.....
.....-شکوفه های معطرِانبه (ازگیل ژاپنی)معرف حضورتان ؛که هست :)
..... -تمشک های یخ زده :|
.....-استخر برفی :)
.....-اردک های شاد (چقدر اینا آب بازی دوست دارن آخههه!!یک سرو صدایی هم میکنن..)
.....-همش تو فکر اون شکوفه ی گوجه سبز بودم....گلبرک هاش ریخته؛همین که هست خودش کلیه.مرسی که هستی -عزیزِ کوچولویم:-*
..... برگ های رنگ رنگ شده ی نارون....
......-سمت راست تصویر؛چوپان هست-میگه -میام دنبالت-گم نشی:|
..... -اون ترانه ی گیلکی؛رد پا و برف و ؛باقیه......؛)
.....تک برگ جدا افتاده ی ؛خوشرنگ نارون -آدم یاد چرم های خوش رنگ....فتاده میشه :|
....و نهایتا؛آسمان آبی -شاخه های بی برگ گردو!
√*=جمعه-95/9/5.
اااااااااا آجی خوبم این چه حرفیه
شما عزیز دل منید
چشای پنده کف پاتون ( اجووو چشام ضعیف هاااا لهش نکنید فقط )
خوب توییییی جیگرجان

ناااز مایی
تی چوم بالای سر
دیگه خودت تصور کن دیگه؛ دو چشم زیر پاهای خواهر رضا زاده
آجو جون جون جونمممممممممم
آسمون مثل چشاتون زیباستتتتتتتتتتتتتتتتتت
جون دله آجوووو




عزیزمی
چشام کف پاتون بلامیسر
زور سپاس
سلامه ت بای خاسم
ها


من تی جان ره بمیرم
خیلی کردی دوست دارم.حیف بلد نیستم.
امروز هوا آفتابییی اجووو ،ولی باز سرد
آفتافی وسلددددد
و آسمون خیلی قشنگه
سلام خدمت اجو جون جون جونممممممممممممممممممممممم

علیکم سلام -به روی بهتراز ماهت

چونی عزیز دلم
اجوو نفسی من ، من دیگه برمم


شبتون خوش
فردای خوبی برایتان از صمیم قلب آرزومندمم
دوستتون دارم
خدا پشت پناهت



دوستت دارم
شب شما هم.بخیر ونیک
منم فردا و فرداهای خوب تر از خوبی رو براتون آرزو.مندم
من هم
اجوی نازم همچنین برای شما بزرگوار متشکرمم بی نهایت سپاسسسس

بیکران سپاس عزیزجانم

اجوو همین هست که میگن لنگ در هواا سر در زمین
یس یس..دقیقا:
اجوووووو اصلاا بهشون کمک نکردیدد که بلندشون کنیدد
من خنده ام بگیره تکان نمی تونم بخورم که...
خاله کوچیکه زحمت شو کشید
اجوو تی وی خاموش شده و رفتن برای خواب به امید خدا فردا
شب شون بخیر و نیک
خوابهای رنگی رنگی ببینن
ولی یادت باشه؛بوگو عموزنی دامان پامان...اصن یک وضعی
ممنون از لطفت
جیگر من
:
اجوو بچه هااا هم شیرینی خاص خودشون رو داره ولی آدم بزرگاااا یه چیزی دیگه هستشششش
اصن عموزنی چهار چرخ بوشو بو هواااااا


من یکم بیشتر با بچه ها شیرینی ترم
حق داره طفلی..براشون تعریف کنید
هاااااا
اجوو خود مادری همم یادشون میاد خندشون می گیره و سری تکون میدناااا و می گن از دست شماهاااا
واقعاااا..از دست شما ها

اجوو یه خاطره ام از دانشگاه دارم ( آزمون کنکور بوده ) و بنده هم به عنوان رابط رفته بودم
استکان چای همم میرزه رو سوالات و برگه های نظر سنجی و یه تعداد پوشه موشه هااا
دوتا دفترچه سوالا بوده و گروه های مختلفی هم تو کلاس هاا بودند و بنده هم رفتم مخزن تا ازشون بپرسم تا بدونم چی به چی
منم در زدم رفتم داخل ( یه خانمیی تپل و قد بلند هم رو به رو نشسته بودند با لبخندی گفتند بفرما توو رفتم توو و ازشون راهنمایی خواستم که به بنده خداااا لبه صندلی نشسته بودند که در میره و از پشت می افتن زمین
اجوواونم واقعاا خنده دار بودششش
این خنده مختص بنده و شما نیست همه افراد در چنین مواقع می خندند البته گاهی بعضی افراد فوق العاده خودوش رو کنترل می کنند
ختم کلام اینکه من از اون دست افرادی نیستم که بتونم خودمم رو کنترل کنممم
وای-
من کف کفش های زن عمو رو روی هوا دیدم-حالا ایشونم مهمان پایتخت نشین..
رفته بودیم عروسی-روستا؛زن عمو بزرگه مامان جان بلند شدن که؛با یکی از بستگان خودش سلام واحوال پرسی کنه که؛یه بچه ناقافل صندلی شونو برمیداره...ایشون بعد سلام و....خواستن بشینن که
حالا اگه برق قطع میشد آبروم میرفت-چون جازوموزیکی...نگذاشت زن عمو و مابقی...بشنون
منم همین طور..دست خودم نیست
آجوو ربطی به سنگ دلی نداره ولی گاهی پیش میاد دیگه
آخه گفتن چطور دلت میاد بچه می افته میخندی؛
که بچه خودشم خنده اش میگیره
گریه هم نمی کنه

من میخندم ومیگم؛وای خاک می سر می زای
اجووو حالا یه خاطره دیگه
من و داداشم کوچیک بودیم ( البته داداشی کم کمتر من مادری می دونند چقدری شیطون بودم )
میخواستیم بریم خونه عزیزم خدا بیامرزم روستای دره جیرر
رفتیم ایستگاه مادری ایناا ( که بریم دره جیز منتظر ماشین بودیم ) مادری هم ما دوتا رو میفرسته تو پیاده روو چون زیاد ورجه وروجه می کردیم
اجوو ماشین ایستگاه مادری ایناا عقب عقب میاااد میخوره به زانونی مادری
و اونجا یه قهوه خونه هم بودش که آقاهه ( تفاله هایی چای رو می ریختن زیر درخت و مادریم وقتی ماشین بهشون برخورد می کنه ( می شینن رو تفاله ) آجوو وقتی مادری بلند میشنن من و داداشی پشت مادری رو نگاه می کنیدد تو خیابونن شکممون رو می گیرمم قاه قاه می خندیدممممم این خاطره هیچوقت یادم نمیره اجوو باید اونجاا می بودید و می دیدی چقدر افتضاح شده بودااااااا
وای-بازم ببخشید
از طرف من از مادری عذرخواهی کنید ؛ببوسیدشونو عذرخواهی کنید





نخند
متشکرم اجو جونمممممم



ولی واقعاا خنده دار بودااا ( کلا از افتادن خندم می گیره ) خودمم بیفتمم خندم می گیره حالا چه برسه به دیگرااااان 
آجوو یه خاطره ای از مادری تو برف دارم سال هشتادو سه
قراربود با خانواده پدرمون بریم رامسر گرمااا
مادریم میرن خونه عزیزم اینااا خب زمینمم سر سری بودش و مادری نبش کوچه عزیزم میرسن ( یهوو دوتاا پاهاشون میره هواااا می افتند زمینننن )
میدونم کار درستی نیستااا ولی خب دراین مواقع اصلاا نمی تونم خودم رو کنترل کنمم
قربانت -بوس بوس

-
عذر می خوام



والا من سنگ دل نیستم
ببخشید منم خنده ام گرفت
منم همین طور
کبی؟!خصوصا بچه ها لیز می خورن
یس یس ( هر لحظه امکانش هست آدم بیفته هاااا و بسی زیاد خطری مطری بیددددددددددددددددددد
خیلی خطری
ولی خنده نداره هاااا
اجوو یعنی برای گرفتشون بیام دیارتوووووووووووون
تشریف بیارید؛شب هم پیش مون بمونید

از شما پذیرای هم میکنیم-به رسم خلافت
تصاویرتان مثل همیشه زیباستتتتتتتتتتتتتتتت

مچکرم؛از لطف بیکرانتان مچکرم

15 تا دونه تمشک ( هفتااا نصف من هفتاا نصف شماااا)
یه دونه برای من بسته؛مابقی برای شما
به بههههههههههههه
هنوزم آثار برف، در دیارتان باقیست پس
اوووو..برف؛یخ بندان اذیت کنندس