یار تویی، غار تویی، نوح تویی، روح تویی، فاتح و مَفْتُوح تویی سینۀ مَشْروح تویی، نور تویی، سور تویی، دولتِ مَنْصور تویی، مرغِ کُهِ طور تویی، قطره تویی، بحر تویی، لطف تویی، قهر تویی قند تویی،حُجرۀ خورشید تویی، خانۀ ناهید تویی روضۀ اومید تویی، روز تویی، روزه تویی، حاصلِ دریوزه تویی، آب تویی، کوزه تویی، دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی، پخته تویی،
آخ..؛
گاااز بیگرم من تو را:*
ادامه مطلب ...گفتم؛
دلگرمی های تو
بال های منند
چیزی بگو
گاهی چنانم بی تو
که عبور گربه ی لاغری از کنارم
نگرانم می کند.
ادامه مطلب ...
"بر زمینه ی سُربیِ صبح
سوار
خاموش ایستاده است
و یالِ بلندِ اسبش در باد
پریشان می شود.
خدایا خدایا!
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می شود...
من تمام بهار را جوانه زده ام
گل داده امانار شده ام ...
می لعل مذاب است و صراحی کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است
آن جام بلورین که ز می خندان است
اشکی است که خون دل در او پنهان است
ئه رای . .
ئه رای..
ئه رای . .
ئه رای . .
ئه رای . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای ...
ئه رای . ..
ئه رای . . .
ئه رای..
ئه رای . . .
ئه رای ...
ئه رای. . .
ئه رای. . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای. . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای . . .
ئه رای ...ئه رای. . .ئه رای. . .ئه رای . . .ئه رای . . .
و در پایان آنچه که دربارهی خودم میتوانم بگویم این است من شعری عاشقانهام در جسمِ یک زن.
" الکساندرا واسیلیو "
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی میکنم
امروزه فقط حرفهای احمقانه بیخطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بیاحساسی خبر میدهد،
و آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانه ایست که
حرف زدن از درختان عین جنایت است
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود میرود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند
دیگر به او دسترسی ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
اما باور کنید: این تنها از روی تصادف است
هیچ قرار نیست از کاری که میکنم نان و آبی برسد
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
به من میگویند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
اما چطور میتوان خورد و نوشید
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنهای بیرون کشیدهام
و به جام آبم تشنهای مستحقتر است.
اما باز هم میخورم و مینوشم
اندرو ساریس، منتقد آمریکایی و از نظریهپردازان تئوری مولف در سینما، برای مولفبودن یک سینماگر، سه ویژگی و معیار قائل شده که عبارتند از شایستگی فنی، تشخص سبکی و معنای درونی.
به اعتقاد من بهرام بیضایی قطعاً به خاطرِ داشتن همین ویژگیهای سبکی، سینماگری مولف محسوب میشود.
ادامه مطلب ...خیالو
شبو
آسمانه جیگیفته تی تی
شِه بزه جنگلا
جه می اوخان
انهمه تاسیانه
کی وا اوچینه؟!
بیا !
بیا تا گل
بر افشانی مُ
می در ساغر اندازیم ؛
چنانکه روزی حافظ می خواست،
و من
تو را
می خواهم!-
تو ای پیام وسعت رنجوری،
تو ای بلوغ نوبت شادی،
تو ای . . . انسان!
ادامه مطلب ...عشق فقط یک رقم است، یک قلم. جور دیگری ندارد. فقط نوع خرج کردنش فرق دارد. کندوی عسل است با طعم گل های دنیا. شک نباید کرد که بابونه با گل ختمی فرق دارد. توفیر شقایق با گل مریم هزار سال است....
+عنوان از ترانه یِ To
تنها یک ورزا در میدان بود
نیزه بر تن.
.
.
گفتی: «من در خودم میدوم
که آتش را خاموش کنم.»
و باران اریب به پنجره میزد
گفتم: «قشنگ چه شکلیست؟
مادرت شبیه کیست؟
میخواهم وقتی چشم باز میکنم صبح
ببینم که در آینه میخندی.
یک چیز در این دنیا هست که چرا ندارد
دلیلش را نپرس
جبران ندارد نور
من برای خودم به تو گل دادم
مافاتی نیست
بازنده ندارد این قمار
میفهمی؟
اشک دارد و دلتنگی و انتظار.»
باران به پنجره میزد
اریب نگاه میکردم
چشمهات،
خدای من!
تمام صورتت خیس بود.
زیبا و خیس.
ادامه مطلب ...
نه که حرفی نباشد؛ اتفاقاً حرف بسیار است ،...ولی خوب ؛از شما چه پنهان که ؟! زورمان به سکوتی که گویاییِ مان را مُهر و موم نموده است ؛نمی خواهد! که برسد!.
ولیکن جاى شما سبز؛ وی با چوب دستِ (وی به مادربزرگش کشیدهااا.آن مرحوم همیشه با چوب دست می چرخید:) شبانی ؛ در باغ تخیل می چرخد و
مطیع و شاکر است .
الحمدالله حال واحوال باباجی بهتره شده است.
شکر خدا؛اوضاع و احوال شالی زارها هم خوب است و...فصل ؛فصله غوغای خوشه ها در باد خنک و ملایم؛نسیم ها ست...
من هم خوب ام ؛بله؛ واقعیت این است که من هم خوب ام ؛ و هم خوب نیستم؛یعنی خوب بودنم پایدار نیست؛و تااطلاع ثانوی حال و حوصله و
بنیه یِ بشور و بساب و شستن و رفتن و چیدن و برچیدن و ایضاً بندِ رختُ و پای اجاق سرپا ایستادنُ ؛سوال و جواب بی خود و بیجهتُ ندارم که ندارم.
ادامه مطلب ...جایی خوندم که:
"آدم باید یاد بگیرد چطور موسیقی خودش را بنوازد. آنوقت است که رهایی اتفاق میافتد و بغض بسته در گلو میشکند، درهای مخفی قلعه باز می شوند و هوا، نور و زندگی جریان پیدا میکنند."...
لبخندم گرفت.
مکث کردم و
بعد خواندم:
ادامه مطلب ...