<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

چو آفتاب درخشان...

.....

....

بیا،

بیا برویم 

به سبزه زار که گسترده سینه در صحرا 

بیا که سبز آن دشت را لگد نکنیم 

و خواب راحت پروانه را نیاشوبیم...


 (تصویر برنجزار؛ازکانال تلگرامی هم ولایتی های عروس بزرگه )

......

.......

.....,.

.........

.......

تصویر نخست؛از برای برنجزارهای "صومعه سرا" ببوده است.که صومعه سرا در 25 کیلومتری غرب شهرستان رشت در میان گشتزارها و باغهای  بسیار زیبا و وسیعی واقع شده است  ؛که از شمال به تالاب انزلی-از شرق به رشت و شفت -از غرب به رضوانشهر و ماسال و از جنوب به فومن مرتبط است.ولیکن عمده محصولات این شهرستان ؛برنج-چای -نیشکر-کرم ابریشم و صنوبر و توتون و انواع سیفی جات و...ولیکن  جاذبه های گردشگری فراوانی هم دارا می باشد (سرچ کنید عموویکی پدیا ؛)ولاکن؛ما خودمون از سمت شمال بسوی تالاب انزلی برفتیم.البته وسط تالاب پره های موتور قایق موتوری  رو از اون چیز میز های سطح آب تالاب گیر می کنه ؛تصور بفرمایید؛عصر پنج شنبه ای ؛وسط تالاب.صدای پرنده های مهاجر..دیدن چشمان مضطرب ،آنانی که  در سکوت و عبودیت لای نی زار- توی آشیانه ها شان  -روی مرغانه هایی که کرده بودن؛ نشسته بودن.بادبازیگوش.نی زارهای رقصان...نور خورشیدی که از میان شاخه برگهای نی بسان سنجاق ته گرد میریخت تو چش مون..ترس و دلهره؛ خوف مرداب ؛که  باعث میشد زمزمه گون میگفتم؛من میدونستم گیر می افتیم؛...که پره های قایق موتوری از شر اون چیز میزهای سبز رنگ روی سطح آب...خلاص شدن و...رئیس  پاسگاه گفت؛علی آقا ؟تختش کن!!اون کارتنه هست ؛بیگ بیگ......بسان همون ؛رسیدیم انزلی...

دیگه دیگه...اول اینه ؛اون مسیری که پرنده ها بودن رو رد کردیم بعد سرعت زیاد شد.که خدای نکرده طفلی ها نترسن. دوم اینکه سرعت زیاد و باد خوری با چشمان باز!!فاز خوبی داره(؛)

رییس پاسگاه =پسر عمو بزرگه اس. 


نظرات 7 + ارسال نظر
nj شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 20:15 http://njs.blogsky.com

چن سالی از دوران دانشجوییم میگذره

که اتو

نیلگون شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 20:04 http://berangezendegi.blogsky.com

به به....چه عکسهایی....چه کلبه ای....چه طبیعتی....چه سبزه زاری
من را هم با خود به سبزه زار می برید آیا ؟؟؟

ما از خدا مان است نیلگون بانوی عزیز دل م
اصلا رفتن به سبزه زار دسته جمعی خوبه.خیلی هم مزه میده
بیا بیا برویم
به سبزه زار....
فقط یه چیزی ؛امکان داره؛یه وقت قورباغهه دلش خواست بپرید پشت پای مبارک تون...جیغ نزنینا

باران شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 15:07 http://www.continue94.blogfa.com

به بهههه چه حال خوبی
جانم تالاب بندرانزلی
آی گفتی ازین چیزای سبز روی آب دیگه پدر هرچی تالاب و رودخونه و شالیزار رو درآورده

خیییلی.
این قضیه برا پونزده سال پیشه...الان میگن تالاب کلی خشک شده و...
آی از دست همون چیز میز های پدرسوخته ی پفیوز خدارو شکر سمت شالیزارهای ولایت ما خیلی کمه.به اون شدت دیگر شالیزارها نیست...
باران بانو!؟عصبانی میشین خیلی

خانم توت فرنگی شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 12:10

سلام باران جان خیلی زیباست

عکس هارو ذخیره کردم

راسی مگه هنوزم ارباب دارین؟ من فکر میکردم مال قدیما باشه اخه شهر ما هم قدیما بود الان نیست

ادم اینجا دلش نمیگیره همیشه خوش باشی جان دلم

سلام به روی ماهتون جووووونت بی بلا گلم

خدارحمت کنه اموات شما رو. ارباب ولایت ما سال 60فوت کردن.فرزندان ارباب بجز یکی ،مابقی شهر ساکنن و خارج ازکشور
واین دختر خانم ارباب مرحوم؛با پسر کدخدا ازدواج میکنه...ساکن روستاهستن.بسیار.تاکید میکنم؛بسیار خانم دوست داشتنی ای هستن.ایضا فرزندان شون.که کوچک ترینش متولد شصت نه ببوده و بزرگترینش با مامانم همسنه. به عبارتی 6دختر و 2پسر. که هر شش دختر و عروس خانم شون و...دوستان صمیمی مامان جان هستن
بله.ارباب مال قدیما بود و سه امامه بود!ولیکن آی خانم های نازنینی داشت که چند سال پیش فوت شدن...
بهرجهت ما جز خوبی و مهرورزی از دختر ارباب و نوه هاش..ندیدیم...
فدای خودت و دل مهرورزت خانم توت فرنگی بامزه خوشمزه ام

لیلی شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 10:41 http://lilyofthevalley.blogsky.com/

چی می شد خونه من بود اون کلبه تک و تنهای سبز و زیبا؟

خیلی خیلی زیباست تصاویرتون

من هم با این که توی یه شهر بزرگ دنیا اومدم و جد اندر جد هم اهل همون شهرم هوس رفتن به یه روستای آروم رو دارم ... دلم می خواد یه جا یه خونه ساده داشته باشم و از این هیاهو خلاص بشم ...

من قبلاها توی روستا کار کردم مردم روستا رو کم و بیش می شناسم متاسفانه اونجاها هم آدمای زورگو و بی ملاحظه هستن ...

اون کلبه استراحت گاه آنانی که در برنجزار کار میکنن هست.که میان وعده -ناهار -عصرونه-میخورن...گاهی هم شبها نگهبانی میدن؛که ازورود گراز به شالیزار جلوگیری کنن...
که برنجزارهای روستای ما ازاون کلبه ها و گراز...نداره. کارگرهای روز مزد نشسته پهلوی صاحب مزرعه (سر یک سفره) هستند. و بعد استراحت ...دوباره برمیگردن مزرعه.
بله.درست می فرمایید منم ازاون دست روستا و روستایی ها دیدم.منتهی روستای ما فرق میکنه؛البته بد و خوب همه جا هست.ولی جدا آدم های زورگو و بی ملاحضه اطراف خونه ی آقاجان یا سرزمین پدری مون نداریم. خصوصا بچه و نوه های ارباب رو هم دیدیم؛مهربان و صمیمی..
ان شاء الله...الهی آمین.که بریم روستا و فارغ از همهمه ی....
ممنونم. خیلی خیلی ممنون و مچکرم. از لطف شما

گلنار شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 02:06 http://barayeneveshtan.blogsky.com

عکسهای خیلی زیبایی هستن، بهت تبریک میگم

قربان شما گلناربانوی عزیز دل م
(تصویر نخست از من نیست؛عروس بزرگه _کانال تلگرامی ولایتش)

nj شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 00:35 http://njs.blogsky.com

چه عکسای قنشگی
یاد دوران دانشگاه افتادم

شما لطف دارید.خیلی ممنون.
من فکر کردم دانشجو هستین
بهرجهت؛سلامت باشید و موفق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد