<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک گلِ نصرانی و باقی ماجرا..

 ****

****

**** جناب دار*یوش راجب گل سرخ خواندن..

****مسیر طالقان

***درختای سپیدار کنارجاده؛ ودیگرهیچ.

****

☆ مامان جان همراه مردشریف،عازم طالقان بودن،که چوپان بسان پسربچه های ۴ پنج ساله ی لجوج،که چی؟منم میام!!که مامان جان گفتن؛ اگه باماشین خودت میخوای بیای!!من نمیرم!که تا خودِ طالقون حرص بخورم ازدست رانندگی ت/:

که چوپان و صندلی جلونشوندن،(سه تصویر،مسیرطالقون، ازچوپانِ)خانومش و خانم مردشریف و مامان جان وآقای برادرزاده،..پشت سرچوپان ومردشریف:))

تازه میگفتن،بیا تورهم ببریم!!یادش بخیر اون زمانها بغل دست پدرجان نوبتی میشستیم .که گفتیم ؛ما طالقون بیا نیستیم،شما گردو وعسل سوغات لطفا:))

*****

****

خوب،..پدرجان لب به  پلوی مخلوط نمی زنن.پلوی مخلوط  یعنی؛ عدس پلو،شوید پلو،سبزی پلو،لوبیا پلو،..خلاصه هرپلویی که ترکیباتش اینشکلی  هاباشه،لب نمیزنن.فقط وفقط؛پلوی سفیدو دون دون سوا.کته نه.پلوی آبکشیِ دون دون سوایِ مجلسی.لذا مام پلویی که باب میل شونه رو درست کردیم و مرغ زعفرونی وسس ملایم و سالادو ماست وزیتون و،..اما زمان آبکشی برنج،نیمی تهه آبکش برنجارو گذاشتیم،که همراه اون سه مشت نخودفرنگی و یه مشت شوید و مقدار نمک وزردچوبه و...نخودپلوتبخ کنیم.که انصافا نخودفرنگی هایِ  دذفول بسی خوش طعم ومزه وعالی و...که  نخودپلوی شاهکاری هم شده بود.القصه ؛ نیم ساعت بعد ناهار،احساس مون بهمون گفت که؛ پلکهامون اتوماتیک وار،عینهو درهای ریموت دار،بحالت ببسته شدن هست و

****

****

پدرجان گفتن؛ یه زنگ بزنیم ببینیم بچه ها کجاهستن؟که شماره چوپان رو گرفتیم و؛ الو؟سلام علیکم برادرچوپان !وعلیکم سلام نتت قطعه:)))(((:

آره،کجایین؟کوهین رو رد کردیم،دورور سه ربع رشتیم.به پدرجان بگو جایی نره مامان میخواد بره سرزمین.باشه مراقب باشیدوخداحافط خداحافظ.که پدرجان گفتن؛ تا برسن من رفتم واومدم:))

***

***

خوب...پدرجان که  رفتن ،حفظ ظاهر رو کنارگذاشتم و فکرکردم؟من چی خوردم ؟که داره اذیت میکنه؟که همش دلم میخواد بگیرم بخواب...که فکرکردم و فکر کردم و فکر؛بله،نخودفرنگی،گیاه گلدارِ دولپه ای ،راسته باقلاییان،تیره باقلاسانانِ..

****

***

خلاصه اینکه؛ درمواجهه با اکسیدان خوراکی ،..کمبود فعالیت آنزیم G6PD...تا رسیدن مامان جان ،برای بالانس آنزیم حیاتی ،راهی بجز افزایش دوز شیره نهاوند پیدانکردم،که انصافااا،..در روند بهبودی احوال مون تاثیربسزایی داشت وداره ودارد:)


نظرات 12 + ارسال نظر
... یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 23:43

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

واااااااا؟
واویلا لیلی
دوس ت دارم
خیلییییییی

مترسنج یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 23:32 http://dar300metri.blogsky.com/

باز تصاویر+18


خوبِ نوشتم داشتم میمردمآ،..وچه خوب وچه عالی،شما کوچ رو درک میکنید،مرسی،خیلی مرسی.

سپیده مامان درسا یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 22:41

به به چه زیبا مثل همیشه
عکست هم خیلی ناز و بامزه است عزیزم

سلام ودرود برشما
مرسی مامان سپیده جون

mostafa یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 18:46

سلام و درود بی کران
و سپاس از حضور پرمهر همیشگیتان
با قلم شما و عقیده دوستان هم عقیده ام..طالقان صفا و طبیعت زیبای گذشته رو نداره.ولی با این حال طالقان طالقانه..و ییلاق شهرنشین ها
و اما بعد..
دم پدر جان شما داغ داغسلیقه کاملا مجلسی دارن ایشون و چه با کمالات
با این حساب خونه پدر جانتون هر روز مهمونیه
اون شیره نهاوند داخل گیلاس خوبه که توضیحات پیوستی داره
همیشه گشت و تفریح و خوشی

سلام و فراون درود ها،...برشما

خواهش میکنم،منم از شما ممنون و سپاسگزارم،ازحضور و عزیز وشریف شما،ممنون وسپاسگزارم،آقای مصطفی

بله دقیقا،..طالقان طالقانه
منطور من اون ساخت وسازهایی ست که ،هرکسی هرجور دلش میخواد بنا کرده،چه در طالقان ،چه درگیلان،یعنی منطقه از بومی بودنش دراومده...هرعمارت و منزل و ویلایی،..یک شمایل...که قدیما خیلی با حساب کتاب تر خونه میساختن،یا مثلا من شنیدم،اون ور آب ،کسی حق نداره خلاف سبک روستا عمارتی بنا کنه،...حالا هرچقدرمایه تیله و آشناو...داشته باشه

بله،پدرجان کاملا وسط مجلس حضور دارنخدایا شکرت

اول تشکر کنم،ازتوجه حضرت عالی،که دقت میکنید و ریزبینانه،تصویرو توضیح رو .خیلی مرسی،
آخه بودن دوستان،فقط تصویر چش شونو گرفت و گول شون زد
ایشالا.الهی سفرو گشت و تفرج وخوشی،...برای همه باشه،..برای همه بیخطر،...

+ببینید،وقتی مورد حمله آنزیمی قرارمیگیرم،سطح هوشیاریم کاهش پیدامیکنه،یعنی سرگیجه دارم ،فکرکنید،بطری شیره دستمه،قاشق دردستی دیگر،سرمم که گیج میزنه،..چطوری ؟شیره رو ازبطری منتطق کنم؟اون انگاری توی زورقی هستم ،دردریای مطلاطم،..اون گیلاس معادل شش قاشق شیره اس،اینو درزمان هوشیاری کشف کردم،

کیهان یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 11:06 http://mkihan.blogfa.com

شرمنده می فرمایی کاش همانی باشم که شما شناختی و ......
چقدر دلم می گیره گاهی ....
شاخه ای شکسته را می مانم
که به آوندی آویخته و آخرین
جان مایه را با سماجت تمام
از آنچه که بوده و دیگر جز سایه ای از ان بر جای نمانده
طلبکارانه می مکم!
نسل ما و من در حال انقراض است
و درک زمانه با این جانمایه چندان همخوانی ندارد
آیا منقرض می شویم؟یا شده ایم و خود خبر نداریم!
مرسی خاخور
مرسی ...............
ظاهرن زمانه ما و نسل ما بسر رسده است....
باش تا همیشه.آمین

دشمن تان شرمنده ،شما همانی هستید که عرض کردم ،...ولاغیر.

درچشم های ابر
بر فرازِ مزارع متروک:
باران
باران...
.
.
.
همین.

آرزومندِ تندرستی وطول عمر باعزت برای شما و هم نسلان تان هستم.آرزومندِ برقراری وپایداریِ شما و هم نسلان تان هستم.آرزومندِ خوشی و شادی..درزندگانی .. ،برای آنانی که جنگلِ بیدار،..درسایه سار روشن نمناک شان..که بوی عطر مهرو دوستی ،..جاری و روان ست و روان است و روانست ،..هستم

کیهان یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 08:55 http://mkihan.blogfa.com

دلم می خواد بدانم چطور به این نتیجه رسیدی که آن منه دیگری ندارم؟
برام جالبه بدانم!

خوب ،..به تمامی نظراتی که تا به اکنون ،برای من نوشتید،فکر کردم ،به تمامی واژه هاش،...فکرکرم وفکر کردم وفکرکردم.این فکر کردن یعنی هرواژه اش را روی ترازوی آزمایشگاهی ای که درذهنم دارم،وزن کنم.شما بهترمیدانید،وزن کردن باترازوی آزمایشگاهی یا ترازویِ طلافروشی یعنی چه!
بعد به یادِ
تو مردِ خدا را
چه دیده ای ایدل؟
رهایِ رها
زچون و چرا
به دادهِ حق
به دادهِ حق
همیشه رضا...همیشه رضایِ اکبرجون افتادم.
بله،شما همینی که هستین،وآن منِ دیگر ندارید،وهرچه می گوییدهمین کودک ...والبته کودکی که بسیار ها مودب است و شخصیتش در پنج سالگی به درستی شکل گرفته اس،..نیازی به بزرگ شدن ندارد...
لطفا کاری هم بکارش نداشته باشید

چوپان جان کجایی؟ که درمحضر استاد کیهان انسان شانس عزیز با آن آویزه های گوشش باشی

مامان یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 07:35 http://maman.blogfa.com

سلام می گل خاخور جان

سلام می گول دختر
تی جان بی بلا بلامیسر

... شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 18:57

ای ننه...خب جلوگیری کن با کرم دور چشمو ؛ ضد پیری و ژل و بوتاکسو....اووووو کلی روش دیگه

نچ نچ..همه ی اینهایی که بجهت پیش گیری نامبردین،دراسلام راستین حرام است،یعنی ژل و بوتاکس ،پشت بندش بزک وایضا دوزک می طلبه ..یعنی .عین اون می مونه که،پیتزریا رو همراه دلستراستوایی تناول کنی درغیراون صورت مثال آن می ماند که؛پیتزریا رو با چایی شیرین ارنج نمایی
خدایی کجای دنیا؟منوی پیتزریا با چایی شیرین دیدین؟خوب،همون دلسترِ گرم باشه مزه ی چایی شیرین میده دیگه
ای سه نقطه جان ..تا پیری وپختگی نباشه،ننه،ننه نمیشه!ننه بوتاکسی و تزریقی،= ننه ی قرتی .

پروفیل؟؟؟؟؟ یا خدا

بسیار با نمک و دوست داشتنی هستی یعنی بودی
بوس بوس

منظور تون پرو بود که فیل نداره،اما سرخ پوست داره
بله،یعنی بودم
ماچ موچ

کیهان شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 15:28 http://mkihan.blogfa.com

گرسنه شدیم
راستی ؟من برنج دودی را خیلی دوست دارم هر جورش پلویی ... چلویی و ...هر جور که درس بشه
اصلن از عطرش لذت می برم
و دیگر اینکه طالقان... چند سال می شه؟بزار بشمارم ... فکر می کنم 30 سال پیش رفتم طالقان
حال کردی ؟درست وقتی که شما بدنیا آمدی

ببخشید.
هوم،..راستیاتش گفتی هارو فرمودین ،جزاینکه درود وسپاس نثارذاعقه مبارک تان نماییم ،عرض دیگری نیست.
خلاصه اینکه؛
بسیارها خوشحال شدم ،که میتوانم طالقان را از دریچه ی ذهن فولکلورشما ببینم.طالقان سی سال پیش،استاد درسن بیست ویک سالگی اش،آن جاده ی پرپیچ وخم ،ده طالقان ،بوی چوب و کاهگل و سادگی... مردمان خوب وباصفای ده ،..آش طالقان..درختان و درختان و درختان،...استاد؟آنجا برف بود وسیاوش خان کسرائی؟
خوب،..شما یادتان نیست،ولی درهمان سال ما به اتفاق خانواده آمده بودیم تهران،دورور رسالت ،که درمراسم عروسی شرکت کنیم،که اتفاقا یکی هم محکم خاباندیم ،بیخ گوش برادرعروس خانم،که دوسالی ازما کوچک تر بود...
چرا؟چون بدون اجازه امده بود ،درکنار منو مردشریف که ان موقع ها چندسالی بیش نداشت،بایستدو عکس یادگاری بگیرد.باوربفرماییداستاد،آنچنان خاباندیم بیخ گوشش که رد انگشتان مان هویدا بود،..که آقای داماد آمدن وپرسیدین؟چرا زدیش ؟منم همانی را که خدمت تان عرض کردم،بهشان گفتم.ایشان هم گفتن،دمت گرم عمو جون.
بله،بزاربشمارم ،..درست 22بهمن سى سل پیش بود

ولی طالقان سی سال پیش رو بیشتردوست دارم،همین طور گیلان سی سال پیش،..با آن سازه های کاه گلی و،..کاه وکُلش.مثال موزه میراث فرهنگی،...استاد؟من آن زمان وآن خانه ها را خوووب یادم هست

... شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 14:00

خط آخرو نفهمیدم چی شد؟ چوپان چجوری و با کی رفت بالاخره
از عکس.میشه حدس زد الانم خوشگلو بامزه ای

چوپان بغل دست راننده،که مردشریف باشن نشست ورفت طالقون،مردشریف،داداش بزرگه هستن،پس چوپان رو جلونشوندن ،کمربند زدن که تکون نخوره

شما خیلی لطف دارین ..ممنون تونولی خیلی پیرشدم ننه قوربونه شکل ماهت..

عزیزم اون عکس پروفیل عکس کیه؟؟ خودتی؟؟

سلام برشما سین بانوی معطراحوالم
بله.خودمم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد