<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

من کشاورزم__بنده ی خاک___

 

بگذارید 

این وطن دوباره وطن شود....

بگذارید 

دوباره همان رویایی شود که بود

بگذارید .....

#عنوان و شعر؛لنگستن هیوز-برگردان ؛احمد شاملو

*(دروی محصول-97-عکس از چوپان)

*هواکیپ تا کیپ ابریِ.پدرجان اینا،به سلامتی از دیروزدرویِ شالیزار رو شروع کردن.

 دارِ و ساقه های بریده ی شالی ، و قدم های گارگران ،عطربویِ خوشمزه ای  رو پخش هوای مرطوب میکنه،..

چرا ؟قدم هاشون؟برای اینکه روی پونه های وحشی راه می رن،که الان فصل گلدهی شونه و دور اطراف شالیزارپراز پونه واس و مسیرمخفی یادها:)

دارِ=داسِ مخصوصِ دروی شالی.


نظرات 8 + ارسال نظر
دنیا شنبه 3 شهریور 1397 ساعت 19:46

پست هاتون
همیشه زیبااااوعاااااالی وخاص
شااااادباشیدوخوب
روزگارتون خووووش

از لطف و مرحمت شما بسیارهااااااااممنون و سپاسگزارم
ایام شما هم خوش و
روزگاران تان شاد و خرم....

مترسنج دوشنبه 29 مرداد 1397 ساعت 23:56 http://dar300metri.blogsky.com/

خدا برکت بده

کلام امیر؛
برکت مال در دادن صدقه(انفاقات) است

الهى شکر


+درود و سپاس ؛ممنون و مچکر ازحضور عزیز و شریف شما

اسماعیل بابایی دوشنبه 29 مرداد 1397 ساعت 15:39 http://www.fala.blogsky.com


لطف دارید!

اجازه آقا؟واقعیت گفتم.حسابی ماندو نه بی بلامیسر

اسماعیل بابایی دوشنبه 29 مرداد 1397 ساعت 06:48 http://www.fala.blogsky.com

پس بالاخره فصل درو رسید...؛ این جا لحظه به لحظه بودیم با شالیزار و حالا که فصل درو رسیده...
اون شعر ابتدا، به سرعت من رو برد به دوره ی دانشجویی که بر اساس همین نوار و صدای شاملو، پوستری برای دوستان تئاتری طراحی کردم.
یادش بخیر!

بله بحمدالله دروی شالیزار پدر تمام شد؛ئه رای آقاجان وهمساده ها هنوز شروع نشد...
اون شعر و خیلی دوست دارم؛اشعارهیوز باحالِ
شایدم خیلی باحال ترجمه شدن...
اجازه آقا؟باور کنید؛وقتی خوندم طراحی پوستر؛ منم به سرعت یادِ پیتزا پزیدن شما افتادم که فکر کردم؛پوسترِ پیتزاهه
خیلی باحال شده بود؛دست شما درد نکههه

Pamya شنبه 27 مرداد 1397 ساعت 19:01 http://Paragraphia.blogsky.com

این صحنه ها این طبیعت جون میده واسه نقاشی.. واسه طراحی..
خوشحالم که قدر جایی که هستینو میدونین :)

قطعا نقاشی و طرح بسیار زیبا و دوست داشتنی ای خواهد شد
ممنون از لطف تون؛مرسی از درک تون

یوسف جمعه 26 مرداد 1397 ساعت 01:14 http://Www.aghghalaysy.blogfa.com

شاهین در مورد احمد شاملو میگه:


یه مرد که واژه مرد رو رو سفید کرد

یه مرد که مرگ رو واسه انسان بعید کرد

یه دشت بود که کوه پیشش زانو زد

یه مرد به شکل اسطوره ای هر درد

خط بطلانی بود روی تز سقوط عشق

اون همه واژه ها رو دوباره تعبیر کرد

پر گرفت و اوج قصه مرثیه نخوند

اون آب و آتش رو تو شعر بغل هم نشوند

وقتی هر کی از سایه خودش دیگه می ترسه

پشت هر دیوار یه کسی داره می لرزه

وقتی برادرمون یا رو داره یا تو بنده

وقتی به هر زن یاغی و سرکش می گن ج ن د ه

فروغ شب رو تو زندگیمون تکثیر کرد

فریدون قصه رو دوباره تصویر کرد

گم نشد چشماش رو رو مرگ اقاقی ها نبست

نشست اما وقتی که پاش رو زدند نشست

اون خم نشد تو اوج و ایستاده مرد

از خورش درگاه ضحاکی نخورد

پدر تو تکثیر یه درد دوباره ای

پدر تو معنی زندگی شاعرانه ای

پدر تو خشم کوچه ای که تو مشتته

پدر تو شاعر نسلی هستی که پشتته

وقتی دجال عشق رو کشت و از معنی افتاد

تا از گلوی قناری آوازی درنیاد

شبی که حتی جلاد پای جوخه گریه کرد

نعره کاوه مرد و تکبیر سرد

پیچید توی کوچه پس کوچه های شهر

که ننه دریا پسرهای عمو صحرا رو حد زد

روزی که حافظ رو تو خیابون ها چرخوندن

واسه خیام بی خدا حبس تعزیری بریدن

روزی که صادق رو به جرم خودکشی کشتن

هر چی سگ ولگرده شده بود تهمتن

ستاره دیگه تو آسمون نبود تو اوین بود

زیر پای تک تک بچه هامون مین بود

تموم پنجره ها بسته شد سیاه شد

امید یه نفس راحت کشیدن تباه شد

برادر بدار رو فروخت و پدر مادر رو

به لجن کشیدن هر چی اعتقاد و باور رو

خدا نشست گریه کرد و خداییش رو پس داد

ابلیس از قصه مست کرد هر چی خورد پس داد

کلمه ها رو که دیگه از تو کتاب ها شستن

هر چی که واژه بود نشوندن و گردن زدن

مردونگی گم شد و از ریشه به ریش رفت

گردن یه عده کلفت شد مفت از پول نفت

زن رو دستمال پیچوندن و صیغه کردن

زبون سرخ اعتراض رو زیر تیغه کردن

ولی من یه نسلم که از اصلم نیفتادم

یه بغض شکسته ام و یه حنجره فریادم

من یه صورت سیلی خورده و یه کفن دردم

تو هر شکل و لباسی ام و زنم یا مردم

این روزها هم می گذره من با این امید زنده ام

این وضعیت عوض میشه عوض میشه می دونم

خیلی ممنون از لطف تون؛خیلی خوب روایت کرده.
خصوصا؛زیرتک تک بچه ها مون مین بود و
حبس تعزیری خیام .
یه دوستی گاهی اوقات ؛ درپاسخ به کامنت مینوشت
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من ...
یادش بخیر،..
بیکران سپاس ها از حضور عزیز و شریف تان؛آقای یوسف

وجدان پنج‌شنبه 25 مرداد 1397 ساعت 14:24 http://parsehdarkhalseh.blogfa.com

نمیذارن
وطن دیگه قهر کرده
خدا قوت به کارگران:-)
سلام بارون.

بلههه،نمیذاااارن...
وطن صبوری هاشو کرده...

قُربانت اینا
سلام به لویِ ماهتون

بهامین پنج‌شنبه 25 مرداد 1397 ساعت 13:38 http://notbookman.blogsky.com

بگذارید این وطن دوباره وطن شود....بگذارید
دوباره همان رویایی شود که بود بگذارید .....
عالی بود


درود و سپاس از حضور عزیز و دوست داشتنی تون؛بانووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد