<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

سایه ها...

.....

..,,,,.بله.بادی گاردشوننB-) 

.....سبزکله اردکی که میگن ؛همینه؟

.....ما به برگردوندن میگیم؛واگردانن؛یا مثلا  "واگردان "یعنی برگردون؛حلا همین تصویر رو -واگردانید ؛)

.....یه فرقی هست ؛بین تصویراول وآخر؛)


ادامه مطلب ...

شهروند طهرانی!

.....

......

......

.....

.....

این بار هم؛تصاویربه صورت  نمودار رو رشد(به قول نقی توسریال پایتخت؛هما ،بابا؟ روبه رشدی؟؛)...

√زغال اخته-آلبالو خشکه-پرک زردالو-زرشک سیاه-بادام درختی-کنجد-فندق-ودرنهایت عناب پفیوز(عذرمی خوام)؛ازنوعه عجیج مجیدیه حمیده شده در سبد میباشد.

√سه مشت آلبالو ؛شسته شده به انضمام یک ونیم لیوان آب -24 ساعت بزارید گوشه موشه های متبخ؛چطور آنتی بیوتیک  تنظیم میکنید؟جهت مصرف سر ساعت!؟ (ساعتها باهم بخونن ؛مثلا هشت صبح :هشت شب)همونجور؛مثلا نوشته ؛سفیکسیم هر دوازده ساعت!شما دوازده ساعت دیگه بهش اضافه کنید؛میشه بیست وچهارساعت(میتونید میون این بیست چهارساعت بهش ناخنک بزنید اصلااشکال نداره) ؛واما 24دوم-دریخچال گذاریدش وسپس ها تناول نمایید....

√سرجمع:48ساعت بهش فرصت بدید؛دمای گوشه موشه متبخ وسپس دمای یخچال ؛مثل شُک...میمونه براش،،انگاربیهوا اون گوشه موشه ها درتفکرات خودش ؛درآن دمای معتدل بود؛که یهو بارون گرفته وسردش شده -فرهاد هم ؛کت شو داد بهش که بپوشه ؛ ....عِ این کت  چقده بهتون میاد!!!(منظور فرهادِِ:دردنیاى...؟)

+اون سبد؛ روی صندلی راک عجیج مجیدی با چوب نراد..یوز درست شده(نجارتضمین نموده هرچقدر باهاش تاب بخورن چپ نمیکنه؛خاطرتون جمع باشه؛وانصافا هم درست گفتن ؛عین سفینه ی شهر بازی تاب میخوره...)؛عین همون دستک سرایی ها که عطرخوبی دارن(تصویر اول) می تونید چانه مبارک تونو بزارید روی چوب نراد؛ یا لبه ی دستک سرایی بشینید؛ منظره روبه رشد (شالیزار) رو نماشا بنمایید...اصلا هم نگران نشید؛پدرجان یک عالمه کاه وکلش اون پایین گذاشته؛مزاحم آتش نشان ها 115 نشیم؛ولیکن  نگاه تون عمیق گون که باشه؛میون اون درخت های کپه ای آزاد؛باغ بزرگ ارباب ولایت پدری مان قابل شهود است؛اون خونه هم برای یکی از نوه های اربابه؛یکم مایل به چپ نگاه نمایید....خونه ی دختر ارباب هست ؛یک خانم بسیاردوست داشتنی هفتادوچند ساله ؛ همراه یه نمه؛ ملایم ترین شکل ممکن؛مشاطه نموده...(گویا خیاط ومشاطه بودن...) انصافا خط چوم های آبی آسمونیشون بهشون میاد....یعنی درحد می گون...باقی ماجرا

بگذریم؛

سلامت باشند، به اتفاق عزیزانشون وایضا همسر محترم شون؛که بسی کلامشون قانونیه...

بله میگفتیم ؛عطرشالی هایی که شب قبل ؛یه نم بارون دیده باشن و توهوای شرجی همراه عطرچوب به انضمام عطر سیبی که چوپان داره  تناول میکنه...سرتون گیج نیاد اونوقت:|

+خیلی کار بدیه؛بازوهاتونو بگیرن ؛بگن پرتت بکنم پایین ؛هی حولتون بدن سمت اون ور نرده ؛باشه! کاه وکلش ؛ آدم میترسه خب!()(مردم آزارترازچوپان داریم!؟)

√هیچ وقت شهربازی رو دوست نداشتم؛عوضش عاشق بوستان هستم.ومن ممنونم از کبی جون(خواهرسوسن جون) جهت معرفی بوستان ملت؛ به یک مهمان غیر تهرانی....

√ومن ممنونم از عمو فرید؛ که شهرت شان با ردای مان یکیست!(چقدر حرص  خوردن؛ از دست تون:|)

سنبل شیرین...

....

....

.....

....

سه تصویر؛

تصور اول-باغیه که  ؛توی روستا پدرجان شخم زدن ومامان جان ؛پاچ باقلا=باقلی کوتاه-سیر-ترب-بلال و آن توپ های پر گل؛گل پیاز هست.

تصویر دوم-چند گلدان؛سنبل صورتی یواش مد نظرمان است.

تصویرسوم-پیازهای جوانه زده ؛همین حوالی ها از میون مابقی پیازها جمع آوری میشن؛سپس به بسترمناسب ؛بسان تصویر اول لحاظ میشن؛واینکه -اگه الان کاشته بشن تا اواسط خرداد برگ پیاز تازه همراه دیگر سبزی هاموجود میباشد...

ربطش چیه؟بعد جریان اون پیاز سنبل ؛آقای برادر زاده هرنوع پیاز جونه زده ای ببینه فکر میکنه سنبله؛القصه چشمش به پیازها افتاد فریاد کشید؛عههه چقدر پیازسنبل(!!! آیکن اسمایل ازنوعه چند تا )گفتم اینا پیاز لوشان هست! سنبل نیست که!!گفت ؛شکلش که همونه!دارم میرم چندتا ور میدارم ببرم تو گلدون بعد تو هر اطاق یه سنبل داریم..(بازهمون آیکن پرانتزپیشین) گفتم ؛میگم نیست!! باور نمیکنی!?یکم بوش کن؛ بوی پیازه پیازه...یکم نگام کرد(آیکن همون پرانتز...)گفت؛ تو معلوم نیست کی جدی هستی کی شوخی(همون..)نخند ؛من میبرم ؛اگه سنبل شد همونی که گفتم؛اگرپیاز شد،،ازمهد اومدم؛برگهاشو میکنم همراه پلو می خورم؛میسوزونه!؟(گفتم اصلا؛)

√ مامانش گفته ؛از مهد برمیگشت؛هرکدوم از برگها بزرگ تر بود میکند؛میشست وهمراه نهارش میخورد!!پشت بندش ؛لیوان لیوان آب؛)

بعد غرغرکنان میگفت؛ خوب میگشتم میونشون؛سنبل شیرین پیدا میکردم(آیکن...)

+سنبل شیرین؛منظورش پیاز شیرینه؛پیازهای صورتی یواش یاهموکثیف؛شیرین هستند:-P



پس بد مطلق نباشد در جهان....


                    

رعد؛اوست که برای بیم و از قهر و امید  به رحمت خود برق را به شما می نمایاند و ابرهای سنگین را هر جانب برمی انگیزد(۱۲) رعدو برق و همه قوای عالم غیب وشهود و جمیع فرشتگان همه از بیم و قهر خدا به تسبیح وستایش او مشغولند وصاعقه ها را بر سر هر قومی بخواهدمی فرستد (۱۳)

درفواید  رعد وبرق خواندیم ؛

1-آبیاری ؛برق ها معمولا حرارت فوق العاد زیاد ؛درحدودپانزده هزار درجه سانتی گراد تولید میکنند؛واین حرارت کافیست که مقدار زیادی از هوای اطراف را بسوزاند ودر نتیجه فشارهوا کم شود ؛و.میدانیم در فشار کم ابرها می بارند و به همین دلیل غالبا متعاقب جهش برق رگبارهایی شروع میشود و دانه های درشت باران فرو میریزد.ازاین رو برق یکی از وظایفش آبیاریست.

2-سمپاشی ؛به هنگامی که برق وآن حرارتش آشکارمیشود؛قطرات باران با مقداری اکسیژن اضافی ترکیب می شود و آب سنگین یعنی آب اکسیژنه ایجادمیکنند.و میدانیم آب اکسیژنه یکی از آثارش کشتن میکروب هاست،وبه همین جهت در مصارف طبی برای شستشوی زخم ها بکارمیرود.این قطرات آب اکسیژنه هنگامی که برزمین میبارد،تخم آفات وبیماریهای گیاهی را ازمیان می برد وسم پاشی خوبی ازآنها میکند(واسه همینه که میگن؛امسال رعد وبرق کم بود!!آفات زیادتر...)

3-تغذیه و کود رسانی؛قطرات باران که براثر برق و حرارت شدیدو ترکیب ؛ یک حالت اسید کربنی پیدا میکند؛به هنگام پاشیده شدن بر زمین ها و ترکیب با آنها یک نوع کود موثر گیاهی می سازد و گیاهان ازاین طریق تغذیه می شوند.

یعنی همین پدیده (رعدو برق)؛ چقدر پر بار و پربرکت است؛آبیاری میکند؛سمپاشی و تغذیه هم می نماید؛واین یعنی اسرارازل...

+اعتراف میکنم؛بشدت از رعدوبرق میترسم.واین برمیگرده به سالهای دور؛به غروب  زمستان ؛ به ساعت پنج ونیم...به رعد وبرقی که به ناگاه نازل شد؛به برقی که قطع شد؛به سرشاخه های نارون  روی دیوار..به برقه سیمین فام به غرش دیو گون...به ترس به دلهره به اشک به پنهان شدن به...

√برق چون شمشیربران /پاره میکرد ابرها را/تندر دیوانه غران/مشت میزد ابرها...

.....

رعد؛

خدا از ازآسمان آبی نازل کرد که در هر رودی به قدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جاری شد و بر روی سیل کفی بر آمد چنانچه فلزاتی را نیز که برای تجمل و زینت یا برای اثاث و ظروف در آتش ذوب کنند مثل آب کفی برآورد خدا  به مثل این برای حق و باطل مَثَل   می زند که (باطل چون) آن کف به زودی نابود می شود و اما آن آب و فلز که به خیر و منفعت مردم است مدتی در زمین درنگ می کند خدا مثل ها را برای فهم بدین روشنی بیان می کند (۱۷)للذین استجابوا لربهم الحسنی و الذین لم یستجیبو ا له لو.....

+ باهمه ی ترس های به جا مونده ؛ دوسش دارم ؛ایضا پنج رکوعِ مفروض شده رو؛حتی خنده های اطرافیانو زجیغ های غیرارادیم....:-P

+پس بد مطلق نباشد درجهان /بد به نسبت باشدو  این را هم بدان"مولانا"


نبیل حدیقه ای..

....

....

....

آزا دار ،،،(امام زاده هاشم؛مجاور درختی که؛گُلیه -در دنیاى تو....نشسته بود )

درخت آزاد؛ازتیره نارون است ولیکن آزا دار درختی است نورپسند با برگهای ریزوخشن دندانه ای... در گیلان در باغ های سلطنتی حاکمان محلی (ارباب پس از باران) بدلیل تنه ی راست ونقره فامش....،

( آزادار :یک ارمغان دیگر)

 وبرگ های بسیار زیبایش ( دربهاروپاییز)کاشته  میشد(البته در بعضی از آرامستان ها هم می کاشتند) چوب این درخت ؛قهوه ای مایل به نارنجی سنگین وسخت بادوام است...

+انشالله هیچ وقت گذرتون به م ن ا بع طبیعی نخوره.

بله؛ازچنین عذرای سلیم نانبیل***خون ومال و....کردی سبیل (البته منظور سیبل جان وآهنگ پادشاه هست ؛پیداکنید فروشنده پرتغالیه ها را)

√ عموما خانه هایی که واچینی شدن ودوباره در موزه میراث روستایی بنا شدن ؛ازچوب آزا دارهست.

√اجالتا؛فاصله _سیاوش قم یشی رو پلی نمایید ؛بلکم (!؟!؟!؟!)حرفمونو شنیدن و...

کریستین کلاویه ؛ درمعجون زمان...

.....

.....

لیموشیرین ؛

خب!یقینا بهتر از ما به خواص لیمو از نوعه شیرینش واقفید؛ولیکن کاری به کاره دو برابر  بودنه ویتامین C اش ز لیموترش هم نداریم ؛

فقط برای تقویت موی سر،

 با آب لیمو شیرین ؛سر را ماساژنمایید.(توذهن تون یک پر لیمو متصورشین؛حالا بدین دست یه بچه ای که هنوز ادراکش درست کارنمیکنه)..یعنی قشنگ ترازآن تصویرمتصورشده ؟هست!؟نخیرنیست.چرا؟ فیگور-واکنش بچه هه  ازفشرده نمودن لیمو به انضمام قطرات درحال چکه وبعد خنده اش:نکتارهشت میوه ایهههB-)

√جهت تنگی نفس کمی آب پیاز همراه لیمو شیرین مخلوط نموده ؛روزانه سه نوبت بنوشید.

(لابد آدم زیاد بخنده نفسش تنگ میشه )

...(قرمه سبزیه هشت ساعته جاافتاده+باچشم بلبلی و-گوجه نصفه وبادمجون سرخ شده)

√یعنی؛ زین پس بجای ؛کله ات بوی قرمه سبزی میکنه  ؛بگویید؛کله ات بوی لیموشیرین میکنه...

بنفشه گول...

....

....ازدهِ دى و گردش باحمیدی و ثبت آن تصویرپیش رو ؛خونه ی آقاجان نرفته بودیم.القصه ؛دیروزشال وکلاه زماهو.....جهت دیداری تازه نمودن و دیدن سوسن جون ز پایتخت آمده و گپ وگفت خوش خوشانی مان...؛سوسن جون دخترعمو بزرگه ؛مامان جان مان هستند؛یعنی ازمامان مونم چند سال بزرگترن؛ یعنی متولد چهلو دو هستند....

القصه: منو سوسن جون رفیق های پابریک(همون فابریک )همیم؛ساده بگم!؟تا شب هنگام باهم حرف زدیم (البته اون وسط مسط پخش رومیگرفتن؛)ویعنی این که ؛بجز خانم بنفشه وحشیه عجیج مجیدیه حمیده شده :چندتصویربیش ثبت ننمودیم:اول این که شب شده بود؛شب هم نشده بود هوا یخ آلودبود ؛یعنیذخیلی سرد بود؛ولی باین وجود مامان اینا رفتن ؛مراسم عقدی که دعوت شده بودن؛البته بعد بدرقه ی سوسن جون :-*

 اجی اینا بوته های نرگس شونو نمی کنند؛یعنی همیشه خدا بوته ی نرگس (پیازنرگس) چهارفصل ؛همش تو خاکه؛نمی دونم چه نوع نرگسی هست؛عطروبوش ملایم تر از اونی هست که ؛ازخانم مش قاسم گرفتیم...

طبق معمول هفته ها؛آتش افروخته بود...

....

....

دختر بابا معرف حضورمبارک تان که هست!؟پستانک مصرفی ببوده اند؛مامانشون همراه زن دایی بزرگه؛مشغول تدارک شام ببوده اند؛ولیکن زما خواستن که؛ازدختردایی پستانک مصرفی مان نگهداری نموده.،،.

...هوم؛

خیلی عجیج مجیدیه حمیده شده است که ؛چونان فشرده شدن انگشت اشاره...

√نتیجه؛ایشون خیلی خانومانه پستانک مصرف میکنند

یعنی ؛درخلوت خویشتن ؛هن هن کنانند ؛ و وقتی میبینن میون ؛; اجی وآقاجان وخان دایی -دایی جان کوچیکه....باقی عزیزان؛ نشسته درآغوش هستند؛بی هیچ جلب توجه ای پستانک تناول می نمایند...

√وهیچ لاکوکی نمی تونه مثل کوتاکان عجیج مجیدی؛هن هن کنان ؛ازنوعه عجیج مجیدیه حمیده شده... مصرف نمایه.ولاغیر.

√ازتکرارمکرر؛چونان واژه ا ی("پستانک" )عذرمی خواهم.

....

....

+سلام میکنم؛

سلام میکنم به بنفشه :به رنگ روشن هیزش؛به سوکت سکرانش به سخاوت عطرش....

سلام میکنم به همین حوالی ،به همان سربه هوایی مسیرمدرسه  ،به گنجشککان بالای بید بن....

سلام میکنم به مشت پدر بزرگ؛به مشت مقابل دو  دیدگانم،به مشت پر بنفشه ی دودیدگانم....


همین که تو مسیرمن*...

.....

....

مش قاسمِ  گلفروش سر کوچه ؛همراه خانم محترمش؛گلفروشی رو اداره میکنه.یه خانومه ماه؛ماه بانو؛باچشم های همیشه سبزش ولبخند مردادیش ؛بگ گرند چهره اش  بسان روزهای نیمه ی خردادی حمیده شده اس؛.

القصه؛برای خانومه مش قاسم ؛سوال پیش اومد که؛شما نرگس ومریم ترکیب میکنید(؟!!)یا هرکدام گلدان جدا گانه و درمکان جدا(؟!!)که اگه باهم میزارین(!!!)ترکیب دوعطر باهم(؟!!؟)

√آقای مش قاسم وهمسرمحترم شون؛ازدوستان دایی جان ها وزن دایی ها هستند؛منتهی نمی دونن ما جزء بستگان وابستگان دایی جان هاهستیم (آیکن مش اسمال) ولیکن ؛برخوردشان عاااالیست ؛دیگه چه کاریه جهت آشناتر...

...گلهای ؛اسطو خودوس 

√تومسیرهمین گل فروشی؛خانومی مدیرمغازه ی آنتیک جات بودن ؛( دوست صمیمی بهتر زآب روان؛ازاین محل رفتن؛بابت رکود اغتثادی وباقی ماجراهای مزخرفش؛رفتن وبستن وجمع کردن) قبل رفتن شون خیلی اتفاقی فهمیدن که؛مابا دوستان مش قاسم اینا نسبت دارم؛ آنچنان محکم کوبیدن به کتف مان ؛بسان برخوردآب جاری بر تخته سنگ در نشیب...(آیکن مش اسمال درد آگین...) که این همه سال(بالغ برهشت سال) بهم نگفتی؟؟گفتم یعنی می خواستین بیشترتخفیف لحاظ کنین!؟که من از قیمتهای مناسب وبرخورد مناسبتر وهمیشه عالیه عجیج مجیدی وحمیده شده ات دلشادم...

+یک شاخه گل ؛هرگلچه یک عطروبو...من چی بگم آخه:|

√*عنوان؛حمیدعسکری؛آهنگی که دوست داشتی.

غمدیوانه همین است که از عقل بدور/باشد اما که خودش هست به پیمانه خویش...

سه اصل ؛کاشت داشت برداشت..

.....

.....دستهای دادا :-*

....قبلا راجب اون نهال کوچولو پست گذاشتم؛داشتم دنبال گردو میگشتم ؛لای برگهای گردو  یافتمش...

..اونم یه درخت پرتقاله که؛اجی مثل تصویر اول ؛هسته اش روپاچیده؛ واون هسته به اذن الله سبزو...خدایاشکرت

القصه ؛اجی وقتی پرتقال پوست میگرن؛دونه هایا هسته ی پرتقالهارو نیمی توی گلدون نیمی توی باغچه؛نیمی هم می پاچن ؛توی حیاط مابین دیگر درختها؛ولیکن اون روز که من همراه آقای برادر زاده دورنهال کوچولو رو سنگ چیدیم؛بعد تر اجی گفتن چه زمانی هسته هارو ریخته بودن...وایضا گفتند چه سالی  هسته ی تصویر دومی رو کاشتن که الان درخت حدود پنج سالی میشه که بارمیده....

√یکی از مزایای پوست گرفتن پرتقال (یه به قول دوستمون minla بانو ؛قرتی کردن پرتقال؛) اینه که؛هسته هاش رو مدیریت میکنیم؛الان هسته های تصویر سوم؛منتظرن که؛به بستر مناسب شون برسن؛..انشالله به اذن الله سبز بشن و عزیزان استفاده کنند و....

√ سه اصل عنوان ویعنی هایش ؛کاشت (یعنی عبرت از گذشته)داشت؛(یعنی غنیمت شمردن حال)برداشت؛(یعنی امیدوار بودن به آینده...)

(بقره)

....

....امروز ازکله ی سحر؛برگشتم  21مرداد آن پنج شنبه -وآن عصروغروب و...حال وهوای چونش...

...ظهرش حلوا پزیده بودم ؛پنج شنبه بود و روز آخر برداشت شالی؛همه جمع بودن سرزمین و...(تصویرقبل برش زدن حلوا)

گفتم تا حلوا خنک بشه؛یه تصویر برای یکی از ارمغان های مجازی عزیزم  ثبت و ارسال نمایم؛میون خرمای پیارم رو باحلوا چون نمودم و ثبت وبعد تر ها ارسال...

√بهش نگفتم موقع تبخش  ؛پست دی ماهه 94؛باعنوان ؛این صداست  که می ماند...درخاطرم لحاظ شده بود...

+وَ اسْتَعینُو ا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَکَبیرَةُ اِلَّا عَلَی الْخاشِعینَ(آیه 45 -سوره بقره)


ازخیر هست ونیست دنیا ؛به شوق دوست*

.......


.شکوفه ی نه خوج نه به (چقدرعجیب مجیج!!عین دیالود فیلم؛نه باتو نه بی تو!!)


ایشونم ؛بهش میگن" خوج" یعنی ؛گلابی؛اینا چندین نوع داره؛عمو ویکی پدیا راجبش نوشته؛(تصویرها آرشیوی هستندوگرنه الان  خوج آخه؟)

+نه خوج  نه به؛یعنی خوج (گلابی ) رو پیوند زدن به درخت به؛نتیجه چی شد؟نه اولی نه دومی؛ازاسمش معلومه که؛نه طعم گلابی رو داره؛نه به؛یه مزه ی عجیب قریب...اصن من ندانم چی؟ گمونم بوی دوتا شکوفه ها رو داره؛شکوفه ی گلابی وشکوفه ی به؛ بوی اردی بهشت رو داره ؛ اردی بهشت وانوارمعلقشو...

....

جهت تو ذهن تون داشته باشین ؛شکوفه های خوج=گلابی؛اضافه شد ؛اون تیغ سبزرنگ هم؛تیغ تنه ی درخت پرتقال هست؛مثل زنبورنوشین شهد تناول...)


+عمراون شکوفهه به میوه قد نداد؛باز خداروشکر؛شکوفه اش رو هم دیدیم که بسی؛معطر احوال تشریف داشتند؛معطراحوال یعنی؛هیچ یعنی نداره.خود خودش؛معطراحوال.

بله میگفتیم؛

برگهاش مثل درخت به؛پرز داره؛منتی فرم برگهاش بیشتر شبیه خوج هست(مثلا چشم ابروش به خوج رفته؛لب لوچه بهی هست ؛اصن مثل دورگه های بامزه هست:|

ارغوان بانوراجب همساده های دورگه ی بامزه اش نوشته  بودن ؛)

√یکی از عجیج مجیدی ها اینه که؛ ؛ارمغانت جزء اشجار باشه؛ 

خدایا شکرت.بابت همه ی ارمغانهایی که برما به ارمغان داشتی...

+*فاضل نظری.

______

...درخبرها خواندیم؛عمو  ب ا راک  ؛موقع سخنرانی در مدح زن عمو میشل اشک ریزان بشدن...

√میون معرفی ؛!نه خوج نه به؛ (!!?؟)دیدین یکی داره راجب مسئله اى صحبت میکنه؛انصافاسخنور خوب در حد عالی هم هست؛ اون موقع هاست که ؛سوال شاخه بال دار ؛فازعجیج مجیدی خوبی داره؛ یعنی هنگ کند(!!) 

√فیگور اون خانوم باحاله ;=-O

        

همون آهنگ نینا سیمون؛

خواستین بگین؛میگم کجا برید دانلو کنید

اسمایل؛ازنوعه اسپندی!،……

.....

دودی که مضر نیست!

اسپند؛ 

یکی از آن چهل گیاه معروف در طب سنتی ببوده است ولیکن طبیعتی گرم و خشک دارد و ازضد میکروبی و ضد عفونی اش که بگذریم ؛خواب آور هم هست ؛گیاه اسپند برای درمان صرع و فلج و بیماری های عصبی مفید است ؛کسانی که  در طول شبانه روز به دلیل کارووبه هرجهتی...به صفحه های تلفن همراه -تبلت-لپ تاپ....نگاه می نمایند؛ببایستی جهت گرم نمودن  مغزسر اسپند دود نمایند؛(مثل اینکه نگاه کردن به ال سی دی ها مغز رو سرد میکنه!!) توصیه شده که؛اسفند بدن رو گرم میکنه ؛بدین ترتیب برای جلوگیری از آسیب های عصبی و نرون ها...اسپند دود نمایید.

+ازنگاه طب سنتی ؛ تصور براین است که همه ی موجودات دارای ارتعاش هستند وانرژی های منفی و موجودات شر دارای سطحی از ارتعاش خاص خود هستند....با دود نمودن اسپند باعث خنثی شدن انرژی منفی...می شویم.

√دوری موجودات شر؛ از سطح ارتعاشی که دود اسپند پخش می نمایدوآنان هم می گریزن...

√مرکز انرژی بسیاری در بدن موجود می باشد ؛اما هفت تای آنان بسی مهم واصلی ست؛ ویکی از آن هفتا ؛دریافت حس ششم است؛یکی از اختلالی که در آن مرکز مذکور یافت می شود؛ساطع شدن انرژی ناسالم است ؛پس برای دور نمودن انرژی منفی ومخرب ؛ خواهشا اسپند دود نمایید.


√موقع سپندی برآتش...تصویرفوق(اسمایل اسپندی ) رو تو ذهن تون داشته باشید(البته میدونم کج ومعوجه ولی خب!از گره ابرو که بهتره؛ازاین جهته که؛سعدی علیه رحمه بفرمودن که؛

به زندان قاضی گرفتاربه_که در خانه  دیدن اسمایل" اسپندی" به ابروگره:))

√پوزش بابت جمله بندی های قره قروتی ما...

هوا،هوای تازه...

......

.....نه.کوه نمایان نیست؛باید مسیر رو...

...شیطان کوه؛کوهه ابلیس(؟) ؛صدای برخود آب وصخره ها....

...قبل رفتن به آن سوی خیابان؛چهار گلدان نارنجیه عجیجی چشمان را گرفت!!

....به اون درخته پشت میله سبز توجه کنید؛بعد آبشارمصنوعی..

....همون درخته اس؛نمیشه خزه ها رو هم دوست نداشت ونگفت که؛عجیج مجیدی نیستن....

√نمی دونم چرا؟نزدیک (آبشار) نرفتم:|

پلنگ مشک را ؛بوی چون نیکی است...

....

یک عدد گوجه ی متوسط  خرد شده وسرخ شده+نمک وفلفل سیاه به انضمام یک قاشق چای خوری آب لیمو وزعفران

پلنگ مشک ؛خشک شده

....سیب زمینی سرخ شده(نگاه به رنگ وروش نکنید؛مغزپخته سرخ شده اس) با روغن کنجد.


گوشت گوسپند؛چرخ شده +یک عدد پیاز متوسط +نمک وفلفل وزردچوبه (مقدارلازم) قدری هم سبزی پلنگ مشک+مرزه وتلخون خشک شده؛البته شامی رود باری رو؛گوشت گوسفند وگوساله هرکدام به نسبط مساوی چرخ ومخلوط می کنند(اصلا بهش نگیم شامی رود باری بهترنیست!؟یاد اون خالکوبی و...شیربی یال دم؛)؛بعد مابقی مواد لازم رو اضافه؛سپس ها بسان تصویر آخر چونش می نمایند؛که من گوساله رودحذف کردم؛تماما گوسپند ی مصرف نمودیم.(سرچ کنید دقیق ترش دست تون میادچون من روغن زیتونم ازچرخه ی سرخ نمودن شامی به انضمام گل پر و ریحان وتخم مرغ و رب....استفاده نکردم)

ودیگر این که؛شامی رودباری اندازه هاش قدر پیاله های فنجونه ؛ما دلمون خواست اینجور ریز ریز باشه؛خاطرمان جمع باشه میونش هم پخته شده....سپس ها گوجه سرخ شده که خاطرتون هست؛اول شامی هارو میچینن روش بعد میزارن چند دقیقه روشعله بمونه؛که باز من خوشم نمیاد خیس وشل ول باشه(عین صابونی میمونه که توی جاصابونی آب داشته باشه:|)؛زمان تناول می تونید گوجه هارو بسان سس بمالید روی شامی ها؛بعدشم اصلا سیب زمینی سرخ شده نداره؛ما خودمون دلمون خواست...

√طرز تهیه این شامی رو همساده "رستم آبادی" مان به مامان جان گفتن؛منم درش تغییرایجادنمودم :|

√پلنگ مشک؛یا همان بادرنجویه ؛بسی عجیج مجیدی ببوده است. ولیکن گل پلنگ مشک نماد جشن اسفندگان ببوده وخاقانی چون یاد زپلنگ مشک نمود که؛

عطر کنند از پلنگ مشک به بغداد 

و آهوی مشک آید از فضای صفاهان 



لوسی از رنگین کمان جنوبی

.....

        

سمت چپ تصویر؛چه غروبی :|

              

نوستالژیک ؛

این کارتن پیام های آموزنده ای داشت؛کمک کردن-حس همنوع دوستی مهربانی با حیوانات ،حفاظت محیط زیست؛آقای پتی بل هم که ؛معرف حضور مبارک تان هست؛نماد عجیج مجیدی ها ببوده اند.

√احترام  به حقوق افراد ومحیط زیست ؛ازمهم ترین پیام های این کارتن هست.

-

                                       

-

√لوسی می؛ شخصیت اصلی داستان ؛دختر هشت ساله ی بازیگوش و عاشق حیوانات...

√سگ آقای پتی بل...(:



نیمه ی پنهان ماه...

.....


خانم زینب ابوطالبی؛مجری برنامه ی "نیمه ی پنهان ماه" ؛در روایت ساده زیستی...

√برنامه ای کاملا ویژه.

√...

تجسم!

.....

.....

اونجا بهترین جایی بود واسه ی قایم شدن؛مابه قایم شدن میگیم (جیگا خوردن) ؛جیگا بخوردم=قایم شدم.جیگا بخورد=قایم شد. البته این (جیگا) یک بار دیگه در گفتارهاداستفاده میشه؛عین توشکه (یادتون که هست؟) مثلا به قول چوپان ؛یه پیرمردی رو تصور بفرمایید ؛اول غروب به خانومش بگه؛خانم جیگا بیگیتی(!؟) خانمه (minla)باز نیش تون رفت سمت بنا گوش مبارک تون که؟؟حواس مان را پرت ننما جانم:-*

بله میگفتیم؛زیر پنجره اطاق منزل خان عمو یه کمدی بسته بودن بهش میگفتن (دولاب) ؛ظرف و ظروف و...شیشه های قند و شکر...که توی شیشه ی قند ؛همیشه ی خدا زن عمو ؛لیموعمانی میزاشتن...القصه جهت عید دیدنی ؛پنج سالمان بیش نبود که؛برفته بودیم خدمت خان عمو...؛ منتهی خان عمو کشیک بودن...دم دمای آمدن شان بسان آن پیچا برفتیم  در کمد پنهان شدیم ؛ بوی چوب و لوازم شسته رفته و...به انضمام قندولیمو عمانی؛بسی مفرح بخش بود...صدای خفیف خان عمو هم می آمد که؛زن داداش!؟این بچه کو!؟ (صدای مامان جان نمی اومد) بعد یکم گپ وگفت میون صحبت شون دوباره بلند میپرسیدن؛زن داداش!؟این بچه کو!؟برین ببینین کجاست!؟کوچه نرفته باشه...(اینجا دیگه ولوم بالا بخونین) که همین حاگیرواگیر؛یهو درب دولاب بازشدو زن عمو خم شدن که شیشه ی قند رو بردارن ؛باهم چشم تو چشم شدیم!!یکم همو نگاه کردیم ؛بهشون لبخند زدم؛ (هنگ کرده بودن) گفتم؛قند میخواین!؟یهو پفی زدن زیر خنده وصداکردن؛ آقا بیا توی دولابو ببین!؟

بدین ترتیب ما رو کشان کشان خان عمو بیرون بیاورد؛چهار دور دور سالن چرخاند(آخه این چه کاری بود!؟)سپس ها بر بلندای رخت خواب ها نشانیدن ؛ روسری که بکشید کلاه از جارختی برداشت ؛برسر مان نهاد و دوباره چهار دور دیگه....؛بعد هشت دور چرخیدن؛دوباره روی رخت خوابها که چی!؟سقف رو نگاه کن؟

√بعد چهل سال اومدن؛کلاه رو عوض کردن؛قدیمیه باکلاس تر بود!نبود!؟

....

....

+تجسم؛ روند خلق تصاویر در ذهن است.

مایک دولی؛

چگونگی فقط در حیطه ی کائنات است.کائنات همیشه کوتاه نرین،سریع ترین راه بین تو و رویاهایت را بلد است.

+مسیر مخفى یادها...


بله؛یک رومنس آرام...

.....

      

.....در دنیای تو ساعت چند است ؟

آقای صفی یزدانیان اولین ساخته ی فیلم بلندش ؛در دنیاى تو ساعت چند است؟ در مقام کارگردان محسوب میشود

√در نقد وبرسی های برخی منتقدان آمده است که؛نخستین ساخته ی سینمایی آقای یزدانیان ؛یک رومنس آرام و متفکرانه واتفاقی خوب وآرامبخش در سینمای نوین اجتماعی ایران بوده است....

....

...

در دنیای تو ساعت چند است؟ روایتی از عشق متفاوت و منحصر به فرد است که بر بستر جغرافیایی خاص و شکست زمان عمق و جذابت پیدا میکند...

(√جایی خوندم که؛وقتی فیلم تموم شد گفتم ؛پوف....راحت شدم.

نکته /رشتی که در فیلم به تصویر کشیده شد مردمانش فرانسوی بلد بودن یا شاعر یا هنرمند )


                                       

+...

____پلان پله هارو؛اصلاااا دوست ندارم بشنوم.اصلاااااا.

+عجیج مجیدی___


ر س ا ن ه!

.......

                                                     

.....

                 

.....خدا رحمت کنه؛آقای اینانلو رو ؛روحش شاد.آقای کوثری هم معلوم نیست کجا هستند(؟!؟)

....آقای علی درستکار؛برنامه ی این شب ها ؛ومیهمانان و...ارجمندش.

                   

...راجب برنامه ی "مردم ایران سلام":نقدو برسی های جالبی نوشتن ؛ جزء برنامه های عجیج مجیدی بود؛جای چنین برنامه ای در رسانه خالی نباشه...

                                                        

                                                  

آقای جوان در برنامه ی مردم ایران سلام هم حضور داشتن...خندوانه برنامه ی بدی نیست! برنامه هایی هرچه به سمت اجتماعی و...بهتر.

√تصویر چهارم؛مبحث رفتار جوانان و...(دختران وپسران )

و راجب معضلات رفتاری دختران (!!)و پسران (!!) زنان و مردان.

مثلا چرا دختران و...شلوار شیش جیب می پوشن(!!)

چرا تیشرت پسرونه به تن میکنند؛چرا لحن شون کوچه بازاری شده...

چرا مدل موهاشون پسرانه اس(!!!)

بعد دست شونو گذاشتن روی زانو ؛سرجنباندن سمت مجری؛مجری هرچه قدر سعی نمود نتوانست ؛خنده خود کنترل نماید؛گفت ؛بچه ها آنتن و بگیرن وآنتن نگرفته؛مجری منهدم شد...:|



عصر امروز وتفأل چونانش...

.....


اصول احساس خوب برای حیوان خانگی شما هم کاربرد دارد.

به عنوان مثال؛

حیوانات معرکه هستند.چون شما را در حالتی عاطفی قرار می دهند. وقتی شما نسبت به حیوان خانگی ات احساس عشق ومحبت ومهرورزی کنی، همین حالت عالی عشق و محبت ومهرورزی به زندگی تو "خوبی "وارد می کند ،وچه موهبتی هم هست.

"جیمز ری"

√می گویند ؛افکارسمج ات را احضار کن! چرا!؟چون هیچ چیز نمی تواند وارد تجربه ات شود،مگر آن را از طریق افکار سمج احضارکنی

می گویند؛غیرممکن است!چی!؟که آدم احساس بدی کند و در عین حال افکاری خوب داشته باشد.

می گویند؛افکارت بسامد تو را مشخص می کند واحساست بی درنگ به تو می گوید که ؛روی چه بسامدی هستی!؟ا

ودر نهایت؛قانون جذب قانون طبیعت است و درست همچون قانون جاذبه،بی غرض.

+تغییر دهنده ها ؛خاطرات خوشایند،طبیعت یا موسیقی مورد علاقه شما  می توانند احساسات تان را دگر گون کنند و بی درنگ بسامد تان را تغییر دهند.


+√امروز ؛روزی بود که ،ببایستی دسمال نماک به دست ؛سمت قفسه ی کتابها میرفتم ؛به به..چه قفسه ی درهم چیده ای ؛میون کتابهای درهم چیده هرنوع کتابی هست؛ازتاریخی وپزشکی وقرآنی شاهنامه و....تا کتاب های بیربطی ؛مثل پاس نمودن ؛واحد هشتم گیاه پزشکی؛که روزی هم خواستیم بخریم یه خانومی گفتند که؛بدرد شما نمی خوره(!!) ازاون جایی که؛ما مایلیم با طناب پوسیده...ازاین جهت وقتی بدرد مون خورد؛کلییی لذت بردیم.

بله میگفیم؛

قفسه ی اول بعد گرد گیری چشامونو بستیم و یک کتاب از میان کتابها کشیدن نمودیم ؛ بوئیدنش ؛که آن هم با چشای بسته بود؛ سپس اختر نیک باچشم های بسته بگرفتیم  ؛چشم گشودیم و خواندیم؛  اصول احساس خوب برای حیوان خانگی (یعنی همسادگان موری مان!؟)هم کاربرد دارد... و باقی ماجرا.

....

....

√پیش اومده کتاب بردارم سپس ها بخونم؛با سطل و بیل وماسه ها؛یه کار عالی میکنم ؛ماسه میریزم توی سطل ؛دوباره خالی میکنم...:|(چرا نیش تون سمت بناگوش مبارک تان است!؟) مادخودمون چندسال پیش ساحل حاجی بکنده همین کارعالی ؛پر وخالی نمودیم؛ولیکن صاحب سطل گفت؛خاله جان!؟شما مشغول باش من برم آب بازی وبرگردم؛مراقب سطل وبیل هم باشیا ؛برو؛برو خاطرت جمع باشه خاله جان :)

خواستم بگم که؛کتابهایی که کنارخیابون می فروشن ؛فاز خوبی دارن:|

ازل

.....

.....

خوشا آن مرغ بالا پر 

که بالِ کهکشان دارد...


*هوشنگ ابتهاج *


√بله. بله.؛اسرار ازل را....

دارچین وکنجد فراوان در حلیم محمد!

....

....ازگیل نارس

....ازگیل پزیده 

....گویا شیروانی  منزل ایشان را تناول نمودیم!چون یهویی از میونش با عصبانیت ؛بیرون جهیدن...

.....و چونان      برفتن سمت منزل همساده های موری مان؛پشت مبل های فرفروژه ای....

....

همساده های عزیز موری ؛حلیم "محمد" بسی دوست می دارند!ولیکن ما هم موقع تناول قدری در مسیر عبور مرور شان ؛ بگذاشته ایم.البته یادمان نبود سد معبر؛ معابرها ی عمومی جرمش تپانچه است...ولاکن همساده های موریه عجیج مجیدی مان ؛که از نظر سطح رفتار اجتماعی -رتبه شان بلاترین حد ممکن است؛خود شان  اوضاع را مدیریت نموده؛یعنی مانع هنجارهای اجتماعی....باقی ماجرا.

√صفحه ی_8-7-6-5: ماهنامه_____ شماره68؛قاعده ی لاضرر... وایضا مابقی صفحاته عجیج مجیدی اش  .

√بله:بدهد هر دو جهان را دلی را نرماند؛نرماند، نرماند.

+حلیم محمد؛تو ولایت ما معروف هست.یعنی بهتراز مابقی هاست.


دست هاش!

....

....چقدر کیف داره؛یه همچین خونه ای داشتن ؛حیف.

....دقیقا خونه ی "دایی" پدربزرگ اون مدله بود!دور تا دور خونه بالکن  داشت ؛که ما بهش میگیم (تَلار)!

....آخ. اون صندوق ؛یادش بخیر.

√زمستونها ؛موزه میراث روستایی رو ؛ زود تر تعطیل میکنند..یعنی ما رفتیم؛تعصیل بود؛نیش  تون چرا بازه!؟

....چند متر آن طرف تر ازدرب ورودی  موزه؛یه مادری (حدود 55سال) کنار جاده ؛پامچال میفروخت و چند مدل گل دیگه....

+از میون رنگها صورتی و بنفش یاسی و قرمز و زرد جیگری،……من اینو انتخاب کردم ؛عطربوی دختر بابا رو داره 


√عاشق خوش استقبالهام.اصلا عجیج مجیدی هستن.خیلی.

رونق عهد شباب است دگر بستان را...

.....

..... 

....یه چیزی تو مایه های ؛کوهستان سرد(!!)

....بوته ی فراموشم نکن هرگز!

.....ندانم چیست ؟

.....درخت آلوچه(قرمز)

.... ری حان ؛

فرضا تو اطاق تون پشت میز و....نشستین مشغول خوانش کتب درسی؛ دور ور پونزده شونزده سالتونه..

دو ضربه ؛تق تق!؟درب اطاق باز و سروکله ی خواهر زاده پنج شیش ساله تون پیدا میشه ؛ (یعنی لای در میمونه)

دایی جان!؟اوشن چره شوندریدی بجارسران!!ریحان چینیدی!؟

دایی هم یه سری توضیح؛ واسه این که بوی گِل  و سموم آفات علف کش ها کمتر اذیت شون کنه!بعضی هاشونم بچه کوچیک دارن باید بچه رو ببرن سر شالیزار....تا شیربخوره؛که اگه مامانش بوی گل و....بکنه بچه احساس قریبی میکنه؛فکر کن!؟تو خونه مامانهاشون که گلی نیستن بوی گل هم نمی کنند...

آهان!بیدم کی هی جاغله نفس کشه ؛نفس عمیقق؛ بعد شیل خوره،……

آفرین! آتیش فوت میکنی چطوری میشه ؟عطر اینم با دم وباز دم شعله ور تر میشه....

حالااگه چایی هست!؟یکی می خوام!،...

خاب.

دای جان؟ویک سوال!؟ 

هنگ دایی جان(دایی جان کوچیکه)

پرتاب سه امتیازی به سمت در

ایضا جاخالی مناسب.هورااا :|

بعدا نوشت؛یادم اومد که ؛

ما به در نیمه باز میگیم؛ن ی م ی ز گ ی ری=نیمیز گیری/ایضا پنجره-درقابلمه-البته به شعله کم هم میگیم؛مثلا شعله ی گاز رو کم کن ؛یا چراغ یا بخاری...؛میگیم ؛اونه پیچه نیمیز گیری بنه؛یعنی بزار روی شعله ملایم..

آهان!!ودیگر اینکه ؛به لب و دهن مبارک  خانم"تیلور" هم میگیم؛نیمیزگیری(!!) یعنی نیمه باز|:

باور نمی کنید؟ا:-P


احب الشتاء جدا...

....


احبّ الشتاء جدا 

لأنّ فى الشتاء استطیع 

أن اکتب باصبعى  اسمک 

علی زجاج نافذتی...


*غادة السمان *

....

....

√درختچه ی "ارغوان " در شب سلیس.


قوس وقزح!……

 برای گرفتن عشق و محبت اول خودت را ازآن سرشار کن تا اینکه جاذب شوی... 

ادامه مطلب ...

صدای غریب!

...

...

گر نباشد این که دعوی می کنم 

من نهادم سر ،ببُر این  گردنم 

زاغ کو حکم قضا را منکر است 

گر هزاران عقل دارد کافر است 

من ببینم دام را اندر هوا 

گر نپوشد چشم عقلم را قضا 

چون قضا آید شود دانش به خواب 

مه سیه گردد،بگیرد آفتاب 

از قضا ،این تعبیه کی نادر است 

از قضا دان ،کو قضا را منکر است....

....

....

....

....

....

....

+رسیدیم بام لاهیجان ؛(پنج شنبه ای که  گذشت) اوشون باصدای غریبی مرتب میگفت؛غارقار...

√زیروبم صداش؛انگاری ؛تو کی خواهی  مرد بود :|



(____)

....


تلخیِ برخورد صادقانه را بر شیرینىِ برخورد منافقانه ترجیح مى دهم.

*دکتر بهشتی *

تکرار میکنم؛

تلخی برخورد صادقانه را بر شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می دهم.

*دکتر شریعتی *


√شده تا حالا تی رو روشن کنین ؛بعد گوش بسپرین بهش و مشغول کارها تون شین!؟بعد یهو باصدایی که انگار برق فشارقوی گرفته باشه (دور از جون شماها) پی گیر باشین ببینین صدا زکیست!؟که چهار تا گوش دیگه هم قرض کنید!؟ جهت بهتر گوش سپردن؟

+آی شیخ آی شیخ...چهره ی بهتراز ماه تابانی تان نمیان نیست...(چهره که نع!همون جوراب پاشنه پارهو..باقی بگ گرندش؛)

بوی نارنجیِ پرتقالی!

....

...

.....

...



پرتقال؛

تصفیه کننده خون-آرام بخش همراه چند عدد خرما(شبها)کاهش دهنده کلسترول (بعنوان شام)پرتقال همراه عسل (یعنی عسل بهش بمالید؛بعد تناول کنید)جهت رفع سرفه ودرد مفاصل-تب بر-تقویت کننده مغز و سیستم اعصاب -وازهمه مهم تر آرام کننده قلب ومغز(وآنهایی که میذخواهند همیشه جوان بمانندخوردن پرتقال را فراموش نکنند/گمونم همون دور ور هفت هشت سالگی منظورشه ؛)

....

....

√اکثرا وخصوصا عیدها ظرف میوه (خونه ی آقاجان) یک راست میاد سمت ما؛همراه پیش دستی ها؛ایضا سفارش مدل )هی زن دایی ها وعروس ها؛میگن ،ماپوست میگیریم!;اینا هم درجواب میگن؛دست تون خراب میشه!!خونه کاراینجام کار!؟یکم استراحت کنید! (حالا طفلی ها مدام خونه ی آقاجان در حال پخت پز هستن؛شام ونهارو بشوروبساب...)

-گاهی؛تاکید میکنم؛گاهی هرجورسفارش بدن من یه مدل دیگه درست میکنم!(مثل تصویر دوم وآخر؛جهت اذیت وآزار؛تناول کننده:-P)

+ مامان جان پوستهای پرتقال رو میزارن روی بخاری؛چه آن زمان هایی که بخاری نفتی و(چراغ والر) بود؛چه اکنونی که....ایضا خاله جان بزرگه ام؛همشم واسه ی خاطر ما بود:|

√طبیعتا منم ازمامانم و خاله ام (میگم خاله ام؛چون بیشترخونه آقاجان اینا بودم)یاد گرفتم؛پوستهای پرتقال رو با هر شکل وشمایلی بچینم روی بخاری ؛ پوستهای درحال خشک شدن و عطرو معلق پرتقال...خوشبو کننده طبیعی  :)

بگذریم.

احوال خوب شما؛پرتقالیِ مایل به عطرنارنج!،……

(یعنی عطر گریپ فروت توام بالنگ یکمم لیمو شیرین:)




....

....

آرامستان -عکس از مرد شریف.

……

به سراغ من اگر می آیید ،

پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است 

پشت هیچستان رگ های هوا 

پر قاصد هاییست که خبر می آرند

از گل واشده ی دور ترین بوته ی خاک 

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی  است 

که صبح ،به سر تپهی مهراج شقایق رفتم 

پشت هیچستان چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می آید 

آدم اینجا تنهاست 

و در این تنهایی،سایه  ی نارونی تا ابدیت جاریست...

*سهراب سپهری *


....

....اول فروردین 95:یکی از همان کاج ها 


شوق اکبر...

..,,.

ادب ومعرفت واصول حق شناسی در اجرا و خلق آثار تاثیر گذارند تا جایی که مواهب مذکور ،قادراست مهندسی و بهداشت وعمارت و زیور ملودی را دو چندان جلوه دهد.

هنرمند در صحنه اجرا ،یک شخص نیست،بلکه یک حضور است.حتی یک گل نیست،یک رایحه است.یک چیز نیست؛یک بی چیز است.هنرمند ۱+۵ ویا سکولار نیست.

او سخن گوی روح آدمی است.

وزنی بر او تحمیل نشده است،چرا که الحان موسیقی پدیده ای است نارئى و غیر ماموس و جزء منظومات  روح وجسم آدمی است؛موسیقی اصیل در قبایل شرق ،شوق اکبر ودر مقام ماهور در کیفیت دو "ماژور" ابوالنغمات و ملک والمقامات و مقام یگا،که در غایت لحن کبیر هستی اطلاق می گردد،لحن موسیقی در شرق کائنات  رشحه ای است که در  وجود همه انسان ها و در جمیع ذرات و اتم های هستی به ودیعه سپرده شده است.

ولذا انفاس موسیقی اصیل شرق،نوعی رصد حیاتی و یک رغایب خوش یمن و به منزله عبادتگاهی است که می توان با چاروق و پای برهنه بدان پا نهاد و حضور به هم رسانید.سپس بدان از این که شناخت حضور در بساط سماع وحق واصیل "بساط سفره شوکران نیست " بلکه طبیب روح و حرکت جسم است.

الحان موسیقی محبوب ومطمئنه ،لوحی است محفوظ و حقی است مسموع،وجودش مطلع انوار،نفی اش دشوار،حسنش معبود است به سماع حق.طلوعش از شرق است و غروبش متعلق به غرب.

هیچ گویشی قادر نیست او را نشنود مگر گوش شنوا.

این هنر عشق ازلی است و.محاط بر محیط است.

تاثیراتش حاکی از تحصیل شکیبائى ،درس مقاومت،روان زدایى،خانه تکانى روح،تزکیه و  پالایش عاطفه،قوت و تحمل ،محو حرکت های فاسد انگیز اجتماعی و سرانجام خشم زدایی برای حاکمان خودکامه منطور است.

به نیم غمزه توانی که قتل عام کنی /نعوذ بالله اگر غمزه را تمام کنی

در خاتمه،جنس هنرعتیقه است ؛لذا شیء عتیقه قابل معامله نیست،فقط مشمول سرقت است.

موسیقی در صورتش اصغر بود/لیک معنایش کنی اکبر بود

همین امروز هم روز ازل است و هم روز آخر....

(داریوش علیزاده ؛موسیقی دان گیلانی)

....

√ما هم جزء همانهایی هستیم که؛غروب همیشه منو ساکت میکنه و به فکر میبره. فکر مرگ!

√شوق اکبر...

√نوایی نوایی....

ای ابر خوش باران بیا...

..,,

...

رفتم روی پاگرد پله؛از رو بند رخت؛روبالشی ها رو بردارم...دلم خواست چهره بچرخونم سمت آسمون؛ یه دریچه باشه من بتونم آسمونو ببینم قانعم؛یه دریچه حتی با سیم خاردار!فقط آسمونو ببینم وباد بهم بخورهB-)

که چشمم به جمال قمر آسمان منور گشت...دل م ؛یهویی دوستی رو خواست  ؛یعنی دلم پر کشید سمت شون؛ تو دلم گفتم ؛الهی بمیرم ای کاش می بود ودراین شب مهتابی  کنارهم قدم میزدیم..دوشادوش هم.....چشاموبستم..گفتم ؛الله لا اله الا هو الحی اقیوم لا تاخذه سنة و لا نومر له ما فی السموات و فی الا رض من ذاالذی یشفع عنده الا باذنه یعلمو مادبین ایدیهم.....من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون..

بادنرم وملایمی با عطر بوی گلهای انبه ژاپنی از حیاط مجاور؛همراه عطروبوی برگ وساقه اش به صورتم خورد ومنم بلعیدمش ومعلق شدم....

شما رو دوست میدارم.ندیده دوست میدارم. قلبا دوستت میدارم. من آرزو منده هر آنچه بهترینم برای شما،خوبی ها وشادمانی ها و..من آرزومنده هرآنچه بهترین ها برای شما دوست عزیز وایضا دیگر دوستان عزیزی چون شما مجازی ؛ارمغان های مجازی.

+هیچ وقت چیزی رو که قلبا دوست نداشته باشم؛به زبان نمیارم.هیچ وقت.عین سلام گفتنم ؛باتمام وجود میگم؛سلام! اکثر پاسخ گو ها جواب سلام منو ؛با سه تا سلام جواب میدن؛سلام!سلام!سلام (متبسم در حد شکرخند)

خدایا شکرت؛بابت وجود ارمغان.های مجازی ام...بابت وجود ارمغان های مجازی حتی توی خواب هام 

الهی شکر.خدایا شکرت.

(خدایا زبان مان قاصر*است..فقط وفقط ؛الهی شکر.)

√مستان سلامت میکند...

√همون جور که به اسمایل میگیم ؛اسماعیل؛به قاصر میگیم ناصر؛به داو میگیم داوود؛بله.ماخودمون حدادی عادلی هستیم:|

+بابت پیغام خصوصی ولطف مرحمت شما؛بسیار بسیار سپاسگذارم 

....

....(چهره چرخاندن همانا...؛و ماه!شال از شب و -کلاه از ستاره می گیرد...)

√هرکه دلارام دید از دلش آرام رفت....چشم ندارد خلاص هرکه دراین دام رفت...

هل وشوید:|

.....

شوید +گشنیز

.....برنج دم کشیده 

....خورشته گشنیزوشوید.(مثله سیرقلیه)

گشنیز و شوید بعد ساتوری شدن ؛9دقیقه تفت داده میشه(نمک وفلفل روغن کنجد) ؛سپس تخم مرغ اضافه میشه؛سپس ها یک یا دو لیوان آب مرغ- اردک-غاز-بوقلمون؛که اینجا آب غاز پازرد اضافه شده؛چهاردقیقه ریزجوش ؛اجاق خاموش که شد...فلفل +یک قاشق چای خوری زعفران آب شده...

√گشنیز ؛سرد و خشک-خواب آور-مانع ترش شدن غذا-مقوی مغز-مقوی قلب وضد افسردگی.

√شوید؛گرم وخشک ولاکن برای درمان بی خوابی مقداری  شوید را زیر بالش خود بگذارید(یعنی زیاد پیگیرفواید شوید نشید؛)

√سیر قلیه ی ؛با برگ های تازه ی سیر درست میشه؛برف وسرمای آذرماه باعث زرد شدن برگچه های سبز سیر شده.ازاین جهت اینو جایگزین اون نمودیم؛البته طعم ومزه اش کاملا متفاوته....

....

....علف غازی

√غاز پا زرد؛خانم همساده (آقاجان اینا) توی حیاط شون پرورشش میدن و میفروشن؛عین مرغ و خروس و اردک...کلا ماکیان داری میکنن میفروشن....خوراک غاز ؛علف غازی هست و نان وسبوس برنج...

√مابه گشنیز میگیم "هل" اون مغزهل  م که همونه دیگه!:)

ببار ای برف!……

....

         

شهامت چیزی است که باعث می شود ،انسان بایستد و سخن بگوید.

البته این هم که انسان بنشیندو گوش دهد،"شهامت" است.

لئونارد اسپنسر 

....

                

نقاشیِ اسپنسر چرچیل!

+اینکه میگن؛فلانی تو چرچیل رو هم درس..(درسته؟)یا این که ؛فلانی تو شیطان رو هم...(درست تره؟)

یا هردوتاش!؟ ولیکن ؛شیطان که خود از آغاز جز فرشتاگان مقرب درگاه بود وگویند که ؛معلم ملایک...حال چون است ماجرا!؟که چرچیل وابلیس یکی ببوده اند ؛بگفتن که:ما از هیتلر و ارتش آریایی ها شکست نخوردیم ؛بلکه یک آریایی کچل بایکم خرده ریش مارا از کشورش بیرون کرد....

.....

                                         

شیر مردا تو چه ترسی ؟ زسگ لاغر شان....

+نبیل حدیقه ای _____

√روحش شاد...دقیقا پدربزرگ مان چونان تفکر می نمود!وبسی قانونمند بود..T_T


جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی ؛من چند ترا گفتم کم خور دوسه پیمانه!؟...

.....

....

در اخلاق معاشرت خواندیم که؛

آنانی که به موهبت "خود ادب کردن" دست می یابند؛یقینا از فرزانگی و هوشیاری وعقلانیتی تیزو بصیر برخوردارند. 

ولیکن ادب به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین ،هم برای فرزندان ،هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند. ادب در هر که و هر کجا باشد هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز (تر) و دوست داشتنی (تر) میکند.ادب یک سرمایه است و هر سرمایه ای بدون آن بی بهاست.مدالی ست بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد.

ولیکن تر ؛حسب ونسب هم با ادب ،ارج می یابد.شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو وجهه اجتماع ،بدون داشتن ادب ،آرایشی سطحی بر چهره ای زشت است.(حسن الادب یسترقبیح النسب) و قیمتی ترین سرمایه ها ومیراثهای حیات آدمی "ادب" است ،حتی بالاتراز ثروت و سرمایه (ادب مرد،به زدولت اوست)

√از حضرت امیر(ع) منقول است که؛در ادب کردن تو نسبت به خویشتن ،همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی.

+رمز اینکه انسان از افراد مؤدب ،خوشش می آید چیست؟

این صفت که سرمایه ارزشمند رفتاری انسان  ورسالت پدر ومادرو مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟

خصلت درونی؟رفتار اجتماعی یا حالتی روحی؟

وقتی سخن از ادب به میان می آید ،نوعی رفتار خاص و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید.این رفتار از تربیت شایسته نشأت میگیرد،به نحوه سخن گفتن ،راه رفتن ،معاشرت،نگاه ،در خواست سوال ،جواب و....مربوط می شود.

ادب هنری آموختنی است. می توان گفت؛ادب ،تربیت شایسته است؛خواه مربی باشد خواه پدر مادر،یا استادو....

ودر آخر اینکه؛هم نیکان الگوی نیکی اند ،هم بدان سرمشق بدی برای غافلان. اما عاقلتر کسی است که از بدیها راه خوبیها را می آموزد.و این همان حکمت لقمانی است که از فرزانگی او سرچشمه میگیرد.به قول سعدی علیه رحمه؛لقمان را گفتند؛ادب ازکه آموختی؟گفت:از بی ادبان ،که هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم....

واگر جز این بود؛لقمان به لقب "حکیم " مشهور نمی شد...

+گویایی و شنوایی دو نعمت بزرگ الهی ست.خوب گوش سپردن و رعایت ادب و آداب آن مهم و حیاتی است.نحوه بهره وری از این "نعمت خدایی" نیز بستگی به میزان درایت و آداب دانی پ مراعات حقوق و حدود دارد(الهم متعنا باسماعنا وابصارنا و قوتنا)

√بنابراین گوش دادن  به سخن دیگران یکی از مبانی بنیادی سامان اجتماعی ست.گوش سپردن به گفته ی دیگران ،فقط سفارش اخلاقی نیست.بلکه نشانه ای از بلوغ اجتماعی نیز هست...بی تردید منظور مولانا از فربه شدن انسان به وسیله گوش ،فربه شدن آگاهی ؛فربه شدن عقلانیت و اندیشگی است...(آدمی فربه شود از راه گوش...)

.....


√+ خداونداحمدو سپاس گویمم ؛بابت دوستانی بهتراز آب روان بهتراز خورشید مهرگستر... ؛ دراین دنیای درندشت مجازی...برما ارمغان داشته ای(خدایا شکرت؛الهی شکر)

دختر بابا و باقی ماجرا...

....

....دختر بابا ؛کوچکترین نوه ی آقاجان مان است..مهرماه سال جاری  دیده به جهان گشودن ؛پستانک مصرفی وایضا دسکش مصرفی ببوده (چقدرمن بدم میاد دسکش دست بچه می زنند) ؛القصه مامان جانش (زن دایی کوچیکه) می ترسند(میگن میترسم عین صابون لیز بخوره ) ایشان را استحمام نمایند ولیکن ؛از بدو تولد و ورود ایشان به منزل ؛ دایی جان هرزمان که مولودش استحمام لازمی ببوده است ؛راننده اش را روانه منزل خواهر بزرگه اش نموده...جهت شستشوی...باقی ماجرا.

√اصولا بچه های خواب آلودی که ؛هن هن کنان پستانک تناول مینمایند ؛جهت سربه سرگذاشتن شان پستانک تو بکش ،او مکش..و هی ؛خواب آلودترو برزخ تر ؛هن هن هن.....فازعجیج مجیدی دارد:-P

خدا رحمت کند اموات شمارا؛پدر بزرگ مرحوم مان در ایام نوروز نوه هشت و ده ساله اش را همراه خود به گرمابه مش ببرده بود؛ بچه ها بعد برگشت ز گرمابه ی مش علی " آتشی نزدیک نارون وسط حیاط روشن نموده و چند پلان ز گرمابه رفتن شان  اجرا نمودن ؛

وقتی وارد گرمابه شدن گویا بدلیل مسافرو...گرمابه شلوغ ولختی بروی نیمکت منتظرنمره ماندن...القصه صدای حسین چاخان را درنمره آخری میشنوند....ودر دل خدا خدا کنان که؛بغل دستی نمره آخری زودتر خالی بشود...در همین نیایش ها مذکور بودن که؛مش ابول ز نمره بیرون و این دو بسان گلوله ی ز کالیبر جهیده وارد نمره...درب نمره ببسته نمودن.یکی شان قلاب گرفت وآن دیگر شامپو خمره ای به دندان گرفته بالا جهید...هی حسین چاخان بسان تصویر دوم چنگ بر سر بزد؛هی آن دگری شامپو بریخت... هی آن زیر لب غر غر کنان که..چرا کف این لامذهب تمام نمی شود ؟……

بله میگفتیم؛شامپو که به اتمام رسید ؛کسری از ثانیه به پایین پرید و نیمی از قوطی شامپو را آب ولرم بریخت ؛ درب نمره باز و نزدیک حوضچه...جفت پا برفت روی قوطی.

که درب قوطی به درب آهنی اصابت و منهدم قوطی ؛صدای مهیب و...دیگران به خیال انفجار آتش خانه گرمابه...همهمه کنان بیرون جهیدن...سمت میز مش علی برفتن...

آقا: ملت با مش علی دس به یقه میشن...مش علی قاطی میکنه!حسین چاخان چشمهاش میسوزه ؛مش رمضون  لیز می خوره....خلاصه ؛از خنده های آن وآن دگری ؛مش علی اینا متوجه قضایا میشن ومیگن؛فلانی تو رو به حضرت عباس ؛این دوتا رو اینجا نیار؛دیگه نیار.جان من نیار.ارواح ملایعقوب نیار:-P

√عید رفته بودیم  ولایت؛بچه ها مش علی رو دیدن ؛رفتن پیشش...کلی خوش بش کردن...،فقط مش علی به چوپان گفت؛میبینمت تندوبدنم میلرز:-P

+چند وقت پیش بچه ها میگفتن؛یادش بخیر اون موقع ها حموم چقدر روحیه عوض کن بود!!!(آیکن چوپانه چاچوله باز؛)

جوى هزار زمزمه...

...

....

....

.....


من درد ها کشیده ام از دراز نای این شب بلند 

با این همه 

جهان و هرچه در اوست 

به کامِ  کلمهْ بازِ بى  چراغی چون من است.

من چکیده ی نور و 

عطر عیش و 

آوازِ ملایکم 

وطنم همین هواىِ نوشتن از شرحه ى نى است.

همین است که این سکوتِ بى باده 

بر بادم  داده است ،

ورنه علفزارِ اردى بهشت را 

کى  بى وزیدن  از سرمستِ بابونه دیده اید...

*سید على صالحى *

√جبران خلیل جبران؛آرزو کنید که، رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید....باقی ماجرا.

√بیژن الهی؛مرا دفن سراشیبها کنید که تنها _نمی از باران به من رسد -اما سیلا به اش از سر گذرکند...

....

.....

+خانم مهندس (سیب  ؟سیبه گلابم :-*روزهای خوب) ؛اگر براین حوالی گذرکردی ؛خطی ،خبری ،نشانی،...؛تو اگه بامن قهری من که آشتی ام...  ؛همون برکه؛ مش حسن شماعی زاده دیگه ؛)

راوی حرفی ساده...

....

....

....

....

15اسفند نود چهار؛بعداتمام خونه تکونی ؛نوبت به واکسیه نمودن(مثل واکسن زدن مهمه) کفشها اقدام نمودیم...نوبت به طبقه ی دوم کفشها رسید ؛ سمت چپ -لنگه ی دوم  -یه چیزمچاله شده ی روزنامه پیچی بود؛بعد کنار زدن روزنامه؛پیاز گل (تصویر بالا سر جاکفشی ) مشاهده نمودیم ؛یادم اومد(ازیک دوست رسیده است) پاییز یه دوستی که تکنسین اطاق عمل بود(بازنشته شد وبه گل وگیاه علاقمند هستن) پیاز گلهارو بین دیگر دوستان (یعنی غیر همکارانش) تقسیم نموده بودن....(البته گفته بودن لاله اس ) منتهی سنبل بود؛یعنی ما (لاله ) کاشتیم؛سنبل خوش عطربو چیدیم.

√ تصاویر این پست  مثل نمودار رو به بالاهست ؛)

√یادم رفته بود ؛چونان چیزی مثلا تو جای تاریک وخنک قایم کردم...ازاین جهت ؛دیربه بستر میهن خاک رفت :|

√کفش ها ؛  ده -هشت -پنج- ساله هستند (ایضا دوتای دیگر)؛هر دوبار استفاده از کفش؛یک بار واکسیه شود.

از لمس سر انگشت اجی ومهر صداش....

....

 هرساله چهارشنبه سوری ها؛طبق معمول خونه ی آقاجان هستیم.اجی خیلی گل و گیاه دوست هستند...،رفته بودیم از مش قاسم گل فروش سر کوچه مون ؛سنبل بگیریم ؛چشمون پامچال ها رو گرفت:|یادمون اومد همون حوالی های خوب آشنا...بوته های وحشی پامچالها ؛شکفته و شاداب برصخره های سبز ؛جویبارهای منتهی به شالیزارها...به تماشا بودیم...

القصه ؛اجی یکی از بوته های پامچال رو برداشت؛یکی رو هم خاله جان کوچیکه؛یکی هم آقای برادرزاده.،،

جمعه (10 دی ) توی باغچه چشمون به جمال ایشان منورشد :-*

√زندگی ؛تا ابدیت اینجا جاری ست....؛مهرو محبت ومهرورزی؛ بدون هیچ خساستی...،راز این سرماست ؛که چونان گل از گل پامچال بشکفت....

√مار=مادر.مارجان=مادرجان. 

اینجا مامان ها مواقعی که ؛دلشون بخوادقربون صدقه  فرزندهاشون برن؛خوبی و بدی  ؛زشتی و زیبایی ؛بدون تارف هستند.مثلا اگه اخلاق طرف ؛به قول معروف گند و...باشه ؛میگن؛الهی مارجان تی او سگ اخلاق ره بمیره :|

یعنی مامانت برای اخلاق سگی ت بمیره. بعد کسری از ثانیه میگن؛الهی مارجان تی او مرام معرف ره بمیره |:

√اجی به دایی کوچیکه میگفتن ؛الهی مارجان تی او خرس جان ره بمیره ؛بعد به خان دایی هم همینو میگفتن :|

منتهی خرس اولی یعنی تپل؛ دومی یعنی  پشمالو.

بگذریم.:-P


(____)

....


این جهان کوه است و فعل و ما ندا 

سوی ما آید نداها را صدا 

فعل تو کان زاید از جان و تنت 

همچو فرزندی بگیرد دامنت 

پس تو را هر غم که پیش آید ز درد 

بر کسی تهمت منه ،بر خویش گرد

فعل توست این غصه های دم به دم 

این بود معنای قَد جَفُ القَلَم!

......

......

.....ثبت تصویر؛13فروردین 88 

میرمست...

....

...

ساربانان اشتران بین سر به سر قطار مست 

میر مست و خواجه مست و یارمست و اغیار مست 

باغبانان رعد مطرب ابر ساقی گشت شد 

باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست 

آسمانان چند گردی گردش عنصر ببین 

آب مست و,باد مست وخاک مست و اسرار مست 

حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس

روح مست و عقل مست و خاک مست و اسرار مست 

رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری 

ذره ذره خاک را از خالق جبار مست 

تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند 

مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست 

بیخ های آن درختان می نهانی می خورند 

روزکی  دو صبر می کن  تا شود بیدار مست 

گر ترا کوبی رسد  از رفتن مستان مرنج

با چنان ساقی و مطرب کی رود همراه مست 

ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده 

دوستان  زاقرار مست و دشمنان ز انکار مست 

باد را افزون بده  تا بر گشاید این گره 

باده تا در سر نیفتد کی  دهد دستار مست 

بخل  ساقی باشد آنجا یا فساد باده ها  

هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست 

روی های زرد بین و باده گلگون بده 

ز آنک ازاین گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست 

باده ای داری خدایی بس سبک  خوار ولطیف 

زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروارمست 

شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست

کافر مؤمن خراب و زاهد وخمارمست 

....

....


√ثبت تصویر؛جمعه 10 دی 95:شکوفه ی گوجه سبز؛از نوعه شیرینش(آقاجان  میگن؛آلوچه ی امیری)

در فرهنگ عمید آمده است ؛امیر _فرمانده ،فرمانروا -میر هم میگویند ،امراء جمع.(انصافا آلوچه ی امیری  ست)




(____)

 ~~~~

                


ادامه مطلب ...

ما را بس.

....

....

هی بهارْ بهار....براى باغ!

بابونه آرزو مى کنم.

حالا همین شوقِ بى قیمت و قاعده،

همین حدود و رفتنِ از پی نور،

ما را بس،

تا بر اقلیم شقایق و خیالِ  پروانه پادشاهی کنم.

*سید علی صالحی *

.....

(ثبت تصویر ؛محرم نودپنج)(خان دایی عاشقه فلفل سبزه؛بیشتر از کیک حتی؛)

بله میگفتیم؛دیروز تولد خان دایی بود(البته تولد عروس بزرگه هم بود).خونه ی آقاجان همو دیدیم و تبریک و... 

ودیگر اینکه ؛ تا پاسی از شب کنارآتش بودیمو سربه سر خان دایی جان میگذاشتیم:|

√فقط؛دایی جان کوچیکه :غیبت داشتن.):

√تصویر اول؛اجی اینا بهش میگن "گل  نار":(پنج شنبه 9دی 95ثبت تصویرشد:)

√چوغلام آفتابم همه از آفتاب گویم...

+من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم....



لاهیجان؛در شرق سفید رود!

....

  ......


.....   

...


....


..,..


....


.....


+لاهیجان را در ویکی پدیا دنبال کنید.

√زبان ؛زبان گفتاری مردم لاهیجان (گیلکی _بیه پیش)  است.که با گیلکی رشت (بیه پس)،از نظر آوایی واژگانی و پاره ای ویژگی های دستوری تفاوت دارد.گیلکی بیه پیش ی در نواحی کوهستانی یعنی "گالشی "است.

√به رمه داران و گاوچران های کوهستانی گالش می گویند(یه چیزی تو مایه های رود خانه ی برفی)

(آیکن رضای خودمان ؛)

√اصیل ترین گویش "گویش گیلکی گالش ی" ست؛ در حد مترجم لازمی (آیکن رضای خودمان؛)


خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است...

....

جاده ی پر پیچ وخم "ازبرم"

میگن ازبرم رو ببایستی "چهارفصل" نماشا نمود ؛)

 بگ گرند موسیقی تصویر؛صدای دهل میاد...

+ هااااا-پل ؛پلهای عجیج مجیدی...


مسیری پر از آواهای آشنا...

....

...دیروز از "سیاهکل" ؛رفتیم "لاهیجان"؛یعنی ازجاده "ازبرم" رفتیم.

ای کاش نمی رفتم؛تو ذهنم همون جاده ای می موندکه؛چندین سال پیش رفته بودم(حدودهشت سال).


                                        

یادمه سالهاپیش ؛ عصرجمعه ای ،پدرجان گفتن؛حاظر شین بریم لاهیجان....منتهی از مسیری میریم که؛روح تون جا بمونه....

+ باعث تاسفه که  ؛شو_راها-بخش-دارها؛ سایروابستگانشان...،؛ ارواح مسیرها رو بسان جنگل نشینان  اخراج نمایند...

بگذریم؛

تصویر اول؛چندعکس از لاهیجان و...؛درحال پزیدنه؛تا جا بیفته ما انشاالله بریم روستا وبرگردیم ؛(اگه عمری باقی باشه ؛چند تصویر ازنظر ما منتخب رو لحاظ...) واین که ؛عموما خورشت های هم ولایتی های ما ؛ببایستی جا افتاده باشه؛(عین دیالوگ کتاب قانون؛آب دار!؟یا پخته شود؟؛) واگه آب دار باشه ؛با طعنه میگن؛فلانی شیمی خوروش چره روخان زاکه آبه مانه!!!

لابد فلانی هم میگه؛شیمى خوروش خوشک روخانه فورش مانه!!

لابد ترش میگن؛تی چوم واکون او خوشک روخان ایته رشته آبه زلال داره...تو نیدینی (این یعنی زدن تو برجک طرف؛)

________

.....

.....

گفتم ؛

دنیا مثل آتشگردان است!هرچه سرعتش را تند تر می کند،آدم زودتر ؛بیرون پرت می شود.

گفت؛بله.آنقدر سریع است که آدم سرگیجه وتنهایی اش را می فهمد.

گفتم؛پس چه باید کرد؟

گفت؛تحمل وسکوت 

....

(تکه ای از موومان سوم؛سمفونی مردگان )

.....

.....

+عمیق ترین و بهترین تعریف از عشق این است که ؛عشق زاییده تنهایی است....و تنهایی نیز زاییده عشق است.

تنها بدین معنانیست که ؛یک فرد تنها وبیکس باشد...کسی در پیرامونش نباشد!

اگر کسی پیوندی ،کششی ،انتظاری ،نیازوپیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!

برعکس کسی که چنین اتصالی را در درونش احساس میکند....وبعد احساس میکند که؛ازاو جدا افتاده ،بریده شده و تنها مانده است ؛

درانبوه جمعیت نیز تنهاست....

پروردگارا به من توفیق عشق بی هوس ،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند عنایت فرما.

"دکترشریعتی"

......

آدم ها 

همه ماهند ،

نیمه ی تاریک شان را 

به دیگران نشان نمی دهند!

آدم ها ماهند....

"عباس معروفی"

+ یکی از روشهای تنبی مامان جان ؛تنبی دسته جمعی بود؛یعنی یاهرسه تایی مون روی ایوان؛که اونم معمولا اوایل غروب (ترجیحا؛) چهار فصل گیلان ؛وبرعکسش ؛یعنی ممنوع ورد به منزل؛بازهمون ایوان وسرشاخه های نارون وسط حیاط....

چه خوب که؛مامانم میدونست؛ماه از میون شاخه ها دیدنی تره....

√شبهای برفی روی ایوان گزگز نمودن!!ماه کجابود که ببینه؟چرا اسمایلتون کشداره! ها؟

+

خانم "سورملینا"؛ما بدون اجازه دوستت داریم.(مری کریسمس)

21___21

...

...

عباس معروفی؛(بخشی از پست ؛اسمایلی ها:در حضورخلوت انس -December 2015 )


یک  اسمایلی خندان به عنوان شادترین نشانه به لغتنامه ی آکسفورد راه یافت.واین از خبرهای پایان سال 

2015 بود.

.

.

دنیا اینجوری شده حالا. ما در امواج زندگی می کنیم.در آستانه ی سال 2016 سرعت به اوج رسیده.این روزها به جای  صرف  واژه  و بیان احساس و مهرصدا ،از چپ و راست یک اسمایلی از راه می رسد.مثل دارت یکباره چیز خوشگلی ،زارت می رود تو آستینت یا توی پاچه ات.بوس ،بغل ،ماچ ،گاز،رقم به رقم.

فکر کنم آدم ها  وقتی کلمه و حس مهرشان ته می کشد واز نفس شان در نمی آید ،می گردند یکی از همین اسمایلی های خوشگل را بارنامه میکنند....

+حضور خلوت انس؛روز نوشت های عباس معروفی ؛درلینگ دونی موجود می باشد،ولاکن اگردلتان خواست ؛

می توانید پست اسمایلی ها را کامل خانش نمایید.(دسامبر 2015 تشریف ببرید)

√این مدل آدرس گفتن فاز داره؛مثل این میمونه که؛میون کشویی؛ پی چیژی بگردین وبعدیهویی پیداش کنید!!:|

....

...

تکه ای ازداستان کوتاه ؛ عباس معروفی 

"رمی " 

صبح زود از بیابان های اطراف بیست و یک سنگ کوچک پیدا کرده بود،در همیان سفید چرمی اش ریخته بود و می رفت که از بیرون محوطه ی جمرات به هرستون هفت بار سنگ بکوبد.

خوانده بود و با دقت به ذهن سپرده بود که ؛ شیطان را علاوه بر درون ، در نماد هم باید سنگباران کرد و  راند.

√+خداوند در سوره غاشیه (۲۱)می فرماید؛فذکرانما انت مذکر<<پس تذکر ده  که تو تنها تذکر دهنده ای.>>

(ازنظرما؛آقای معروفی ؛فَذَکَّرْ إِنَّما أَنْتِ مُذَکَّرُ؛را لحاظ می نمایند.ولاغیر)

+(مابهش میگیم ؛رومی؛ )

-سال بلوا! ؛ دکترمعصوم!؟نوشا!آیکن ازاون ابرهای بالای سر باچندین عدد علامت (؟؟؟؟؟) 

√شده تا حالا یک فیلم سینمایی!؟رمان!؟ داستان!؟شعر؟ آهنگ....اصلا، یک جا ومکانی رو بارها وبارها  ببینین؟بخونین!؟گوش کنید!؟ 

....

من!

همه ی ابرهای آسمان را گریه می کنم 

تو!

همه ی خورشید های خدا را بتاب...


+صد البته؛هانی بویِ انبیایی ؛ابوفتح دوران سازمان هم ؛چونان (غاشیه 21) لحاظ می نمودن.ولاغیر.

(نهج البلاغه ،خطبه 1؛حمدوسپاس ویژه خدایی است که حمد خود را به بندگان الهام کرده و سرشت آنان را بر معرفت خود آفریده است.)

حال ؛این بندگان ؛انسان ها را به تامل در آفاق و انفس دعوت می کنند؛وانبیای الهی  می کوشند تا متعلق فطرت را به انسان ها بازشناسانند. 

√بابت ازاین شاخه به اون شاخه پریدن های این پست؛عذرمی خوام.