<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

فیبی عزیز..2


....

.....

 از موضوعی که سردر نیاوردم این بود که چمدان گنده ای گرفته بود دستش. داشت از طرف خیابان  پنجم می آمد و آن چمدان گنده لعنتی را هم با خودش می کشید.زورش هم به آن نمی رسید.موقعی که نزدیکتر شدم، دیدم  که چمدان کهنه خودم است ، همان که وقتی توی مدرسه ووتون بودم ،داشتمش.  هرچه فکر کردم سردرنمی آوردم که فیبی می خواهد آن چمدان را چکار کند. موقعی که به من نزدیک شد گفت <<سلام.>>

چمدان صاحب مرده از نفس انداخته بودش.

گفتم <<فکر می کردم شاید نیای.توی این چمدون چیه؟من هیچی لازم ندارم.همین طور میبینی می خوام برم.حتی چمدون هایی رو که توی ایستگاه گذاشتم ور نمی دارم.توی این چی گذاشتی؟>>

فیبی چمدان را گذاشت روی  زمین، و گفت  <<لباسمه. منم می خوام باهاتون بیام،بیام؟می برین؟>>


گفتم<<چی چی؟>>وقتی که او این حرف را زد ،نزدیک بود بیفتم زمین. به خدا قسم چیزی نمانده بود بیفتم زمین. سرم گیج رفت و فکر کردم که دوباره می خواهم ضعف بکنم.

<<با آسانسور اونوری اومدم پایین تا چارلین نبینه که اینو آوردم.زیاد سنگین نیست.چیزی که توش گذاشتم دوتا پیرهن و کفش پوستماری و...چند تا چیز دیگه ست.ورش دارین.ببینین زیاد سنگین نیست ها؟محض امتحان یه دفعه ورش دارین....من باهاتون نیام؟هولدن؟باهاتون نیام؟خواهش میکنم منو هم ببرین.>>

<<نه،خفابو.>>

.....

.....آبلاکو=لاکپشت.

......برگ افرا

.........؛ماهی یا واسه استخر خونه آقاجان ...جهت برسی شدن قد و وزن و اوضاع تغذیه شون تو دستهای دادا چوپان هستن.که بعد ثبت تصویر،روانه زیستگاه شان شدن..


نظرات 9 + ارسال نظر
روشن یکشنبه 3 تیر 1397 ساعت 20:54 http://roshann.blogsky.com

آخیییی......
چه بامزه:)))

:)))
بامزه خودتانید

باران پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 12:05 http://www.continue94.blogfa.com


آهان..منم گاهی یه تیکه هایی که میخوام بندازم همه لهجه هارو باهم ناخودآگاه قاطی میکنم
مامانم میگه شما دارین گند میزنین ب اصالتمون
میترسم شوخی شوخی جدی بشه

تی او گاز خاله ره بمیرم
خودا جانی دایم تی لبون بخندانه..تی دیلم خوش خوشان ببون
که اتو
ایته ماچی شیمی مارجانه از طرف من بنمایید و بفرمایید کی؛خیلی ببخشید
ان شاءالله کی نبه...

باران پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 01:07 http://www.continue94.blogfa.com

واقعا گیلکی پرانی یه حال عجیبی دنه
آهان...به به...ماهی زای

خیلی..دنه.خیلی فاز دنه
خصوصا او میزانون کی ؛یارو مولطفت نبه...یعنی هنگ کنه بعد واورسه که چی!؟
دانی چیسه لالو جان!؟گیلکی و گالشی و تالشی و رودباری وشرق گیلانی انزلی چی...از هرلحجه چند تا کلمه ادقام بکنی...به ایته زبان مرس وار..
اوچیزی کی خیلی واضح ومبرهنه...مره کلگب زئن خیابان و اماکن عمومی بدآیه...
اگرم گب بزنم...یقینا کسی متوجه نبه! خیلی کلافا بعه واورسیدی کی؛شومن دقیقا کو میزان گیلان شینیدی
چوپان چوپان
چوپان زای
چوپان خوره گوسکازای
آی دیوانا بوستی مو اینره خواندیم

باران چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت 16:27 http://www.continue94.blogfa.com

وای مو بمردم از خنده....« نه!خفا بو... »عالی بو...اصلا انتظار همچین جمله ای ندشتم
به به ماهی ...باران جان ای ماهی زاکه یا کولی؟!راهنمایی لوطفا

من باب تنوع نوشتیم..
مو تره بمیرم
اینقده گیلکی پرانی مزه داره...
تی جان بی بلا ببون...می جان باران ماهی زاکه.ماهی زای
می آقاجان ایستخ شینه

صبیره سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 15:11

سلام عزیزم...
مرسی خیلی ممنونم...

چشم یبار امتحان میکنم...

فقط بخاطر اون تیکه چمدان صاحب مرده... اشتباه فهمیدم...

سلام به روی ماهتون
فدا مدای صبیره بانو خانم جان
چشم های قشنگ تون بی بلا
خدانکه صاحب مرده باشه
سرتونو بگیرین بالا...دلم گرفت

صبیره دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 20:52

چه باحاله اون لاک پشته
یاد لاک پشت خودمون افتادم... اخرم توی طبیعت رهاش کردیم... اخی

عاشق خوردنه ماهی هستم هر چی هم از بوش بدم بیاد حاضرم تمیزش کنم... البته تا حالا یبارم تمیز نکردم... اما اینقد ماهی دوست دارم که حاضرم تمیزش کنم...
داستانم خوندم... ولی یه سوال... من اولش فک کردم شخصی که داره داستانو میگه مرده... و بعدم خودش گفته که ساک یه مرده دستش چه میکنه!!!
یعنی اون کسی که دستش کیف بودو میومدم مرده بود؟؟؟
اون بهش گفت تو رو اون دنیا نمیبریم؟!!

ایشون از محوطه شالیزار پدر جان دور شدن..البته تمامی هم نوعانش دورشدن...چرا!؟واسه اینکه می افتن توی خزانه شلتوک ها...بعد بوته های نیم وجبی..برنج رو می برن زیر گل...که ساقه و برگهای خوشرنگ برنج؛آسیب میبینن...ازاین جهت تا زمانی یک وجب ونیمی بوته برنج ها..باید مراقب بود... که اینا رو هدایت شون کردسمت رود خونه
حالا یه بار امتحان کنید...ما مجبور بشیم درست می کنیم...
مردشریف استاد ماهی درست کردنه...ایضا آقای شوهرخاله...برش های میزان و...
ساک ؟کیف ؟کی مرده...کدوم دنیا ؟: تعجب:
شخصی که داره داستان رو روایت میکنه؛هولدن کالفید شخصیتی خیالی و چهره اصلی داستان
"ناتور دشت" اثر "جی دی سالینجر" ببوده است.
اونی که چمدون بدست داشت از خیابان پنجم می اومد؛ فیبی بود.خواهر هولدن.
اون بهش گفت هرکجا داری میری منو هم ببر...که اون گفت؛نه. خفه شو...که فیبی گریه کرد

براتون ایمیل می فرستم

خانم توت فرنگی دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 15:47 http://gandom1370.blogsky.com/

سلام باران جانم جایی که زندگی میکنی اصلا دلگیر نیست

سلام به روی ماهتون:-*:-*:-*
جونت بی بلاااا...
بله دقیقا؛......
خدایا شکرت

فرانک دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 10:05 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام باران جان...
خوبی عزیزم....
آب و هوا چطوره؟
مواظب باش سیل نبرتت....
ما اینجا بهت نیااااااز داریم.....
به به ماهی......
من عاشق ماهیم....
ولی از تمیز کردنش متنفرم....ایش

سلام به روی ماهتون جون تون بی بلا عزیزم
ممنون.بحمدالله بد نیستیم...شکر خدا. (مرسی ز احوال پرسی شما)
آفتابی.آسمان آبی.آبیه ملایم...آبی آرام روشن... شبها ها خنک طور و آسمان ستاره سوسو ،سان هست...
بگو یه قطره. یه چکه. بارون و سیل خبری نیست که اون سیل سمت رودبار بود...یه نم کوچیک...ولایت بارونی...
ماهی شور و دودی هم مصرف دارین!؟
خونواده ما ماهی دوستن..من اما ندرتا. آقای ماهی...از نوعه سپید رود باشه....قضیه ندرتا منتفیه
ماهی جنس خوب...تمیز کردنش تنفر نداره...اما اگه...ایش

طیبه یکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت 13:22

آخی ماهی ها
نازی

مامان طیبه بانوی مهرورزم...:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد