<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

:)

....,

.....

در دور دست آمدن روز 

شعر بلند روشن بیداری

تضمینی از ترانه ی شیرین جویبار 

ترجیح یک درخت  صنوبر 

با واژه های سیره و سارش 

همواره 

در ترنم 

با صخره های قافیه ای استوار 

آفاق می سراید 

شعری برای تو 

شعری برای من 

ویک هجای روشن خونرنگ 

گاه گاه 

 در شعر او 

به شادی 

تکرار می شود

اینک تمام شعر 

در ذهن آب و  آبی مشرق 

صبح آمده ست و 

هستی بیدار می شود...

*شفیعی کد کنی *

+ اول صبح ؛دل م خیلی برای صنوبران تنگ شده بود:مرسی از پسرخاله "حمید"ی عزیز بابت ارسال تصویر پست.

.....

.....

√در ذهن آب و آبی مشرق....ترجیح یک درخت صنوبر...

+√هرگز به امید فردا  مهرو مهرورزی رو ذخیره نمیکنم...بله. هرنفس نو می شود دنیا و ما ؛پس چرا ؟بیخبر از نو شدن اندر بقا؟...

√____نور نور چشم خود نور دلست/نورچشم از نور دلهاحاصلست/باز نورنور دل نور خداست/کو ز نور عقل و حس پاک و جداست...


خدایا شکرت

.....

.....خونه ی همساده پشتی!

......ادقام شدن برف دو همساده :)

چشم مون به چونان آسمانی روشن شد:-*

......

آسمون دل تون آبی...

هر هفت تاش ؛هرسون تا ش ؛آسمون دلتون آبی آرام روشن...خدایا شکرت.الهی شکر.راضییم به رضای خودت.

+از ولایت برمیگشیم خونه که؛رسیدم سرفلکه؛ادوات ن ظ امی دیدیم...از فلکه رد شدیم چونان...سر چهارراه...اوه له له...گفتیم بزنین کنار ازشون بپرسین ؛عمو پوتین اینا و مدمدف اینامی خوان حمله کنن (!!!؟؟؟)گه گفتن ؛خاطر تون جمع...جهت آماده باش و مانور ن ظ امی و...(باخنده گفتن) بله می گفتیم؛نگو استان دار مقتدر وقت بخط شون کرده...چرا!؟چون هشدار هواشناسی رو جدی گرفته بودن...همشم که نباید با ادوات جنگ و بکش بکش راه انداخت...کلی به مردم خدمات رسوندن....(منظورم برف 86هست با استاندار وقتش ؛آقای مهندس قهرمانی چابک ؛که هرکجا هستند سلامت همه آفاق درسلامت شان باد )نکته این که؛بعضی وقتها حال رو باید ول کرد؛به گذشته برگشت.

به قول اونی که خونده بود؛به گذشته بر می گردم...(پدرجان عاااشق این آهنگ هستند؛Mosaafer  Raad :گویا دوس دخترشون ایرانم نیستن ؛یکمم عادلانه اس که مامان جان حالشونو بگیرن؛بوشواوشتربوشواوشتر؛)

ورف!

 ====

......

امروز یک شنبه ،هشتمِ بهمن ماه ۹۶؛یک فجان ورف دوشاب=برف دوشاب.برف+شیره انگور.

ادامه مطلب ...

وارش ؛حالتی بین مه و باران در هوا...

.....

.....

استراتوس (ابرپوشنی ) نشانه نرمه باران (مه و باران) این ابر یک دست و شبیه مه می باشد.ومعمولا  به صورت توده و متراکمی از بخار آب که قطره آن در همه جا یکسان مشاهده می گردد...ارتفاع این ابر از سطح زمین بسیارکم است..ولاکن ساعت ها میتوان سوت زنان قدم زدو....چرا؟چون قطر قطرات آن کمتر از ۰،۵ میلیمتر می باشد..از این جهت بعلت سبکی در هوا معلقند...چونان است که ؛قدم زدن در باران ریزه ها ناراحت کننده نیست و خیس نمی شوید...ولیکن بعد یک ساعت ریزش مقدارش به یک میلیمتر هم نمی رسد...

√باران ریزه حنجره نداره؛ یعنی میگن ؛تو صدای آواز بارون..(ضرب آهنگ شیروانی و ناودانی)بارون ریزه حنجره نداره تا آواز بخونه....بارون ریزه باید بپاچه رو قلب خاکی  ؛اونوقته که حنجره دار میشه و به اتفاق سمفونی اجرا....

فقط مثله پک کشدارنفس کشید و صداش رو بویید...البته صدا که چه عرض کنم؛فریاد فغان(در عربده اش من شیرین سخنم)؛یاعین نواختن چنگ..؛من چنگ توام بر هر رگ من /تو زخمه زنی من..


ادامه مطلب ...

T_T

.....


رسول* خدا (ص ) فرمود؛

<<اذکروا أمواتکم بالخیر>>

+استعینو ابالصبرو الصلا ة؛آیه 156 سوره بقره...

√*1-صبر در برابر مصیبت،2-صبر در برابر معصیت ،3-صبردر برابر عبادت 

(...)

....

.....

بی تو  به سامان نرسم 

ای سر و سامان  همه تو 

ای به تو زنده همه تو 

ای به تنم جان همه تو 

من همه تو ،تو همه تو ،

او همه تو ،ما همه تو 

من که و هر کَس همه تو،

این همه تو  آن همه تو 

من که به دریاش زدم 

تا  چه کنی با دل من 

تخته  تو ورطه تو و ساحل و توفان همه تو 

ای همه دستان ز تو  و مستی مستان ز تو هم 

رمز میستان همه تو 

راز نیستان همه تو 

شور تو ،آواز تویی،بلخ تو ،شیراز تویی 

جاذبه ی شعر تو جوهر عرفان همه تو 

همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد 

ای همه خورشید تو  خاک تو،باران همه تو

تا به کجایم بری ای جاذبه ی خون، ذوق جنون 

سلسله بر جان همه من،سلسله جنبان همه تو...

....

  ....ای سرو سامان همه تو...

√امام علی (ع)؛فرصتها چون ابر می گذرد...

یکی از همان غروبها...

عرشه پل ها...

....

در چشمان مبهم جمعیت 

کنارفرزانگان و دیوانگان 

میان کودکان و کهنسالان.

عشق را نکته پوشیده یی نیست...

*پل الوار*


....پلى که پاهاش تو استخره؛مثل پاهای تو تشت و لگن..جهت رفع خستگی لگد زدن لحاف و پتو.. ؛یا انگشت (اشاره یا هرچند تا...)فرو کردن تو لیوان؛یا پارچ و تنگی...اینو که عرض کردم جزء کبچیاته(همون کشفیاته) چطور؟یه روز یه استکان آب بردم واسه ی بچه ی مهمان مون...عوض خوردن انگشت اشاره رو فرو کرد توش ؛بعد انگشت بغل دستی اشاره بعد ترش بغل بغل دستی هه بعد انگشت کوچیکه؛که یهو همه باهم...آب که پاچید به هرجای شلوارش....یکم اطراف نگاه کردو ایضا آب رسانو چونان شد  (:(مامانش مسلسل گون مشغول گپ و گفت؛چون خاطرشون جمع بود!بچه پیش منه:)

......گفتم؛نترس بلامیسر زی س نبود؛(آیکن متعجب که چرا نبود) آب بازی بود ؛چونان شد (:(منم که میدونید )سریع رفتم یه مینی پارچ به انضمامه یک لیوان آوردم براش...استکان لیوان پارچ!(جهت تقویت ادراک بچه مهمان:)

           

  

وقتی دستشو تا آرنج تو پارچ ؛بهتره بگم؛مینی پارچ و آب و دست تا آرنج مانده (دوست داشتین تجربه کنید؛فقط دبه رو جایگزین پارچ کنید )...!!دقیقا بلند شد و فیگورش چونان؛منتهی گاب دسش نبود؛پستانک دسته سفید...

√مامانش لباس شوعوض کرد؛بعدشم که؛تابستون بچه با یکم آب بازی سرما نمی خوره...

.....اگه کبری بانو از این طرفهاگذر نمودن بفرمایند که؛ آیا امکان رفتن روی پل هست!؟یعنی اجازه اش رو میشه گرفت؟یانه؟دوست داشتم تا اون انتهای پل پیتو پیتو ( همون بودو بودو)کنان برم همه ی پرنده ها قیژ کنان سمت آسمان؛بلکم چارقد مان گیرنمایدبهشان و...همراه شان چونان ببوده باشیم؛تصور کن؟همهمه ی مرغان دریایی و دویدن و...چه حسی داره!؟این که تو خیلی مریضی و باید بستری بشی!!جدا؟آره!!حالا امیدی به بهبودی هست دکترجان؟نه متاسفانه.یعنی پاک تی کله خراب بُسته.نه بابا؟

....

(عکس از؛زن داداش کوچیکه-پل* سفیدرود)

بعضی پل ها پاهاشون توی رود جاری هست...مثله سپید رود جاری تا خزر و آسمان درش پیدای مغموم مان...

منتهی پل چشم هاشو بسته ؛از شوق بسته؛فکر میکنن پله خوابه.نه خوابه نه خودشو به خواب زده؛فقط تمرکز کرده! باچشم های بسته باحالتی نجیب ؛شریف...مقتدر!نه دبه کارسازه نه مینی پارچ!فقط همکاری کنید جفت پاهای بچه هه ی طفل معصوم  رو بزاریم تو آب جاری...

.....سمتی دیگر از همان  پل*


آتش مژگانت...ببین ؟چگونه مروارید ها تکثیر می شوند...

.....


گنجشکی 

دکمه های جلیقه اش را می بندد

صدایش را صاف میکند

و در انتظار بیدار شدنت می نشیند.

بیدار شو! بیدار شو!

به جز من و تو و این گنجشک سپیده دمی 

هیچ کس در جهان نیست.

نه این که گمان کنی  اتفاقی افتاده 

نه 

کنار تو 

من هم 

خواب رفته ام...

اگر گنجشکی تازه بالی 

در شعر کوچک من لانه کن 

اگر آفتاب تازه زادی  و راه نمی شناسی 

در آسمان خانه ی من پرسه زن....

*شمس لنگرودی *

گمونم جلسه ی مدیرت بحران هست B-)(کارشون درسته)

درپناه خدا محفوظ بمانی؛میلیجه جان 

قاب شیشه ای*!

مه تنیده شده پل معلق فرفروژه ای وآسمونه چونانشB-)

بودا پست؛پل زنجیر(پل معلق در مه)_بر روی  رود دانوب :)

ادامه مطلب ...

(...)

....

....,

.....

....

....راه رفتن رو لبه ها؛عجیج مجیدی ببوده است B-)

.....

.....آدم وقتی از لنز دوربین چشمش به جمال و فیگور و اون پشت کردنش به استخر؛باقی قضایا...خب یادش میره کجاست دیگه!این دیگه تشر داره!:|

*--*

....

....,

....

بچه هایی که انگشتری استفاده میکنند؛خیلی عجیج مجیدی هستند:-*(منظورم بچه هایی که ادراک شون کارمیکنه هست) خصوصا (عذرمی خوام) پفیوز های عناب سان(پسربچه های پنج شیش ساله ی خوکوته)که وقتی بهشون میگی؛عجب انگوشتری تاودایی برارجان!!؛گرهه بازو..میزنن زیرقهقهه...:|

بله میگفتیم؛تصویر اول  واسه ی دختربابا گرفته بودیم؛چون چیزی لازم نداشتن؛برای سنی که لحاظ نمودیم گرفتیم...دایی جان کوچیکه میدونن من خیلی دوست دارم...دستش نمودن وتصویرگرفتن و ارسال و ماهم کلی خشمان آمد.:-*

ولاکن درخلقت حق ،رستم و موریانه یکی ست؛یعنی لعنت برآنی که بازی اندروید لح کردن مورچه رو

آخه چه کاریه؟که بهش میگن بازی؟

√درون پراگندگان جمع دار/که جمعیتت باشد از روزگار؛یعنی نبخشود بر حال پروانه شمع...

سبزینه برگ!

.....

فروغ فرخزاد؛

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست 

که نگاه من!

در نی نی چشمان تو 

خود را ویران...

......

        

......

√ زپشت میله ها هر صبح روشن /نگاه کودکی خندد به رویم /چو من سر میکنم آواز شادی/لبش با بوسه می آید به سویم...

ادامه مطلب ...

چه بگویمت بنفشه؟…

....


کدام عاشقانه را 

برای بنفشه بگویم؟

وقتی بنفشه مادر عاشقان جهان است...

*معشوری*

بعد چند هفته رفتیم خونه ی آقاجان...برف کلی دارو درختها رو شکوند.

√بنفشه ی وحشی :95/11/22

....

....چقده فیگور نگریستن شون؛ قشنگهB-)

اجی با کلی ذوقققق زدگی گفت؛می کیشکا زاکان (جوجه های من) بیجیر بامود.(بیجیر=دنیا اومدن؛همون هبوت کردن؛)بوشو اوشن عکسا بیگیرB-)

....

....تومسیر چش مون به جمال بیدمشک ها روشن شد:-*

....

....شمیم بیدمشک و شهرباران های نقره ایB-)

+نقل بیدمشکی جزء عجیج مجیدی ها ببوده استO:-)



یک پل ؛پل چوبی...

....

.... 

ازهمین جای دور از تو 

گفتم که چشم های تو زیباست 

برادران یوسف را نگاه کن!

بوی پیراهن را می درند این بار 

تعجبی هم که ندارد

آدم های تو روی پل اگر 

بلند که بخندی...

*فرامرز سه دهی *

_______

.....

یک پل 

یک معبر بزرگ 

ازجنس یک "نفس"

در روح و جسم خسته ی من

حیاط می دمد...!

*نودهی *

+جنس چوب پل چوبی ؛اقاقیا هست؛ واین گذر پراز عطروبوی یاس وحشی واقاقیاها بهارنارنج و شکوفه ی سیب وگلابی ست!یعنی گذری پیلی پیلی آور...

√باورتون میشه؟یک زمانی سرهمین پل چوبی تارف میکردن؟ تا ز پل گذرکنند و هرکدام سویی روند؟

مش صغری اونور پل ؛مش نجمه این ور پل ؛راجب روزمرگی هاش گپ وگفت چی؟که مش زینب بذله گو ز راه می رسید و....باقی قضایا چی!؟

پف.

گنج روان...

......

.....

خداوند!

به داوودِ  پیامبر وحی نمود؛

<<من توانگری را در قناعت  نهاده ام ،اما مردم  آن را در فراوانی مال می جویند ازاین جهت آن را نمی یابند>>

بحار-453/71

رسول اکرم ص؛

قناعت گنجی پایان ناپذیر است ولی تو گنج را از رنج نمی شناسی.

امام سجاد در صحیفه سجادیه می فرمایند؛

پروردگارا!

به تو پناه می برم از هیجان حرص و صولت خشم وحمله حسد و ضعف صبر و کمی قناعت.

+سرکه مفروش  و هزاران جان ببین****ازقناعت غرق بحر انگبین

*انصافا جناب تارخ نقش شوذب .شوضب.شوظب شوذب خزانه دار رو بهمراه ماریای عزیز بسیار زیبا ()

از رنج به گنج رسیدن...

وگنج هم  گنجینه لازم ،

گنجینه =قلب آدمآ.

پس نور معرفت ،گنجی هست که خدا توی گنجینه ای بنام قلب  گذاشته.واین نور از دریچه ی قلب  عبورمیکنه ومیرسه به دوعین مبارک.چشمی  که خوب ببینه یقینا ادراکش میزان کارمیکنه  وذهن روشنِ که  سیگنال های حواس پنج گانه رو  لاممکن پارازیتی میکنه(یعنی شکست پارازیت ها ؛)

شما چرا میخندی!؟



کاکایى ها (نورس)

.....

....

.....

....

....

....

.....

....

.... داره بی محلی میکنه(صداش کرده بودم)

+تو ذهن تون  سروصدا های جیغ جیغ گون اینان رو گوش کنید :)

نیکخواهان تو را تاج کرامت بر سر...

...

....اینجا بهش میگیم؛بز ریش

....

یک استکان چایِ تازه دم ،

وقدرى سکوت...

√*+سعدی علیه رحمه؛

جاودان قصرتعالیت چنان باد که مرغ/نتواند که برآن جای کند غیر همای...

+یعنی همان ؛تنهایی جاودانه ام...

چه شیرین بود؛زیتون سبز دیدگانش!

....

....

....

اسم گیاه پیش روی مبارک تان؛چوچاق هست.یک نوع سبزی وحشی (بسیارمعطر) جهت تهیه زیتون پرورده؛ترشی هفتا بیجار-ماهی شکم پر(ما بهش میگیم ؛فیویج)مورد استفاده می باشد؛یک مشت چوچاق -سیصد گرم گردو -چند حبه سیر ؛ آسیاب که شد؛ مقدارنیاز آب انار؛ (شاید یک ونیم لیوان شاید یک لیوان) اضافه میکنیم :سپس ها زیتون های هسته گرفته شده رو به مواد ملحق...چنددور خوب هم میزنیم تا مواد جذب زیتون ها بشه...بعضی وقتها پاچیدن دو سرانگشت گلپر روی پرورده عالیه؛گاهی هم همون چوقاق قالب پرورده باشه خیلی بهتره...

خواص زیتون و روغنش رو هم بهتراز من واقفید؛زیتون هرچه تلخ تر...بهتر.


چه ترا چه لن ترانی...

 

....

....

+۱۶بهمن ۹۶نوشت ؛خلاصه اینکه ما حس وحال خونه تکونی نداشتیم،چندتا پیس،پیس شکوفه های بهاری، روی شیشه ی غبار گرفته پنجره ی شرقی و بسم الله....

ادامه مطلب ...

(____)

......

...

.....

.....

سوره کهف.

سیرترشی ؛ازهفت سال گذشته!

....

....مخصوص پلوکباب ؛)

.....

حبه سیرها رو بعد ازاین که پدر جان زمین رو شخم زدن ؛دونه دونه به فاصله ی 15سانتی متر کاشتم. به اذن الله  سبز شدن و بزرگ شدن و...فصل برداشت ؛اواسط خرداد ماه رسید؛بحمدالله محصول اون سال بقدری بود که من پنج شیشه بزرگ و ایضا همین شیشه ؛سیرترشی گذاشتم.

پوسته ها لایه لایه ی سیر رو تمیز که کردیم میزاریم توی سینی وبعد جایی که نه آفتاب باشه نه سایه؛که سیرها با ملایمت تقریبا خشک بشن (مابه همچین جایی میگیم ؛نه کورنه سایه؛به چشم های نیمه بازهم میگیم؛مثلا بچه ای که خودشو  خوابزده نشون میده؛چشاش چطوریه؟همون جوری:) بعد خشک شدن می چینیم تو شیشه و مقداری نمک همراه سرکه اضافه میکنیم؛بعد حدود یک ماه گوشه ای که حواسمون باشه میزاریم ؛جهت جزر سرکه ؛که اگه به موقع بهش اضافه نشه؛عطربوی سیرترشی یک دست و نفس گیر نمیشه...بعد یک ماه میزاریمش تاریک ترین و خنک ترین گوشه کابینت....حدود شش ای هفت ماه بعد قابل استفاده اس...منتهی  سیرترشی ترد هست(ما به ترد میگیم ؛کرچ ) اگه همونطور بمونه سال ها بعد نرم تر میشه...اما شکل وظاهرشو از دست نمیده ؛...

+توش آلبالو و زرشک  وخرما ؛هم میریزن؛جهت تغییر رنگ و...منتهی اصالت سیرترشی اینه که ؛خودش بمونه و هفت ساله بش..نه این که عطار بگه!!

+سیر؛ تقویت  کننده حافظه وایضا عضله ها..هنگام تناول غذاهای سنگین در کنار آن سیر فراموش نشود (جهت حضم غذا) ترشی چندساله سیر در درمان فراموشی- در مفاصل -درد سیاتیک -ناراحتی معده -گلودرد و نقرس مفید است (پشت بندش چندبرگ نعناع جهت بوی سیر تناول نمایید )

√زیاده روی در خوردن سیر ؛باعث ضعف دید و سردرد می شود(مثل پسر کوچیکه خان دایی؛گویا هفته ی گذشته خونه آقاجان بسی زیاده روی..نهایتا دکترلازم شد!)

بن سای انجیر!

.....

.....

کودکی ام 

به پیری شاخه ی درخت انجیر حیاط 

هنوز 

کودک مانده است 

*احمدی *

....

میپرسن ؛این چیه؟

میگم ؛دوست فیلسوفان!

قاه قاه میخندن.قاه قاه!

میگم؛بن سای انجیر!

قاه قاه میخندن.حتی آقای برادرزاده!

+اَنجیل دار=درخت انجیر.

....


صد سال اگر زنده بمانی گذرانی/پس شاکر هرلحظه و هر سال خودت باش...

خدایاشکرت.

√ شده تاحالا ؛یه کاسه گلی پر از"انجیرخشک " از نوع مرغوب و عالی ش..عیدی بگیرین...(آیکن ذوق زدگی فراوان دو لپی...)

+ کاسه گلی ای که پدر بزرگ انجیرهای منتخب رو میچیدن...(تصویر ماندگارذهنی ست)


اسمایل پامادوری:-P

.....

....طبع گوجه فرنگی "سرد" است.بخاطر وجود ماده سولانین هیچگاه از گوجه فرنگی نارس استفاده نکنید.

(یعنی ترشی مخلوط موجود در بازارتناول نکنید)

در بازارهای محلی استان مان؛ فصل گوجه فرنگی-  میوه نارس گوجه (سبز و کال (مابهش میگیم کال پامادور-کال گوجه)  به وفور یافت می شود (جهت ترشی هفتابیجار)ولیکن درولایت مان (منظور همون محدوده  روستا ومنزل آقاجان مان است)به هیچ وجعع منن  وجوع مورد استفاده نبودونیست.اولین دفعه ای که (منظورتازه وارد خانواده اس)  زن دایی بزرگه جهت چاشنی باقلا قاتق خواستند ؛هفتابیجار درست نمایند ؛که ازما خواست ؛برایشان کال گوجه چیدن نماییم...ولیکن ما کنجکاوانه (!!) پرسش -سپس ها که پاسخ شنیدیم بگفتیم؛ما توی هفتابیجار خودگوجه رو می ریزیم ؛یعنی من دیدم خاله جان بزرگه ؛گوجه ها رو یکی یکی دست زد؛یه دونه اتتخاب کرد بعدشم ریخت توی هفتابیجار؛کال گوجه!نع. بگوببینم!؟خاله چه مدل ترشی درست میکنه!؟ خب!(آیکن کنارفرستادن چتری مزاحم)

اول بادمجون ها رو با پوست خرد میکنه ؛چهارتا بادمجون یک ونیم لیوان آب توش میریزه :تاآبپز شدن بادمجون ها میره...چند شاخه جعفری-چوچاق و پنج انگشتی -ترش واش-نعناع-خالواش-فلفل سبزمیچینه -میشوره-همراه دوچوبه سیرساتوری میکنه ؛میریزه تو ظرف شیشه ای...بعد سرد شدن بادمجون ها ؛آبغوره بهش اضافه میکنه؛بعد آبغوره به جای نمک ؛دَلاربهش اضافه میکنه؛دو دور همش که زد؛خودِ گوجه ی ریز ریز شده رو؛ میریزه توش-و نیم دور بهم که زد -میزاره تو یخچال تا نهارحاظربشه!

...,

یادگرفتیم که؛ترسیم کننده روح و زلال طبع وایضا جاذبه ی رفتار "حُسن خلق" است.یک عنوان برجسته در رفتار آدمی...واین گیرایی   حسن خلق  عجیج مجیدی ببوده است...

+ شده تا حالا ؟ درمواجهه بافردی پیش از هرسخنی تو ذهن تون ؛تبسم الرجال فی وجه اخیه حسنه (لبخند انسان به چهره برادر دینی اش حسنه است)وخنده رویی وبشاش بودن دیگران را دل جرأت می بخشد...تا بی هیچ هراسی  دل در دوستی و با شما بسپارند...و تبسم مبدا بسیاری از آشناییها و بسیاری غم ها و کدورتهاست..وآن گلخنده مسرت بر لبان آن دیگری بیافرینید ویادتان برود وخنده اش خونیست  اشک آمیز در ذهن تان پلی گون شود،……

 √تبسم بر چهره اخمو و ابروهای گره خورده و صورت در هم بسته ؛یقینا یک دریچه صمیمیت را خواهد گشود.(بعید میدونم بخابونن بیخ گوش...چون تبسمه ن تمسخر و پوزخند)

بعضی ها حضوری غم آفرین و برخی هم محضری غم زدا و گروهی لطف الهی اند و به قول سعدی علیه رحمه؛

گفته بودم چو بیایی غم دل با توبگویم/....یا به قول لسان الغیب؛سمن بویان ،غبار غم چو بنشینند بنشانند/پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند...(اصن وابده بابا)

+شده تاحالا بچه ای بهتون لبخند بزنه!؟ شما چند اسماعیله بشین!؟ (لبخندبچه اخمو ها شکرخند تره)

√+وقتی ترشی رو آوردن سر سفره ؛بعد چشیدنش همه از خاله جان بزرگه تشکر کردن ؛خاله گفت ؛من درست نکردم که!معصوم درست کرد!:)

زن دایی بزرگه؛خوش لبخند عزیزمجیدی هستند:-*

√ چندوقت پیش؛خیلی اتفاقی یشمی زیرپای یکی ایست کرد تا عده ای رد شن مابین شون اوشون هم در حال رد شدن بودن....درهین گذر...؛دست شونو بردن سمت کلاه شون...همه متعجب ناک شدیم!!و ساعت ها درتفکر!! با این همه دلجه ؟

(مرسی از شفاف سازی مردشریف وایضا تشخیص چهره ن گاریش؛)

که یکی صادقانه اعتراف کرد؛سپس شنید؛واقعا تو دیوانه ای.دیوانه کله خراب.

بگذریم.

+شکر.الهی شکر؛بابت بعضی های متبسم....خدایا شکرت.

√ازاینکه ازاین شاخه به اون سرشاخه (طبق معمول) نوشتیم؛عذرخواهی نموده ولاکن به بزرگواری تان ببخشید.


 

حرف های یخ زده ؛در گلوی آسمان...

.....

.....

برف می بارد

برف می بارد به روی خار و خاراسنگ 

کوهها خاموش 

دره ها دلتنگ 

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ....

*√سیاوش کسرائى *

یخچه بارید و پای من بفسرد/ورغ بربند یخچه راز فلک...

....

.....

ساکت وآروم مشغول باریدن هست؛جناب برف.

مرغانه هم کرده؛ گویا کمر یکی از آن دو کاجهای معروف خاج از ده ؛ رو خم نمود و...سیم ها پاره بشد؛لاکن سیم بانان کجایند؟ خدا عالم است. راه ها زچه بسته؟خدا عالم است.بله.ان شاء الله تلخی برف بهمن ماه 83تکرار نمی شود؛که فقط دور میدان را جهت مشت محکم خاباندن؛ گشودن نمایند و...باقی قضایا.

√جهت صرفه جویی در مصرف باتری ؛فعلا بدرود گوی دنیای درندشت مجازی ببویدم؛ اگر عمری باقی بود! برخواهیم گشت.کی؟خدا عالم است.


____________________________________

جمعه ؛15-11-95

.....

......

......

......

......

 √خوشا  به آب و آسمان آبی ات 

به کوههای سر بلند 

به دشتهای پر شقایقت ،

به دره های سایه دار....

سپید رود جاری تا خزر...

.....

 

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته میکند.

هر زمان بالهای عشق شما  را در بر گرفت ؛خود را به او بسپارید 

هرچند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است ؛شما را مجروح کند.

هر زمان عشق با شما سخن گوید او را باور کنید.

هرچند دعوت او رویاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.

زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد ؛به صلیب نیز می کشد.

و چنان که شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.

و چنانکه تا بلندای درخت وجود تان  بالا می رود و  ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش میکند.

همچنین تا عمق ترین ریشه های شما پایین میرود و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان میدهد.

.....

......

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته میکند.

آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.

و سپس به غربال باد دانه  را از کاه می رهاند.

و به گردش آسیاب می سپارد تا آردسپید  از آن بیرون آید.

سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر باشید.

و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.

عشق با شما چنین رفتار می کند تا بر اسرار قلب خود "معرفت " یابید.

و بدین "معرفت" با قلب زندگی  پیوند کنید و جزئى از آن شوید.

.....


و اما ترس و بلا  تنها آزمودن "تنها طالب آرامش و لذت های عشق باشید " خوشتر آنکه عریانی خویش بپوشانید.

و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید.

به دنیایی که در آن گردش فصلها نشانی نیست"

جایی که شما می خندید اما تمامی خنده خود را بر لب نمی آورید.

و می گریید اما تمامی اشک های خود را فرو نمی ریزید.

.....

......

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.

عشق نه مالک است و نه مملوک.

زیرا عشق برای عشق کافی ست.

وقتی که عاشق می شوید می گویید "خداوند در قلب من است"  بلکه بگویید "من در قلب خداوند جای دارم".

و گمان مکنید زمان عشق در دست شماست. بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکت شما را هدایت میکند.

عشق را هیچ آرزو نیست.مگر آنکه به ذات خویش در رسد.

اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید"

آرزو کنید ؛همچون جویباری باشید  که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.

آرزو کنید سپیده دم برخیزید و بالهای قلب تان را بگشایید.

و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیاط عشق به شما عطا شده است....

*جبران خلیل جبران *

.....

.....

تصویر دوم؛ خوشه های برنج =تصویر پیش رو!

جوکول همون برنج نارس هست؛نوید بخش کشاورزان شالی کار:بعد چندین ماه مشغول کار در گِل و لاى برنجزار ها...بسیاربسیار خوش عطربوییست؛...."بوی گل برنج" بوی گل گندم " بوی گلوی مولود داره...

تصویر دوم ؛شلتوک ها از خوشه ها جدا میشن؛سپس توی ماهیتابه ای از جنس   روی تفت داده میشود؛بعد خنک شدن شلتوک های کمی تفتدیده (به قدری که شیره برنج جمع بشه؛  جوکول حاظرشده عین پاستیل نرم هست )

شلتوک ها در آسیاب های برقی (مولینکس و سایا...) ریخته تا پوسته ی برنج جدا تا آمده ی تناول شود...

+جو=برنج=کول=کال.برنج نارس.برنج کال. (سرچ هم کنید ؛جوکول بهتراز من راجبش نوشتن)

√گیاه روی جوکول که حتما ببایستی کنارش باشه؛ریحان وحشی هست.(هرساله اوایل مرداد جوکل تهیه میشه )

+آرد برنج +آرد گندم؛جهت تهیه نان تصویر لحاظ شده ؛که خاله جان بزرگه زحمت شو کشیدن.

شب سلیس است و یک دست و باز.

....

.....

.....

.....

.....

.....

...,.

گر ترش روی چو ابرم؛زدرون خندانم/عادت برق بود وقت مطر خندیدن...

.....عصر امروز؛اندراحوالات ما وطبیبان و پرستاران! زحمت کش ؛عجیج مجیدیه حمیده شده ی  ولایت مان

این پست  ؛بسان منحنی رو به رشد ببوده است.

+دقت کنید؛آسمون  بدجور با ابرها لحاف پیچه؛ یعنی برف هشتادو سه و هشتادو هفت تکرار میشه؟پناه برخدا.

.......

داشتیم رد می شدیم؛اینا داد زدن که چه؟ چرا زما تصویر ثبت نمی نمایی!؟ فقط میگی دوستون دارم:-P

.......

پاسخ لازم؛همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچونبات /وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن...

+بله.کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن!!

√*زنبورکله  پشمالو مشغول تناول نوشید شهد ؛ز گریبان اشکوفه های آلبالو.



__درمناجات و ختم کتاب...

.....

                                         

فقر ؛

همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتاب فروشی می نشیند...

فقر؛

شب را بی غذا سرکردن نیست 

فقر ؛

روز را  بی اندیشه سپری کردن است...

.....

به دل گفتم از مصر قندآورند/بر دوستان ارمغانی برند/مرا گر تهی بود ازآن قند دست/سخنهای شیرین تر از قند هست /نه قندی که مردم به صورت خورند/که ارباب معنی به کاغذ برند/چو این کاخ دولت بپرداختم /بر او ده در از تربیت ساختم....

چو خرما  به شیرینی اندوده پوست /چو بازش کنی استخوانی در اوست...


√...

(...)

.....

تصور کنید ؛بچه ای مشغول بازی روی تپه ی  شنی هست؛(همراه بچه هایی ؛مثلا سه چهار شیش تا) تپه شن مخلوط نرم؛مخلوط نرم یعنی فراوان ماسه داره؛و کلییی کیف داره ماسه بازی وایضا تماشای بچه هایی که مشغولند:-*

که ایواکی (یهویی) یکی شون!مثلا آقای برادر زاده ؛غیژ کنان (فریاااد شدید) که چه؟یه سنگ پیدا کردم خاله خوشش میاد!!بعد بیاره بزاره کف دستت...خیلی دوست داشتنی بپرسه؛خوشت اومد!؟اوهوم!دوسش داری!؟اوهوم! رنگش سبزه!؟سبزآبیه؟اصن هرچی هست خوشرنگه!دستت درد نکنه!بازم برات پیدا کنم!؟ ازاین بزرگتر!؟نه بزار بزرگترشون همین باشه مابقی  کوچولوموچولو(خنده اش میگیره  ومیگه؛مثل بچه هایی که تازه بدنیا میان ؛مثلا اندازه دماغ شون ؛یه نقطه کوچیک!(باهم اسمایل ناک شدیم) نقطه کوچولو! پس اون سبز بزرگ باباشون اون که یکم کوچیک هس؛مامانشون ؛مابقی هم بچه ها شون (....) اگه ازاون سنگ سفید ها دوتا  پیدا کنی ؛بهم دیگه بزنی، جرقه میزنه!!عه!راستی راستی!؟آره!راستی راستی!من فکر کردم فقط تو کارتن هاس!(مثل این که مابقی بچه های روی تپه داره اشاره میزنن ؛که یعنی اینو ببر بگردن بازی ما رو داره بهم میریزه!!) بریم چهارتا پیدا کنیم و آتیش...

ماده معدنی که دوازده مرتبه در قرآن ذکر شده است؛سنگ (حجر ،جمع آن احجاره) است. ولاکن ما حجر وحجاره ها را بسی دوست میداریم ؛خصوصا اون سنگ های ازآب جسته با نیم تنه ی خزه پوش ؛ به انضمام وزغ روش و دم به دم  در شور وغوغاش...یا کف رود خونه ها وجویبارها چمشه ها...سنگ ریزه های سرخ و زرد و سبز و آبی...خداوند در قرآن می فرماید؛مسومة عند ربک للمسرفین ؛این سنگها ،از جانب پروردگارت ،برای اسرافکاران (درفسق و فجور) نشانه دارشده..(ذاریات /۳۴)

......

بریم چهارتا پیدا کنیم و جرقه بزنه آتیش درست کنیم!؟آره!من!من دوست دارم ؛دود دوست دارم!دود ؟آره دود!!دود بود!دود خوش بو بود!دود با چوب بود! دود بود!دود!(دیگه فیگورش نزاشت ادامه...بغض خنده هامون منهدم شد)  اون سایه ها رو میبینی ؟آهان!بریم روی سنگ ها؟بریم! خوبه لیزبخوریم بیفتیم تو برکه!!آره آره؛عین کارتن ها (غش غش خنده هاش) او ه اوه ؛ دعوای مامان جون!! اصن ولش کن! انگشت اشاره اش رو هوا چرخید و لب و لوچه اش کج ومعوج ؛هیحان انگیز ناک گونه گفت ؛اگه افتادیم با آتیشی که درست کردیم خودمونو خشک میکنیم!

اگه ؟اگه؟اگه افتادیم ؟میخای حتما بیفتیم؟(...) زیراین سنگ ها وسبز ها چه خبره؟ هرکی  زندگی خودشو...


چو زد فراق تو بر سرما به نیرو سنگ /رسید برسرمن بعد از آن ز هر سو سنگ/هزارسنگ ز آفاق بر سرم آید/چنان نباشد کز یار خوش خو سنگ/مرا ز مطبخ عشق خوش  تو بویی بود/فراق می زند از بخت من بر آن سنگ بو /ز دست تو شود آن سنگ لعل می دانم /به امتحان به کف آور به دست خود تو سنگ /اگر فتد نظر لطف تو به کوه و به سنگ/شودهمه زر و گویند در جهان کو سنگ/سخای کف تو گر چربشی به کوه دهد/ دهد به خشک دماغان همیشه چربو سنگ/ز لطف گر به جهان در نظر کنی یک دم /روان کند ز عرق صد فرات و صد جو سنگ/اگر ز آب حیات تو سنگ تر

,....گردد/حیات گیرد و مشک آکند چو آهو سنگ/به آبگینه این دل نظر کن از سر لطف/که می طلب کند از وصل تو به جان او سنگ /عصای هجر تو گویی عصای موسی بود/ز هر دو چشم   روان کرد آب هر دو سنگ /ز بخت من  ز دل تو سدیست ز آهن /که آهن آید فرزند از زن و شو سنگ/کنون زهجر زنم سنگ بر دلم لیکن/بیاورید ز تبریز نزد من زو سنگ/ز بس که روی نهادم  به سنگ در تبریز/به هر طرف دهدت خو د نشانه رو سنگ /نگردم از هوسش گر ببارد از سرخشم/به سوی جان و دلم  در شماره هر مو سنگ /ولیک از کرم بینظیر شمس الدین /کجاست خاک رهش امید و مرجو سنگ/دعای جانم  اینست که جان فدای تو باد/وگر زنند همه بر سر دعا گو سنگ...

هرکی زندگی خودشو میکنه چیه!؟بزا برم چوب بیارم ؛نه اول برم نخود کشمش ها رو بزارم ؛بعد. پس اول چوب وهیزم پیدا میکنیم....بعداچهارتا سنک...

√اونایی که ماهو باتلسکوپ نماشا نمودن ؛دستها بالا!! حالا چشاتونو ببندین و متصور شید ماه در مشت تان می غلتانید...اون آبچاله حفره ها رو هم لحاظ کنید...بعد 360روز تقریبا اثری ازاون حفره ها....نمی مونه.ونموده.

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش*...

.....

....تو ذهنمه یه تابلوی دیجیتال بگیرم؛ چوپان نصبش کنه؛ به سقف پذیرایی :|

...گلی میدونه(منم خیلی خسته ام.)

....

همونجور که؛ماه ازمیونه سرشاخه ها تماشایی تره؛ایضا آسمان آبیه آرام روشن...

+ دیروز خیلی یهویی ،سر از داروخونه..(جدیدا  این داروخونه رو تعمیرات کردن..).دفترچه رو گذاشتم روی پیش خوان و سلام گفتم؛پاسخ سلام و احوال شما و...؛  صدا کردن ؛علی آقا!؟یعنی دفترچه بره -با سبد درمانگر برگرده.. تا اومدن سبد ؛نیمکت خالی بود ؛برم سمت نیمکت ها که؛یه خانمی حدود شصت سال ؛داشت فر می خورد که بیفته...کسری از ثانیه ؛محکم گرفتمش؛ باهم سمت نیمکت ها رفتیم...خوبین؟ پلک زدن ؛ یعنی آره.خوبم. 

.....ازهرجهت؛تماشایی تره.

 سرموگرفتم بالا (گردنم گرفته بود)؛اوه!پسر!!آسمون آبی ؛از نوعه آرام روشنش...با چند تا تکه ابر خامه ای ؛و سرشاخه های پر شکوفه ی شلیل (صورتی خوش رنگ)...سبحان الله.(تو دلم گفتم) چهره چرخاندم سمت خانومه؛دستت درد نکنه مادرجون :)(چه لبخند خوش رنگیB-))

.....

.**ارغوان دخترم ؛ سکانس روی پله ها  یادشه؛که وقتی دیگ و لگن و گمج و لیوان ها رو میچینه ؛خیره به آسمون آبی... ازمیون سرشاخه هایی چون ؛در انتظارابرهای پوشنی...

+*اخوان ثالث.

+√بردرخت زنده بی برگی چه غم ؟،……

+>چوپان اومده بودخانوم شو ببره ؛بانیش باز(چه عرض کنم!؟)گفت؛ فلانی گفته؛شده بزور- میرم دنبالش؛که ببرمش سر کلاس های بیثاری(!!)  هرهر خندید.هرهر به واکنش من خندید.هرهر( آخه جدی بود حرفهاش )

.,,,....

.....

راستش را بخواهی 

همه میترسن 

مخصوصا من 

که از کندنِ  پوستِ یک پرتقالِ رسیده...


*سید على صالحى *



و چه دردیست مترسک بودن...

.....

رحیمی ؛

ای  مترسک خوش باش /که اگر کاشت تورا /دست دهقانی پیر/تومترسک بودی /ومترسک ماندی....

                                             

+بپرانم سنگ ریزه!؟ تا دهد بر زاغ لرزه!؟(کلاغ با زاغ فرق میکنه؛)

ساکی پور ؛

مترسک گفت بخوانید از چهره شادم  درد درون  را چرا که جز خنده نقابی بر آن ندیدم،قاصدکی آمد و گفت؛مترس ای مترسک  که غم از پشت نقاب هم پیداست و تو دیگر تنها نیستی  ببین که کلاغ ها هم سیاه پوش غم وتنهایی تو شدند....

فروغ؛

و گل قاصد که بر دریاچه های باد می راند/او مرا تکرار خواهد کرد...(ما با زبان ساده گلهای قاصد آشنا...)

....

 + نشسته پهلوی شبدرزینتی  همون اگزالیس ازسرزمین سامبا (برزیل )باشین : چی؟بله که  فرناندایه سبزینه پوش زیباببوده بود!خب ؛بگذریم؛قراراست ابرهای پوشنی جهت ریزبارهای رحمتیه وعجیج مجیدیه  تشریف بیاورند..برویم پی سیروتفرج آن سو تر تصویر  چمن زاران سبز...؛البته تا تشریف فرمایی  ... ؛شما یکم عطر زنبق به انضمام نسترن تناول کنید ؛  اما یادتان باشد که یکم عطورکجا وعطوری که پس از ترشح ابرهای متذکر شده ؛نسیم به ارمغان میاره کجا...

هیس!چشاتونو ببندین  گوش بسپرین ؛دایی جان دارن زمزمه میکنن ...

هوای روی تو دارم   نمی گذارندم/مگر به کوی تو این ابرها ببارندم/مرا که مست توام ؛مرا که مست تو ام این خمارخواهد کشت  ....


تو مرغ چار پری تا بر آسمان پری-تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا

....

من از کجا و غم وشادی این جهان ز کجا 

من از کجا و غم باران و ناودان ز کجا...

....پروانه ی دوست داشتنی:-*

.....بالهای بسته شده اش و اون نقطه های دوست داشتنی ؛ بهتره بگم ؛خال های دوست داشتنی :-*

.اون تک درختِ ؛توسکا هست.رنگش بسان عناب عجیج مجیدیه حمیده شده اس؛ایضا عطرو بوشB-)

حالا ازکنارتوسکا...باقى قضایا :)

میوه توسکا؛ دوست دارین؟ بزارین توجیب تون!

...فیگور ایستادنش عجیج مجیدی هستB-)

تصویر پیش رو؛راه وجاده ای هست گِلى؛محل زیست همان پروانه ها عنکبوتها وکفشدوزکها و غورباقه و مارو...،!؛کرم های شب تاب ؛به رنگ سبز فسفری ؛عطروپونه وحشی به انضمام شبدرها..صدای جیر جیرکها.....گاها قور غورهای موزون...معلق احوال تان می نمایدB-)

فقط یه چیژی (متصور شید لطفا)!؛رد شدن قورباغهه از پشت پای مبارک...؛هیس!زچه جیغ میزنید!؟ طفلی شب پره ها ترسیدن:-P

.....

+اون پسر بچه؛نوه همساده وهم برنجزارهای پدربزرگ مرحوم هست.ایام تعطیلات میاد به پدربزرگ و مادر بزرگش سربزنه...(مامانش خیلی اخلاق خوبی داره یعنی خیلی خوش اخلاقه وخوش صحبت؛بعد سالها به اذن خدا همین یه دونه پسر ؛شد قندعسله مامانش...)

√باپدرجان قهرهستند گویا؛ (گفت میرم ازت شیکایت میکنم=-O)یعنی اول پدرجان شوخی کرد؛بعد ایشون؛بعد پدرجان بعد ایشون بعد پدرجان؛بعد ایشون  میون خنده هاش یهویی قاطی کرد....باقی ماجرا.(پسربچه جواد لپی رو عرض میکنم;؛پدرمادرش اومدن معذرت خواهی کردن و... که باهم آشتی شون بدن...حالا اون راضیه پدرجان نیست...آیکن مش اسمال ششمسواکیه)

....

....

.....

+Kenare To  Moein

سرخ و مشکین!

...

....دی ماه سال جاری

.....آذرماه...

....مهر ماه...

....شهریور 

....اواسط تموزمرداد...

....,.,

+در باریکه علفهای حاشیه جاده  -میان صنوبران وبید بنان-می رویند بوته های تمشک-جایی که گنجشککان به ناگاه...ازسرانگشت رنگین -سرخ ومشکین...میگریزن!

راستی، ماه جان

دلم برای تو

ودرختهای سربریده می سوزد...

.....,


+  

درپناه عشق ،بی تشویش تا مقصد برو*__

 ذات هستی آرزومندِ کمال و پختگی ست

پختگی هم کوره می خواهد اجاق سرد"نه"

ادامه مطلب ...

ازمحبوبترین کارها نزدخدای متعال ؟

....

         

 جان من است او  هی مزنیدش

آن من است او هی مبریدش 

آب من است او نان من است او 

مثل ندارد  باغ امیدش 

باغ وجنانش  آب روانش 

سرخی سیبش سبزی بیدش 

متصلست او معتدلست او 

شمع دلست او  پیش کشیدش 

هرکه زغوغا و ز سر سودا 

سر کشد اینجا سر ببریدش

هرکه ز صهبا آرد صفرا 

کاسه سکبا پیش نهیدش 

عام بیاید خاص کنیدش

خام بیاید هم بپزیدش 

نک شه هادی زان سوی وادی 

جانب شادی داد نویدش 

.....

                     

داد زکاتی آب حیاتی 

شاخ نباتی تا به مزیدش 

باده چه خورد او  خامش کرد او 

زحمت برد او تا طلبیدش 


+ازامام محمد باقر منقولستکه؛هنگامی که خواستید سیب بخورید ابتدا آن را بو کنید سپس بخورید ؛زیرا در این صورت آنچه را که به روح تو ناراحتی عارض گشته برطرف می کند...

ودر حدیث دیگری فرمودند؛

خوش همسایگی  ؛هم آبادیها را آبادان می سازد و هم عمرها را می افزاید!

+هرهجده آیه مبارک ؛سوره حجرات.

√ و ردک  السلام صدقه.

√آسایش دو گیتی همان تفسیر دو حرفش است.

+ودر نهایت ؛بایزید بسطامی گفته است؛یا چنان نمای که هستی ،یا چنان باش که می نمایی!

واین یعنی <صداقت> 

قرآن کریم ،فرمان می دهد که "باصادقان باشید"

خدایا شکرت.الهی شکر.


حُسن مطلق ؛زیبایی سره در کار آفرینش یزدان جهان...

......

.....

.....

.....

.....

......

.....

....

مکتب تعلیم عشاق آتش است/من شب  و روز اندرون مکتبم...

+کلمه کم داریم؛براى یاسها و نسترن هاى وارش زده:-*

+آرامستانه یادتونه!؟وی یو ش پنجمین تصویرهست B-)

+آلوچه های امیری(امیرآلوچه ها ؛شیرین وترش وملس نداره؛امیرامیره)

+نیمکت هاهم ؛بسان عنابها هستند.

+*عزیزانی که اخلاقم دستشونه  واقفند که؛ سوال هایی که میپرسم ؛جهت دانستن دید پاسخ گو هست؛وقصدم تفاوت دید ونظر و عقاید و...خیلی چیزهای خوب دیگه هست؛  گاهی پاسخ گو ها از,کوره در میرن (آیکن عصبانی و..)

گاهی آنچنان  تیزپرانه و تیز بینانه و متبسم  شکر خندانه ؛پاسخ گو هستند؛آدمی دوست دارد بگوید؛ اجماعا کف مرتب به افتخارشون...ماشالله ماشالله ؛حالا هرکی دوست داره بره  دو دستی لپ های مبارک شو بکشهB-)

یه عده ای هم دوست دارن ؛همچی دان مجلس باشن!!یعنی هرچقدر دوست دارین ازشون سوال بپرسین.(انصافا خوب پاسخ گو هستند...ولی وقتی فهمیدن موضع ازچه قراره آبکش پرت میکنن؛)

وآن عده ای که  قهرکردن؛ عذرمی خوام ازشون.

......

......

+آدما مختارکارهای خوب وبد و شرعا و....خودشونن. خوب وبد زشت و زیبا؛سیاه سفید خاکستری؛با همه اوصافات

من بد ترین آدمها رو دوست دارم.یک خسلت خوب هم خودش کلییی امتیازه.وکارمن قضاوت دیگران نیست.ازقضاوت دیگران نمی ترسم.چون خودم خودمو باور دارم؛نیازی هم به باوراندن دیگران نیست. به قول استاد سید علی صالحی؛نه دریا از دهان سگ -نه آدمی از دشنام آدمی -هرگز آلوده نخواهد شد....هرگز. 

+دیدن بچه ها رو میترسونن!؟که آدمها ال ن و بلن..کوچه و خیابون و.....!؟تو دنیای مجازی هم چونانن!که همش ترس واخطار...؟

ومن هم تلخی برخورد صادقانه برام ؛کندوی بهتراز عسله  اردی بهشتیهB-)

√  شما خودتون بهترمیدونید که؛برجک و فاز و..باقی ماجرا چقدر مزه داره. یقینا بهتراز من واقفید؛ارکان وجودی و مقومات هرچیزی را ذاتیات آن نامیده اند.

ذات همان نفس است که حی مدرک،سمیع و بصیر وعاقل است.

نفس جوهر روحانی است که به ذات خود زنده است؛مانند صورت آتش که جوهری سوزان دارد که اگر درکنار دیگر اجسام بماند آن جسم هم مانند خود داغ می نماید.

.....

.....

نفس در واقع نوری از انوار معنوی الهی است که مشرق وتابشگاه آن خداوند و مغرب و فرودگاه آن کالبد تاریک است.

تعبیر طینت به معنای ؛خمیره و سرشت وطبع است(طین )مبداوجود زندگی  مادی انسان هاست و مبدا وجود معنوی و روحانی روح اوست.آنچه مبداپیدایش رفتار آدمی ودر پی سعادت وشقاوت دنیوی اخروی است.افکارو رفتار انگیزه ها...هیحانات ،محبت ،ترس ،غم...غضب...رفتار را هدایت میکند.

ودر نهایت آنچه در افکاروهیجانات واحساسات و وبه طبع آنها رفتارها رو سازماندهی میکنه؛ طبیعت وژنتیک آن فرد ۲فطرت۳محیط خارجی۴اراده شخصی ست.

ولاکن بنا بر ادله دینی همه ی انسان ها (کل مولود یولد علی الفطرة) مشترکند واز طرفی دیگر سرمایه انسانها در طینت یا مقدمات مادی،یکسان نیست.(السعید سعید فی بطن امه  والشقی شقی فی بطن امه)

اما آنچه مهم است ذاتیات در انسان به نحو مقتضی است نه علیت تامه و صد درصد ؛به نحوی که باعث جبر و مانع اختیارگردد.چون ویژگی اصلی انسان وامتیاز اساسی او از دیگر موجودات به داشتن  اراده و اختیار است.

حال اوست که با اراده واختیارش میل فطری برمیگزیند و یا از دیگر امیال تبعیت میکند....پس خود شخص می تواند به آن مقتضی لبیک گوید و دعوتش را قبول کند یا...

.....

.....

*+چقدر باید گفت؛سبحان الله؟ تبارک الله احسن الخالقین!؟یعنی خداوند هرچیزی را خلق نمود به بهترین شیوه و احسن ترین شکل آن را آفرید...)

+چند روز پیش ؛یه عزیزی پایان  مکالمه تلفنی؛ یک ساعت ونیمه ای گفت؛ ما یدونه م ف تی اعظم بیشتر نداریم که!!!

ازواکنش من بگذریم ؛از کامنت مشاور اعظم به مریم جون نه!؛)

+**پدر بزرگ عاشق حلوا شکری ونان سنگک بود.

من خود آن سیزده ؛بدرم!...

....

.......

......,

.....اون دختربچه ریزمیزه ؛با کلاه آبی صورتی ؛چشاش شبیه گیلاس تک دانه  اس:-*

بنظرم اگه جنگل قبل استعمامیه با تونیک روبیان یکم سرشو ماساژیه بکنه؛ریزش  درختها قطع میشه! 

.....

تصویر اول وآخر؛اومدیم از کوچه پس کوچه هایی که ما رو  سمت رشت  روانه بکنه رد بشیم؛درهین حرکت؛چشمون این خونه وآن دیوارهای چونانش رو گرفت؛میدونید که!؟چشم مستقیم راه داره به دل؛یعنی هرچقدر خوش گذرونده بودم دور استخر لاهیجان ؛ازهوای خوبش-ازسروصدای کاکایی ها-ازاون پسربچه ی دوچرخه سوار-پدربزرگ نوه به بغل-زوج جوان درحال ثبت سلفی -پدربزرگهای درحال غذا پرتاب نمودن:کسری ازثانیه مرغ کاکایی رو هوا نون و پفک رو می گرفتن....کلی گلهای ریز ریز دیدن ؛همش به دلتنگی دیدن این خونه ختم شد.نمی دونم چرا حسم میگه؛توی خونه کسی چشم به راه هست ومنتظر ؛چوم براه =چشم به راه.

+تصویر یک و دو سه؛امام زاده هاشم گیلان هست؛مثل اینکه جاده حراز هم امام زاده هاشم داره؛اینجا اگثرا مدفن اربابهای جلگه ای هست؛ دیدن تو فیلم هم ؛خاله ی گلی میگه؛فرهاد بود!تابوت مادرتو تا امام زاده هاشم گرفت!.. 

....

.....

سیزده فروردین پر ترافیک ترین مسیر..;محور امام زاده...هست ؛خروج مسافرین از گیلان به انضمام خود گیلانی ها؛جهت بدر نمودن سیزده..یه ترافیک عجیب وغلیبی بوجود میاره؛خصوصا سمت سیاه رود و نقره بر تتکابن...رستم آباد..نه که سیزده ها معمولا بارش هست؛ملت میرن سمتی که ؛بتونن تو دشت و چمن بشینن...منتهی طبقل معمول ؛شانه خاکی و طبق معمول زرنگ بازی...مسیر رو قلف ولاکن ما درترافیک اعصابیه نداشت ؛که گفتیم ازاین منگنه کی خلاص میشیم...(البته تلفنی به خان دایی گفتم؛هیچ وقت با شماها سیزده...نمیام؛چند ماشینه رفته بودیم و به اسرار خان دایی!)

چیزی که یادم میاد ؛آژیله پولیز ببوده :که مدام پیج میکرد؛راننده یشمی!؟بزن کنار!رانند یشمی شانه خاکی...بعدش چراغ گردان و صدا و...چند ماشین پشت سر یشمی بودن؛ بعد طی نمودن وشانه خاکی پیدا...یشمی پیچید شانه خاکی و یکم بعد تر پولیزها؛شما فکرمیکنید وقتی اومدن سمت یشمی  چی گفته باشن خوبه!؟که بعد گپ وگفت ؛ما که فکر کرده بودیم الانه یشمی بره پارکینگ...که باز خداروشکر فقط جریمه نقدی وچند تذکر ؛یشمی از پارکینگ رفتن خلاص شد...واما خان دایی اینا؛پنج ساعت بعد اومدن خونه؛با اخم  گفت؛عجب آدمی هستی!!!کی گفت من آدمم!؟خنده اش گرفت!!گفت دیگه سیزده و چهارده و...نداره؛باهم بیرون!؟نمی ریم. تمام.

دروغ چرا!؟همیشه توفیلم ها پولیزومتخلف و..آژیل کشون...برای اولین وآخرین بار؛تجربه اش عجیج و....بود.سبقت غیرمجاز سبقت غیرمجازه؛منتهی انگاربعضی جاها تابلوها رو اشتباه نثب نمودن؛وقتی دید کافی هست!..چرا غیرمجاز!؟ 

....جاده و چند پیچ ولحاظ نمودن قیژ.

+حدود هشت سالی ازاون ماجرا میگذره...یعنی هشت ساله سیزده نوروز ؛فقط خونه ی آقاجانم؛که هیچ وقت برام تکراری نیست...

√انتظارماندن در_____چیز خوبیست..هرچه قدر هم طولانی...مهم نیست.همین باعث می شود-تنهایی خودم را دوست تر بدارم!

+وقتی فرق بین هوای پسین و اکنون بارانی!  مفهومیتی ندارده ؛دیگرچه بگویم ؟!

*+پنبه اندر گوش  حس دون کنید/بند حس از چشم خود بیرون کنید/پنبه آن گوش سر گوش سرست

تانگردد این کر آن باطن کرست

 Ali Zand Vakili   Bi Tabaneh


روم

....

اجی میگه؛داران مورجانه زئن درن=درختها دارن جوانه می زنن

.....

در آیه (50) سوره روم خواندیم؛

ای بشر دیده باز کن وآثار رحمت نامنتهای الهی را مشاهد کن که چگونه زمین را  پس از مرگ ودستبرد خزان باز زنده می گرداند و محققا همان خداست که مردگان را هم پس از مرگ زنده می کند و او به قدرت کامله ذاتی بر همه امور عالم تواناست.


+مورجانه=جوانه.ایاز=شبنم.شامار=ملکه بهترین مادر.شالاکو =پرنسس بهترین دختر.شاکوته=شازده  بهترین پسر


+√؟؟پ.ن؛باورکنین منم درجریان نیستم.(؟؟؟؟)

پاکت خوراکی و باقی ماجرا...

....

                                             

.....گربه عجیج مجیدیه حمیده شده

....نقش نگارش ؛بسی عجیج مجیدیه ؛خصوصا اون بوته گلهاB-)

+200تومنی کاغذی:|

+خدارحمت کنه ؛اموات شما رو ؛پدربزرگ همیشه بهمون پول تو جیبی مرحمت مینمودن ؛فلضا من هیچ وقت قلک نداشتم!چرا!؟ یعنی باوجود چوپان لزومی به بودن قلکه نبود!

همش کم کسرداشت؛یعنی بدهکارمش حسین بود!

مش حسین کی بود!؟چای خونه وفوتبال دستی و...ازاین جور مکان های ف رهنگی؛مش ابول عصرها میرف چای بخوره!مش رمضونم میرفت...مردشریف و چوپانم میرفتن!!سن مش رمضون ومش ابول کجا!؟سن مردشریف وچوپان کجا!!البته دیگر مشتی ها وحاجی ها هم بودن ؛ولاکن آن دو مشتی ها؛ دیالوگ هاشان نسخه اصلی ببوده وغیرقابل پخش ثدا صیمایی...

بله میگفتیم؛پدربزرگ میگفتن؛بچه ها!؟شماها که مغازمیرین؛برای ماجان خوراکی بگیرین! من حساب میکنم!(یعنی پدر بزرگ هم نشسته در دکان بودن)اینا به انضمام پول تو جیبی و حساب پدربزرگ (یعنی وسیله واسه خودشونم میگرفتن)و پول تو جیبی پدربزرگ؛بازم پول لازم میشدن!  یعنی آمار زیرفرش رو هم داشتند؛امادس نمیزدن؛مکتوبا عنوان مینمودن؛برو از پدر جان برامون پول بگیر؛عنوان شفاهی شون بود:-P

....دیدین بچه ها چقده ذوق ناک میشن ؛وقتی خوراکی میبینن(همون چار پنج  شیش هفت ساله ها ندونسته حساب کتابیه منظورمه )چون بعضی ها دوست دارن خودشون مغازه برن...یادمه دخترکوچیکه فرنگیس جون ؛وقتی پاکت خوراکی رو دید گفت؛من اینارو نمی خوام!خودم باید برم انتخاب کنم! هی پاشو کوبوند که خودم باید برم...

+ چقدر لذت داره که؛پاکت خوراکی آن و آن دگری متفاوته!یعنی هیشکی شبیه هم نیست.عین پنج انگشت...

خدایا شکرت.بابت چونان برارهای عجیج مجیدی وحمیده شده.

 Navazeh Siavash  

داران مار

......

پیغام

خوابت آشفته مباد/خوشترین هذیان ها /خزه ی سبز ولطیفی /که در برکه ی آرامش تو می روید....خوابت آشفته مباد/آن سوی پنجره ی ساکت و پرخنده تو/کاروانهایی /از خون وجنون می گذرد/کاروان هایی از آتش وبرق وباروت/سخن از صاعقه ودود چه زیبایی دارد؟/در زبانی که لب عطرو نسیم /یا شب و سایه خواب/می توان چشانی زمزمه کرد؟....

.....

گفتم ؛این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش ؟

گفت؛صبری تا کران  روزگاران بایدش 

تازیانه ی رعد و نیزه آذرخشان نیز هست 

گر نسیم 

بوسه های نرم باران بایدش 

گفتم 

آن قربانیان پار

آن گلهای سرخ؟

گفت؛آری 

ناگهانش گریه آرامش ربود 

وز پی خاموشی طوفانی اش

گفت؛اگر در سوگ شان 

ابر می خواهد گریست 

هفت دریای جهان 

یک قطره باران بایدش 

گفتمش 

خالی ست شهر از 

عاشقان وینجا نماند 

مرد راهی تا هوای کوه یاران بایدش 

گفت؛چون روح بهاران 

آید از اقصای شهر 

مردها جوشد ز خاک 

آن سان که از باران گیاه 

وآنچه می بایدکنون 

صبر مردان و 

دل امیدواران بایدش...

*محمد رضا شفیعی کدکنی *


.....(آذر95-مجاورنارون)

√تصویراول :درخت گردو-دوم؛نارون 

√ Herman-Omid  Nemati

97درصد!

....

چای +شکرقهوه ای/وان حدیدث چو شکر کزتو شنیدم همه...


خواص شکر قهوه ای ؛

در هنگام  تولید فرآیند غنی سازی  بر روی آن انجام نمی گیرد؛ازاین جهت گاهی اوقات از آن به عنوان شکر خام یاد میکنند...

شکر قهوه ای به صورت مستقیم  از طریق عصاره نیشکر بدست می آید ؛بدین شکل عصاره را حرارت سپس میگذارند در درجه حرارت خیلی پایین تا کریستالی شود؛پروسه کریستالی شدن ماها طول میکشد؛مشخصه اصلی شکررقهوه ای  رنگ قهوه ای آن وهمینطور مزه خاصی است که دارد ؛دلیل آن مزه خاص نگرفتن ملاس نیشکر در تولیدش هست...

شکرقهوه ای سودمند وبرای سلامتی مفید می باشد.

شامل مواد معدنی مورد نیاز بدن می باشد وباعث بهترشدن گردش خون و تولید سلول های خونی وهمینطورآسان کردن هضم گوارش کمک میکند...

+ مقداری شکر قهوه ای +زنجبیل در آب جوش = علائم سرما خوردگی را برطرف می نماید..

√مصرف شکر قهوه ای پوست را مرطوب نگه میدارد.

+ لنگرود وصومعه سرا ؛قطب نیشکر استان گیلان هستند.

.....

                         


پ.ن؛دمای هوا در مرکز استان هم اکنون  6درجه سانتی گراد و رطوبت هوای شهر 97درصد ؛ در ارتفاعاتی چون ؛دیلمان وسیاهکل بارش برف به 25-40سانتی متر رسید...تداوم هوای بارانی و چونان سردزمستانی درگیلان قابل شهوداست:یعنی موقع خروج ز منزل مراقب خودتون باشید ؛تن پوش مناسب لحاظ نمایید! 

√صدای ضرب آهنگ بارش وشیروانی وقل قل ناودونی...ودیگرهیچ.

( دیالوگ مهمان ؛ما صبح بلند میشیم باید خورشید ببینیم ؛ناسلامتی بچه کویریم!!دلمون تو ولایت تون میگیره! شما چطور تحمل میکنید!؟این همه بارش وهوای ابری رو؟ ببخشید قرص  متوکلو پرامید دارین؟)

+یکی از آن تصویرهای عجیج مجیدیه حمیده شده B-)

ذره ذره از وجودم....

 سلام 

نمی دونم چرا به بعضی از وبلاگها های دوستان نمی تونم ورود کنم.بعضی جاها اجازه ورود به بخش نظرات نیست. امروزحتی نمی تونم پست جدید بگذارم.یعنی تصاویرآپلود میشن...زمانی که بایستی ثبت  ودرج وتایید...

ادامه مطلب ...

(...)

.....

مرا و  مرغ چمن را ز دل ببرد آرام /زمانه تا قَصَب نرگس و قبای تو بست...

               

  

یاقوت های کبود ،متولدین بهمن ؛ماه میلادتان مبارک...

+خان عمو ؛دایی جان کوچیکه ؛مرد شریف؛ ودر دنیای درندشت مجازی؛لیلا بانوی آبی آرام روشن  ؛ازهرچه بهترین ها برای شما آرزومندم...ازخوبی ها خوشی ها و...


+ سعدی علیه رحمه ؛دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت/من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم...

* جایی خوندم ؛ جنگل به سلطانش می نازه ؛ثبت احوال به متولدین بهمنش! 

+مسیرمخفی یادها؛درانتظار غروب آفتاب!؛زمزمه های نازا ؛سرانگشت بی قرار؛موج و اوج ساز دل...وچشمانی که سرخی شفق درش هویداست...

گنجینه های مسیرمخفی یادها.

...

...مردشریف دربگ گرند!

گلهای آبی بنفش ؟موجود در تصویر؛گل های تربچه نقلی هست ؛انصافابسی معطراحوالند...