<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ببار ای برف!……

....

         

شهامت چیزی است که باعث می شود ،انسان بایستد و سخن بگوید.

البته این هم که انسان بنشیندو گوش دهد،"شهامت" است.

لئونارد اسپنسر 

....

                

نقاشیِ اسپنسر چرچیل!

+اینکه میگن؛فلانی تو چرچیل رو هم درس..(درسته؟)یا این که ؛فلانی تو شیطان رو هم...(درست تره؟)

یا هردوتاش!؟ ولیکن ؛شیطان که خود از آغاز جز فرشتاگان مقرب درگاه بود وگویند که ؛معلم ملایک...حال چون است ماجرا!؟که چرچیل وابلیس یکی ببوده اند ؛بگفتن که:ما از هیتلر و ارتش آریایی ها شکست نخوردیم ؛بلکه یک آریایی کچل بایکم خرده ریش مارا از کشورش بیرون کرد....

.....

                                         

شیر مردا تو چه ترسی ؟ زسگ لاغر شان....

+نبیل حدیقه ای _____

√روحش شاد...دقیقا پدربزرگ مان چونان تفکر می نمود!وبسی قانونمند بود..T_T


نظرات 2 + ارسال نظر
مترسنج پنج‌شنبه 16 دی 1395 ساعت 08:43

باشد که پند گیریم...

باشد که پند گیریم...آقای مترسنج

minla چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت 23:39

جالب بود ! خیلی زیاد هااااا

روح پدربزرگ شاد!
پس برای همین شما هم منظم و متفکر شدی دخترجان


من اسب خیلی دوست دارم. چند باری هم اسب سواری کردم که هم ترس داشته برام چون میترسیدم که نتونم کنترلش کنم و هم یه لذت و هیجان

لطف دارین..
مچکرم.خدا اموات شما رو هم رحمت کنه
اوه پسر باز گفتین دخترجان
مچکرم
منم اسب و ماهی قرمز و مورچه خیلی بیشتر دوست دارم؛خصوصا مورچه ها
من دوست دارم دهنه اسب بگیرم با اسب ه قدم بزنم ؛یک بار تجربه اش روداشتم ؛میدونید؟اینجا قدیم ها جهت حمل برنج های درو شده از اسب استفاده میکردن....بعد هرکدام نوبتی سوار میشدن...نوبت من رسید ؛چند متر رفتم...احساس کردم دلش نمی خواد منو ببره؛به آقاجان م گفتم منو بیاره پایین....اومدم پایین صورت شو آورد بیخ گوشم (دیدین چطور بو میکشن...؟) بعد با با هم ده هزارمتر رو قدم زدیم...
خیلی م هیجان داشت...واسه این که ؛باهوشن
اوه...اسب سواری بانو minla

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد