حرفت را باور دارم...خیلی.

 *****

*****

نویسنده آلمانی ،کورنلیا فونکه می گوید؛

وقتی در سفری کتابی باخودت به همراه می بری،یک چیز عجیبی اتفاق می افتد؛که کتاب شروع می کند به جمع آوری خاطراتت.

بعدها کافی است که تو فقط لای آن کتاب را باز کنی تا دوباره به همان جایی برگردی که کتاب را اولین بار خوانده ای.

یعنی با خواندن اولین کلمات ،همه چیز را به یاد می اوری؛عکس ها،بوها،همان بستنی ای که موقع خواندن می خوری....

حرفم را باورکن!!

 #خوب حرفت را باور دارم .خیلی.ولی موقع کتاب خوانی بستنی نمی خورم .چای خوب است با توت.یامویز.یاخرمای پیارم:)

واینکه؛

خواستم بگویم؛دست طراحش درد نکند.دلم خواست؛منظورم آن است که ؛ دلم از آن مدل کتاب خانه خواست.دلم از آن مدل کتاب خانه ی دنج و یک هفته استراحت مطلق و بعدهایِ بعدِ ماجرایش را خواست..

*وبعد های بعد ماجرا یعنی ؛ هزاران هزاربار؛از مسیر مخفی یادها؛ باخواندن اولین کلمات ؛برگردی... به آن یک هفته ى لامذهب:)

++++

++++

خلاصه اینکه؛واسه مام سواله؟؟؟پرنس هر-ى ؟؟زچه ؟خالا دوختر خود را نگرفت؟

خالا=خاله!

*خوب.گویا از اطاق فرمان اشاره میکنن که؛اونا ندادن