ازمیان هاتویی های اویتامن

 ***

****

 ونام پروردگارت  را،

هرصبح و شام(به عظمت ) به یاد آور،....

"انسان ،آیه ۲۵"

****

****

**؛دیدین بچه هایی که گریه می کنن و اشک ریزونن ،...بعدازشون  می پرسن ؛چی شده ؟کی اذیتت کرده ؟اونم  بابغض سرشو میبره بالا ومیگه ،هی -سی !( هى -سی = هیچی،هیشکى،) ولی اشکِ ،همینجور هیسی طور اتوماتیک وارهَس،...باشکلات ، وعده وعیدِ بزرگترا بنداومدنی نیس،..

دم سال تحویل ،بغض همه مون با برنامه بهارنارنج ...

بیاد تک تک شما دوستان بودم و دونه دونه نام ها تونو با انشگت هام  تو ذهنم ،شمردم .چه آنهایی که نام شون رو میدونم،چه انهایی که نام مجازی دارن،..چه هر دو نام.یعنی هم اسم واقعی شونو هم اسم مجازی.یعنی همین امر باعث شد من لبخند ناک بشم،...خوب ،اونایی که اسم واقعی شون رو من میدونم و اسم مستعار دارن،اول اسم خودشونو تو ذهن شون مرور کنن،بعد اسم مجازی شون...دیدین ؟دیدین شما هم از این مدل اسم  تون  متبسم شدین :)

*****

***آخرین پنج شنبه ی پارسال(۹۶)همراه مامان جان رفتیم نمایشگاه بهاره.همان طور که مشاهده میکنید،قوری با شعله مستقیم،سینی و کاسه مِسی،وآن خروگوشی که بغلِ خونه اش ،...ازمیون درختای زیبا،...(هرچند تِک و توکِ زیبا ) انگاری ؛ دوتا دستاش رو برده بالا و با تمام وجود داره میگه؛  

سلااااااام

خریده های نمایشگاه هست،آن کاسه وسینی،ازبرای غرفه زنجان هست،آن آینه مقواییِ خرگوش دارهِ مسافرتی و قوریِ دم نوشی، هرکدام از غرفه های استانی.به قول اجی ،کاسه رو گرفتم آب خوری(اجى به لیوان میگن آب خوری،به پارچ میگن،تُنگ،تُنگی.به پارچ و لیوان میگن؛تُنگی و آبخوری)

سینیِ و قوریِ و آینهه ..کاربرداشون مشخصه هو...میمونه قیمت قوریِ که ،لنگه ی همینو توخیابون مطهری دیدم 65 تومن.که ایشون 25تومن خریدارى شد.خوب،.. ؛ میگن عرضه مستقیم و بهاره ونظارت قیمت کالا...مشخصه که راس گفتن:))

*****

 ****مورگان می گوید؛ هیچ چیز در زندگی ،شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد.من هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم،مثل این بوده است که دست خداوند را بر شانه خویش احساس کرده ام !،....

*یعنى سال آدم نو میشود و توپ در می شود:)

       

{تصویر ایشان بابت  پیام وتبریک نوروزی شان است،که ما ازایشان وهمسرشان متشکریم}

یعنی بعد توپ درکردن و سلام وصلوات ،...دیده بوسی ها شروع شد ،...،

(امسال مرد شریف رفت خاله جان و حمید رو آورد ،که سال تحویل کنار مادرجان باشه،..آخه شوهرخاله اداره بودن و مردشریف نخواست خاله تنهابمونه ) 

که بعد فروکش کردن دیده بوسی و عید و باقی قضایا ،به اتفاق  مردشریف اینا و چوپان اینا و پدرجان ومامان جان و خاله جان و حمید،(حمید رو ما صداش میکنیم حمیدى ،ایشون متولد ٨٢ هستن و پسرکوچیکه خاله جان بزرگِ ،بسیارها درس مشق شون عالی.که دوست دارن حسابداری بخونن)خدمت خان عمو  و زن عمو رسیدیم و سلام و تبریک سال نو ،..

دوتا دختر هاو دومادآ و سه تا از نوه های دختری ،خان عمو حضور داشتن،...

گفتن و خندیدن و گفتیم و شنیدیم و ،...مث برق وباد دوساعت نیم گذشت و ،...رسیدیم منزل وسایل موردنیاز خونه ی آقاجان رو جم جور کردیم ،..که فردا روز بعد صبحونه ،..با اتفاق یک راست ؛زیارت اهل قبورو ،..برسیم خدمت آقاجان و اجی جان.

*****

******

خلاصه اینکه؛

ما زدوست 

غیر از دوست ،

مقصدی نمی خواهیم 

حور و جنت، ای زاهد ؛برتو باد ارزانی،....

☆رجب؛ در غایت حرمت و فضیلت ،ماهی که رحمت خداوند درآن بسیار است ،...

☆☆پروردگارا ؛استغفرالله واسئله التوبه...