......
عشق شادی ست
عشق آزادی است
عشق آغاز آدمیزادی است.
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری ز خود فزاینده ست
....
.....(بقره /۱۶۵)
زایش کهکشان زاینده ست
تپش نبض باغ دردانه ست
در شب پیله رقص پروانه ست
جنبشی در نهفت پرده جان
در بن جان زندگی پنهان
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد
....
....
آدمی زاده را چراغی گیر
روشنایی پر است شعله پذیر
خویشتن سوزی انجمن فروز
شب نشینی هم آشیانه ی روز
آتش این چراغ سحر آمیز
عشق آتش نشین و آتش خیز
آدمی بی زلال این آتش
مشت خاکی ست پر کدورت و غش
تنگ وتاری اسیر آب وگل است
صنمی سنگ چشم و سنگ دل است
صنما گر بدی و گر نیکی
تو شبی ،بی چراغ تاریکی
......
......
آتشی در تو می زند خورشید
کنده ات باز شعله ای نکشید؟
چون درخت آمدی زغال مرو
میوه ای،پخته باش ،کال مرو
میوه چون پخته گشت و آتش گون
می زند شهد پختگی بیرون
سیب و به نیست میوه این دار
میوه اش آتش است آخر کار
خشک و تر هرچه در جهان باشد
مایه سوختن در آن باشد
سوختن در خوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
کوه هم آتش گداخته بود
بر فراز و فرود تاخته بود
آتشی بود آسمان آهنگ
دم سرد که کرد او را سنگ؟
ثقل و سردی سرشت خارا نیست
نور در جسم خویش زندانیست
سنگ ازاین سر گذشت دلتنگ است
فکر پرواز در دل سنگ است
مگرش کوره در گذار آرد
آن روان روانه باز آرد
.....
......
سنگ بر سنگ چون بسایی تنگ
به جهد آتش از میان دو سنگ
برق چشمی است در شب دیدار
خنده ای جسته از لبان دو یار
خنده نو است کز رخ شاداب
می تراود چون ماهتاب از آب
نور خود چیست؟خنده هستی
خنده ای از نشاط سر مستی
هستی از نشاط خویش سر مست است
رقص مستانه اش ازاین دست است
نور در هفت پرده پیچیده ست
تا دراین آبگینه گردیده ست
رنگ پیراهن است سرخ و سپید
جان نور برهنه نتوان دید
....
....
بر درختی نشسته ساری چند
چند ساراست بر درخت بلند؟
زان سیاهی که مختصر گیرند
آمان پر شود چو پر گیرند
ذره انباشتی و تن کردی
خویشتن را جدا زمن کردی
تن که بر تن همیشه مشتاق است
جفت جویی ز جفت خود طاق است
رود بودی روان به سیر و سفر
.....
.....
ازچه دریا شدی درنگ آور؟
ذره انباشی چو تو ده ی دود
ورنه هر ذره آفتابی بود
تخته بند تنی ،چه جای شکیب ؟
بدر آی از سراچه ی ترکیب
مشرق و مغرب است هر گوشت
آسمان و زمین در آغوشت
گل سوری که خون جوشیده است
شیرهی که آفتاب نوشیده ست
آن که از گل گلاب می گیرد
می پرد از گلابدان به شتاب
لاله ها پیک باغ وخورشیدند
که نصیبی به خاک بخشیدند
چون پیامی که بود، آوردند
هم به خورشید باز آوردند
برگ چندان که نور می گیرد
باز پس می دهد چون میمیرد
وامدار است شاخ آتش جو
وام خورشید می گذارد او
شاخه در کار خرقه دوختن است
در خیالش سماع دوختن است
....
.....
دل دل دانه برم یاران است
چون شب قدر نور باران است
عطر و رنگ و نگار گرد همند
تا سپیده دمان ز گل بدمند
چهره پرداز گل ز نقش ونگار
نقش خورشید می برد در کار
گل جواب سلام خورشید است
دوست در روی دست خندیدست
نرم و نازک از آن نفس که گیاه
سر بر آرد ز خاک سرد و سیاه
چشم سبزش به سوی خورشید است
پیش از آتش به خواب می دیدست
دم آهی که در دلش خفته ست
یال خورشید بر آشفته ست
دل خورشید مایل اوست
.....
.....
زان که این دانه پاره ی دل اوست
دانه از آن زمان که در خاک است
با دلش آفتاب ادراک است
سرگذشت درخت می داند
رقم سرگذشته می خواند
گرچه با رقص و ناز درچمن است
سرنوشت درخت سوختن است
آن درخت کهن منم که زمان
بر سرم راند بس بهاران و خزان
دست و دامن تهی و پا در بند
سر کشیدم به آسمان بلند
شبم از بی ستارگی شب گور
در دلم گرمی ستاره از دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
که تگرگم به تازیانه گرفت
برسرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شب خوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از رفتگان بی برگشت
گر نه گل دادم و بر آوردم
بر سری چند سایه گستردم
دست هیزم شکن فرو د آمد
در دل هیمه بوی دود آمد
کنده ی پر آتش اندیشم
آرزمند آتش خویشم
....
*هوشنگ ابتهاج*
√ببخشید که تصاویر ناهمگونه.
خدانکند زنده وسلامت باشید
مرسی عزیزم
سپاسگزارم از شما اجی ناز خودم
تی بلامیسر
خانه آقاجان بزرگوارتان هم جای بسیار زیبایی می باشد
خداوند هم پدری و هم مادری بزرگوارتان را حفظ بفرماید
هزاران بار آمین
خونه ی آقاجان رو موقعیت مکانی شو دوست دارمم...
ممنون.بابت دعاهای خوبتون ممنونتونم
ایضا شما و خانواده محترم تون
اخریه باز شده بسی زیاد زیباستتتتتتتتت به به آفرین بهتون
آجی برف امسال؟
اگر باشه چقدر زود آب شده
برف آذر ماهه...
این برف رو اصلا بیرون نرفتم.
اون خونه ی آقاجان هست
واوووووووووو ماهی هارو ببین چه خوشملننن
چهارمی هم خوشم اومدش اخریه فعلا باز نشده
بزار ببینم چی بود
یفرمائیدددددد
شما بیشتر باید باشیدااااا
چشم.
یه نفس عمیق بکش لطفا
اوه اوه...
عگس ماهی منو یاد این سوال همیشگی انداخت:
بعضی چیزا چجوری دوس داشتنی میشن؟!
مثلا همین ماهی قرمز مگه چیکار میکنه با ناخوداگاه ما که دوسشون داریم..؟
راستی یه نکته:
دیدم کامنتی بنام نفس رو تاید کردی و حتا جوابشم دادی!
این مدل کامنتا اسپم هستن! از همون اول شیفت دیلیتشون کن(اون عدد درج شده در پایین کامنت و آدرسی که ملت رو فریب میده روش کلیک کنن مدرک خوبیه)
این کارا رو انجام میدن بازدید سایتهای چرت و پرتشون رو بالا ببرن..(ولو بصورت کاذب)
آقا اجازه؟شما اصلا به عکس تصویر و فیلم.. نیاز ندارین؛اتوماتیک وار همیشه ی خدا سوال همیشگی دارین وهمیشه ی خدا اون ابر بالا سر تون پر از چونان (؟؟؟!!!؟؟؟) علامتهایی هست ؛ایضا یک سری تصاویر شماتیک....باقی قضایا
مثلا همون کمرکش کوه رو در نظر بگیرین!می رسین به همین یه لگن ماهی قرمزها...چون تصویر یک لگن ماهی هست....یک لگن ماهی های قرمز دسه جمعی بسان گله ی گاو ها درکمرکش کوه!
ونکته لحاظ شده شما؛ممنون بابت دوباره توضیح این مدل کامنتها.
+دوست داشتن اینا و ایضا هر جک و جانوری همراه با عشقه و مقدار زیادی کنج کاوی
دیدین زنبور چطور شیرجه می زنه؟سرصورتش پره گرده گل میشه
چرابچه لاک پشت ها میرن رو کول مامانشون؟
چرا هرجا گل باشه..میگن گل و بلبل؟چرا چند قطره وارش فریاد خاک رو بلند میکنه؟اصن خاک مگه حنجره داره؟
(چرت پرتشون/ انرژی منفی و پنچرن :))
شایدم به رقص آید
شکر پنیر دارم
یه مشت شکرپنیرلطفا
مراقب دندونات م باش...مسواک تو بموقع بزن؛آفنین دخمل خوب دهنی بازکن
عشق یعنی مستی دیوانگی ( فکر کنم این چیزا بودش )
بیت آخر شعرم که با تصویر هماهنگ است
منتظریم
دیوانه چو دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
چشم.کبرا بانو تا شما چای دم گذارده...با لختی در آرشیو تصاویر گشتی زده و...آپلود نماییم
اگه نقل بیدمشکی داری باچای بیاور که حال مان دیگرگون شود
سایت متفاوت و زیبایی دارین خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم افتخار میدین پیش منم بیاین خیلی ممنون
65168
نفس ؟
سلام
موفق باشید
سلام برشما
سلامت باشید