<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

تی تی

 ~~~~

~~~~

 ~~~~

~~~~~~

~~~~~رسیدیم خونه ی آقاجان 

~~~~~

 جناب سهراب  خان سپهری فرمودن؛غنچه ای می شکفد ،اهل دِه باخبرند.....!چه دِهی باید باشد !……کوچه باغش پُرِ موسیقى باد!،……

~~~~~

~~~~~

~~~~~~

~~~~~

~~~~~

~~~~~

~~~~

~~~~

جمعه بعد چیدن گل سرخ محمدی ؛ره سپار خونه ی آقاجان شدیم.همانطور که خواندین ؛اهل ده باخبرند....

فلضا ما از عطربویی که توی حیاط آقاجان پیچیده بود...خبردار شدیم که؛غنچه ای شکفته است و....آلوچه هایی به ثمر رسیده است و....واینکه؛میان روستای ما خدا ؛هرجا که بوی گندم و آب و علف باشد آنجاست؛خدا در روستای ماست؛من از این روستای سر سبز و ازاین بوی ساقه های شالی  گشته ام سر مست....

نظرات 10 + ارسال نظر
مترسنج پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 15:45

ممنون از شما

beny20 یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 01:08 http://beny20.blogsky.com

به به‌ یه وقتایی منم با‌خودم میگم ،
خدا واقعا رو جنوب کشور‌ کمتر از شمال ،
و شهر های بالا وقت گذاشته :/

واوو....شیخ بنیامین جنوبی است
شیخ؟ ازاین جور چیزا به خودتون نگین
.
ما و ایادی ما خیلی شرمنده جنوبی ها هستیم

پگاه پرواز شنبه 16 دی 1396 ساعت 07:22 http://twilight1371.mihanblog.com

سلام و هزاران درود و سپاس ها به شما باران عزیز... خوبی ؟ خوشی؟؟ وای به به تصاویر بسیار زیبا متن بسیار عالی.... همه چیز خوب لایییییک مثل همیشه بی نظیر وای به به الوچه...... نوش جانتان خسته نباشی دوست عزیز در پناه حق... سلامت.... شاد .... موفق باشی

سلام و هزاران علیکم سلام ها بر شما باد....
الحمدالله.خوبم.شکر.ممنون از احوال پرسی شما...
لطف دارین؛پگاه پرواز عزیز
درپناه خداوند سبحان ...سلامت باشی و موفق

فاطیما جمعه 15 دی 1396 ساعت 19:45 http://gandom1370.blogsky.com/

سلام عزیز دل خوبی؟

به به چه عکس هایی

میگم از شور من یه عکس بزار روی ماهشو ببینم

سلام به روی ماهتون
فدای عروس گلم

الان.اون ماچ برای شور تونه یا مادرشور...
اومدیم وتصویر شورتونو گذاشتیم و خاطر ها صف کشیدن و...اونوقت تحمل شو داری!
:فاطیمای گلم عاشق:

مهدی جمعه 15 دی 1396 ساعت 12:55

تا انجا که یادمه از شهر ما تا انجا که خانه ها پرچین دارند باید هفت شبانه روز با خیال پرواز کنی. تازه اگر شانس اوریم و بالای درخت های انجا جن و پری ما را با هسته پذیرایی نکنند. و برادرها کله پاچه مان را بار نگذارند.
خوش به حالتون اونجا که هستید هوا عطر داره. اینجا که ما هستیم هوا اتانول

ما که آنجا زندگی نمی نماییم.
ازاینجا که ماهستیم ..سرگاز 130 رو یشمی پر کنه..حدود 12دقیقه...میرسیم به خانه ای که پرچین دارد.
واگر پلک هامان را بر هم نهیم؛7ثانیه ای به آنجا می رسیم
.
.
والا اون باغی که جن و پری داشت ؛یک طرح ملی با خاک یکسان کرد
هیچ آثاری ازش نیست.اینجا باغ آقاجان مان است(پدر مادرم) نه جن دارد نه پری.
برادرها در شهر زندگی میکنن و بجز مغازه مش ولی ..هیچ کجای دیگر کله پاچه نمی خورن.
بله واقعا.خوش بحال مان که اینجا آسمان ابری ..بارشی...آفتابی و آبی آرام روشن می شود
هوا عطر دارد.نسیمِ بازیگوش دارد.درخت و پرنده دارد.کلاچ وکشکرت دارد..
آنجا که هستین اتانول دارد..یعنی ترکیبات الکل و بنزین!؟یعنی هوا آتش میگیرد!؟

مهدی جمعه 15 دی 1396 ساعت 11:06

نمیدانم دم خروس (دست شما در حال چیدن) را باید باور کنیم یا قسم ابوالفضل را
به هر حال بسیار باید بی پروا باشید که از زنبورهای 30 سال به بالا پروا نکرده اید.
لطف کنید بفرمایید ادرس خونه خاله کوچیکه و البته اینکه زنگشان کدام یک از پایین دست چپ میشود را هم بفرمایید شاید ملکه زنبورها هوس و ویار الوچه کرد...
نوش جونتون
ولی دم زنبورهای بالای سی گرم

که اینطور!!دم خروس(دست من) و....باقی قضایا
عرض کنم خدمت شما که؛من اهل قسم وآیه نیستم. باکی هم ندارم درنا باور پذیری کلامم. ولاکن شما مختارید
به هرحال نماد پروانه ها در بی پروایی شان است. نه به سن وسال
پروانه
بی پروا به آتش می زند
ما
بی شهامت پروانگی
اندیشه هزاران آری و نه در سر
پروا داریم از عشق
و فقط
دوستدار نفش آتشیم .

نام پروانه را
حتما
یک شاعر
بر او نهاده است:
پروا،نه.

فلضا زنبور های وحشی در هر سن وسالی با ما دوست هستن.مثل مورچه های 30ساله
خاله کوچیکه در همین مکان زندگی میکنن.منزلشان از پرچین های بید و نارون محصور شده...آنجا اگر تشریف ببرید...ازپشت پرچین دست مبارک تان را دراز کنید...می توانید آلوچه بچیندید
فقط یادتان باشد؛ملکه زنبورها هوس و ویار آلوچه نمی کند!!او حوس و ویارغوطه ور شدن در آغوش پر شهد وگرده های گل می نماید و لختی چرتی هم میزند
بله. دم زنبورهای وحشی کله پشمالوی بالای سی ؛طیب الله انفسکم

Sabi gol جمعه 15 دی 1396 ساعت 10:43

وای باران جان چه عکسایی
چه الوچه هایی
نوش جان شما خانواده عزیز و محترم

اون ماه میون شاخه ها....
همش نظاره گر مان بود
گفتم؛جانم؟؟
چیزی نگفت و لبخند زد
.
فدای شما.ممنون تون

طیبه جمعه 15 دی 1396 ساعت 10:36 http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام بارانم
من احساس می کنم قبلا این عکس ها رو تو پست دیگه ای دیدم...ندیدم؟؟بالا رفتن سن و سال هست دیگه
اما خیلی خیلی زیباست.حتی اگر دوباره دیده باشم.می ارزد

سلام به روی ماهتون
این عکس ها دقیقا جمعه ی قبل (در ماه 96) گرفته شده.اگه برای شما آشناست ...به این دلیله که همون درخت آلوچه ای هست که .بر بالابلندای استخر آقاجان سکنی دارد و ..در فواصل مختلف ازش عکس گرفتم...
که مکانش براتون تکرای هست...ولی باور بفرمایید در همین دی ماه شکوفه کردن و بارور شدن و به ثمر رسیدن..واین یعنی آب هوایی که

ممنون از لطف تون

سلام و درود... گوشه هایی از زیبایی های موجود را از جانب شما به نظاره نشسته ایم اما این زیبایی در برابر خون واسلحه چه زود از بین می رود یاد فریدون مشیری وشعر زبان واتش او افتادم که می گفت...

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی است
زبان قهر چنگیزی است
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن شاید
فروغ آدمیّت راه در قلب تو بگشاید

برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده است
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی ؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست،
ولی حق را برادر جان به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست!

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار!
تفنگت را زمین بگذار!

فریدون مشیری

درود و سلام بر شما برادر عزیزو بزرگوارم...ممنون از لطف ومرحمت تان
شما ازکجا بدانستین ما آواز دشتی بسی بسیارها دوست میداریم
ممنون ازانتخاب شعری که پراز واژهای پر معنایی ست.
سلامت باشند خسروآواز و سلامت بمانند راوی عزیز
+دلی لبریز از مهر .....

مهدی جمعه 15 دی 1396 ساعت 08:04

تصاویر گویای این هستند که متاسفنه رحمی بر الوچه ها نکردید...
نوش جونتون ...

بله.تصاویر گویای آن هستند که رحمی بر آلوچه ها نکردیم ...
اما منو اینچین بی رحمی ها؟……
که یک مشت آلوچه ؛تنها تنها بخورم!؟……
خب.اگه آلوچه ها رو چیدم..نخواستم زحمت زنبورهای عزیز حیف ومیل بشه.چرا که وقتی وارد حیاط آقاجان شدم ..از عطر غنچه ی واشده وصد البته بارور شده میشد فهمید...زنبورها کارخودشونو به نحو احسن انجام دان
بله میگفتیم؛که آلوچه ها رو چیدیم و بین خاله جان ها و برادر هاو بچه ها تقسیم کردیم وکلی خوشحال شان کردیم .
سپس ها ؛یک دانه اش را برای خودمان برداشتیم و ...تا اومدیم گاز بزنیم؛یاد مان آمد که؛دوست عزیزوبلاگی مان بسی بسیار آلوچه دوست دارد...
باوربفرمایید کوفت مان شد
.
ولی عطربوی شکوفه های بارور شده...خیلی نوش جون مون شده....خیلی
با تشکر از زنبورهایی که حواس شون به غنچه ها هست .
واینکه؛به خاله کوچیکه سفارش کردم؛اگه کسی زنگ زد ...تقاضای آلوچه کرد...حواستون باشه...درخت آلوچه داره آخه معمولا بعضی از بیمارها و خانم های آبستن ویار میوه ای که فصلش نباشه رو می گیرن...
.
ممنون اززحظور شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد