<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

هر که خود داند و خدای دلش!



۷:۱۵

سارا و باباجی رفتن  رشت.

مدرسه کلاس تقویتی  زبان و ریاضی گذاشته بود.

اَطلوع  تا حالا،خورشید همه ی  سعی اش بر اینه که ،از پس ابرهای ضخیمِ خاکستری برآید و...

ولیکن  بعد از اینکه لقه باباجیُ با تاکید بر اینکه حواست به معده ات باشه باباجی؛به اش سپردم؛جای شما سبز،گشتی تو باغ زدیم و

ابتدا احوال ایشان را چون یافتیم.پس  رد عطر را گرفتین و به ایشان رسیدیم.سپس  کنار گوشه ی دلمان ایستادیم(به اش گفتم مامانم می خواد منو ببره پیش متخصصِ،گفتم ؛ماشاءالله شمام خوش عکس:*که یهو شنیدم  مَوو_واای،آخرد پیچا تو نیبی.) و سپس ها تر خدمت ایشان ها رسیدیم.جعفری ها رو چیدم.نیاز به پاک کردن نداشت،شستم و ساتوری و بسته بندی و فریز کردم.آهان.راستی.بجهت خوش طعم و خورش رنگ شدنِ روغنِ فسنجون،یک عدد پیازِ متوسط را با د  مشت جعفریِ خالص.میکس کنید .سپس ها.خمیرِ پیاز و جعفری را در ظرفی بچلانید،یا از سافی بگذرانید.و آن وقت عصاره ی به دست آمده را.به خورشتِ در حال پخت بی افزایید.

به نظرم این بامزه بود:))

بله.داشتم عرض می کردم.سپس ها تر خدمت ایشان رسیدیم.همچنین ؛ایشان و ایشان و ایشان و ایشان و ایشان .....


11:35

باباجی اینا برگشتن.

پرسیدم رشت چطور بود؟باباجی گفت تی واسی تاسیانِ تاسیان.خنده ام گرفت.

مامان گفت یک شنبه با چوپان می رم رشت. خونه رو مرتب کنم.

پرسیدم کلاس چطور بود؟یه برگه از کیفش درآورد .روی برگه نوشته بود:

باشگاه.کافی شاپ،،سالن می کاپ،خدمات اپل،نمایندگی مزدا،کلنیک زیبایی فلان،تزریق ژل و چربی  و چه و چه و چه...#دکتر احمدی نژاد 

 روی نوشته ی دکتر مکث کردم.تو ذهنم تکرار کردم،احمدی نژاد؟چه ربطی داشت به اینها؟و اینها چه ربطی داره به زبان؟بعد چهره اش تو ذهنم تصویر شد و

گفتم،احمدی نژاد؟گفت  آره ،بینی خانومه مونُ خییییلی قشنگ جراحی کرده.

رئیس جمهور؟گفت مسخره./رو کردم به دادا،سرش چپ و راست کرد.


21:5

اومدم تو بالکن

سرمای دلچسبی پایین اومده.ما به اش میگیم عیاز،ایاز،عطر خوش بهارنارنج.

صدای سیرسیرکها،آسمونِ بدون ماه؛اما پر از ستاره هایی که ؛) در حال؛) زدنن...


خوشا پرنده ها. . .

 «من از گفتن می‌مانم،‌

اما زبان گنجشکان،

زبانِ زندگیِ جمله‌هایِ جاریِ جشنِ طبیعت است. . ‌.»

(فروغ فرخزاد)

ادامه مطلب ...

وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُون» : و در زمین هر نوع گیاهی را در تعادل و توازنی آفریدیم. . .




با جعفری  و سیر باغچه_سبزی پلو_ پختم.

دادا لب به آبگوشت نمی زنه.

ولی عاشق آبگوشت چکیده و فشرده شده اس.

میگم دادا؟چرا شامی  رو دوست داری؟آبگوشتُ نه؟میگه:"چون  شامی پوکِ.میگم خوب؟تکلیف آبگوشت چی میشه ؟میگه :"مشخصه،یه نارنج نصف می کنیم.واسه ی سارا نذری می بریم "

خدا  به همه سلامتی و دل خوشی ببخشه؛

به لطف و کرمش و این ویتامینِ شگفت انگیز،حال و احوال آقاجان خیلی خیلی خوبُِ همه ی کارهای شخصی شو .خودش انجام میده.


بخشی از شالیزارهایِ سرزمینِ پدری،شخم زده شدن...

مامان خزانهء شالی رو با کمک باباجی و مرد شریف و

چوپان درست کرده.شلتوک ها رو هم خیسانده...

پری روز رشت بودم.سر کوچه بن بست ایستادم.یه سیگار تو ذهنم دود کردم.دوتا از خانوم های محله ی مون فوت کردن.یکی شون خرازی داشت،یکی شون لوازم خونگی؛روح شون شاد؛خیلی خوش اخلاق و منصف بودن...

بعد راه افتادم سمت مرکز شهر.سر کوچه ی اون آپارتمان قائم.اونجا که رسیدم.ریز ریز خنده ام گرفت.می دونید چرا؟ یه لحظه.خودمُ مثِ  لات هایی که.سر کوچه می ایستن و ؟سیگار دود می کنن..تصویر کردم.لا الا الله..



حال و هوایِ باغ و داران و گل و باغچه و توت فرنگی خوبِ شکر خدا.

امروز تو  بالکن؛باد ملسی می وزه.جنگل سر سبز و درفک لاجوردی با رگِ های برفی نمایانِ...



بعد مدت ها،جناب سرهنگ_آقای همسایه_به اتفاق حاج خانوم و دوتا دخترها و  نوه کوچولو شون ،اَطیران_خوش تشریف آوردند.


مش هادی و زن و دوتا دخترهاش هم.از کانال کنار جاده،ماهی می گرفتند.

دَرِ خونه ی خاله جان باز بود.

شوهر خاله داشت می رفت بیرون.خیلی وقته علی رو ندیدم.به مامان گفتم،پری شب خواب خاله جان رو دیدم.بازو به بازو نشسته بودیم.گپ می زدیم و خوش مون بود خیلی.



می بینید؟چه قشنگ ؟ناناجان  خوابِ؟ به خودا .می دیل به واست.پاتوک.پاتوک.اونِ پوشتِ کشا گیرم .تا اونِ دیلِ صدایِ بِشتاوم و بُخوسم.



صدای اذون میاد.

لطفا ما رو هم دعا بفرمایید.


پ.ن

نمی دونم چرا؟

با خوندن این پست،

این تصنیف تو ذهنم پلی شد.یادمه اول بار.به اتفاق دایی کوچیکه شنیدمش.یادم نیست؟چند سالم بود؟ولی خوب یادمه.اونقدر زا زدم و فن وفن کردم.دایی متعجب و کلافه پرسید؛مگه تو میفهمی؟چی میگه؟!!منم یهو رفتم رو ویبره خندی.آخه قیافه دایی،وقتی قاطی می کنه.خیلی بامزه میشه.و آدم دلش میخواد لپ شو بکشه.ولیکن دست دراز کردم سمت لپش وگفتم نه فقط تو فامی.یهو خنده اش گرفت؛گفت شیتِ دیوانه.


آیه ۱۷ سوره سجده ویک شعر بلند از احمد شاملو





فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ




 

ادامه مطلب ...

جلسومینایِ وطنی!

 آدم ها حسودند

زمان بخیل است 

و دنیا عاشق کُش...

ادامه مطلب ...

مثل برکه ‌ای زلال در آغوش زمین. . .

  

مرا پرنده‌یی بدین دیار هدایت نکرده بود:         

من خود از این تیره خاک         

                             رُسته بودم         

چون پونه‌ی خودرویی         

که بی‌دخالتِ جالیزبان         

                          از رطوبتِ جوباره‌یی.  


به خدا که.

ادامه مطلب ...

آتشی در سینه دارم جای دل. . .

وقت مرتب کردنِ کِشویِ حبوبات،یک مشت ماش.به تاریخِ آن سالی که کوید ۱۹،به ایران_گیلان_رشتِ قشنگ مان  آمده بود؛ یافتم.

(جای شما خییییلی سبز.هشت صبحِ همین امروز،رشت  بودم.باران می بارید.کوچه و خیابان و سه راه و چهار راه و شهرداری و بازار بزرگ و  سبزمیدون و بیستون و معلم و سعدی و تختی و مطهری و ...به قول اون خوانندهِ:"هو هو هو لا لا..."بود.)


که با دیدن شون گفتم. عَه.چندتا از همینآ رو .پارسال تو باغچه کاشته بودمآ......خلاصه ما همین طور که به ماش های خوش رنگ  نگاه  می کردیم .تجزیه تحلیل ذهنی مونُ شروع کردیم.که مثلا پارسال سبز شدن.ممکنه امسال  جوانه نزنن؟سبز نشن ؟

که یهو  بهشون گفتیم؛

نه.تغییر نکنین لطفا. خودتون باشین و نشون  بدین که  همون ماشین.

ماشین نه ها.همون ماش ی ن.

که نمی دونیم چطور؟ پلک هامون سنگین شدن؟اونوقت چشم هامونو مچاله نمودیمُ.ارواح ملایعقوب،انگار ترن هوایی سوار شده باشیم.اکنونُ به مقصد گذشته ها به سرعت برق و باد ...بدرود گفتیمُ... بین اجی و خاله جان مون، شنگول و سرحال= چشم گشودیم  و =به خوش لحن ترین شکل ممکن.شنیدیم:

"غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ اضَّآااااالِّینَ"


لبخندمان گرفت.

از لحن خوش و مطمئن دایی کوچیکه.از چشمک همزمان ستاره ای که ماه آسمان شده بود،لبخند مان گرفت.


(هااا .راستی؛ خسته نباشیم؛وسط بازار شام خونه زندگی...=؛ ول کردیم رفتیم این و این را هم تماشا نمودیم)

خوب. داشتم عرض می کردم؛


سلام قول من رب الرحیم،

 سلام علی نوح فی العالمین،

سلام علی ابراهیم ،

سلام علی موسی و هارون ،

سلام علی آل یاسین ،

سلام علی المرسلین ،

سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا


دوستانِ عزیز و ارجمندم.امیدوارم شیمی حال و روز خئوب ببه.خیلی‌خیلی ممنون و شرمنده ی  لطف و معرفته همیشگی تون هستم.

با آرزوی بهترین ها؛سلامتی ها. دلخوشی ها،..نوروزالرمضان و سال نویِ همه ی شما عزیزانِ خوب ام مبارک باشه.به لطف حق؛ دیلِ  خوش و

 واشکاته دهان بدارید همیشه.

 

ادامه مطلب ...