<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

اقاقیای سیاه!

...


اقاقیا ی سیاه 

راسته؛ باقلا سانان 

تیره ؛باقلاییان

تبار؛اقاقیان

بومی شمال آمریکا ومکزیک -و حدود 20گونه می باشد

درختی سریع الرشد و خزان پذیر ،با تاج گسترد و برگچه های بیضوی ؛به رنگ سبز -نزدیک به آبی.

گلهای سپید مایل به کرمی آن خوشه ای و معطرین آن در اوسط بهار و اوایل تابستان ظاهر می شود ؛گلهای اقاقیا دارای شهدهای فراوانی ببوده ولیکن زنبور عسل بسان ما علاقه ی فراوانی به آن دارد.

علاوه بر عسل دهندگی فراوان این گل؛آرام بخش -توان زا-ملین و صفرابر بودگی اش؛ برطرف کننده سردرد و سرگیجه-باعث طول عمر-حفظ فشارخون-مقابله با آرتریت والتهاب-مانع بروز سرطان-تقویت کننده بینایی-کاهش دهنده وزن-برای سلامتی قلب-تقویت کننده سیستم دفاعی بدن-استحکام استخان ها-به تاخیرانداختن روند پیری-مانع تهوع صبحگاهی...وخیلی چیزهای خوب دیگر...

√ یک خوشه گل اقاقیا+یک تیغه پرتقال؛اول پوسته ی سبز تیغ پرتقال را به اندازه ی یک بند انگشت جدا نموده؛چرا جدا؟خب!!باآن پوسته ی چرمینه سبزرنگه زببایش؛نمیشود قطره های کوچولو موچولوی شهدی تناول نمود که!! لیز میخورد و همش میریزد:( 

.....

 تا یادم نرفته بگویم که؛اصولا پل ها چیزهای عجیج ومجیدی هستند B-)

بله میگفتیم؛چوب اقاقیا بسیار بسیار بادوامه درمی پوسد است!!ولیکن به همین جهت اهمیت فراوانی در گذشته های مان -برای خانواده های روستایی بداشته است. (جهت ساخت وساز منازل وانبارشالی های درو شده وطویله...)

√این پل سالهاست که عابران  را ازسویی به سوی دیگر می برد.مسیری پر از اقاقیا را تصوربفرمایید؛فضای عجیج مجیدی ایضا...

√البته بدلیل مهاجرت و باقی ماجرا ها...اکنون عابران انگشت شماری بیش به خود نمی بیند T_T

یک زمانهایی چه تارف ها؛چه تارف های گذشتنی  به خود دیده استT_T

چه بچه هایی که شاتالاپان به جوی دیده است!!(مثله چوپان؛)

وچه ترسیدن هایی از گذشتن ورفتن؛زگذشته بجا ماند(گفتیم "گذشته" بد نیست یادی از گذشته جناب "فرهادی" ایضا آقای مصفا و برنیس بژوی عجیج ومجیدی بنماییم B-)

و چه دارم که بگویم!؟

جزاین که زمزمه گونه یکی از اشعار سید علی صالحی باشم و بگویم؛

دراین بادیه ،درد....

سکوت ،هراس وتنهایی تو ازمن 

حضور ،حیات و حوصله من از تو...

+ما بهش میگیم؛گولِ چوب؛گمونم بخاطر معطربودن چوب اقاقیا که عطرو بویی بگ گرند وار از گلها رو داره ؛قدیمی اسم شو گذاشتن "گُل چوب" B-) 

√گاهی پیش میومدما ازسویی  دوان دوان برسیم به پل -مردشریف وچوپان از سوی دیگر...بعداز مسخره بازی های گذشتن...شایدم گاهی تارف های نمادین که؛ارواح ملایعقوب شما بفرمایید؛مام که تارف مارفی نیستیم به ثانیه گذشتن و...دادوفغان آن دو ؛که چه!؟شاکی گون میگفتن؛ما تارف کرده بودیم!!

زاکان ؟ شیمی توانه تارفی باید تقویت ببه :|

که همین هاگیروگیرها بود ؛مردشریف عینهو آب نطلبیده ؛تنی به آب زدن (آیکن خنده های هشت سالگی)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد