~~~~~
عشق آمدو شولای سبزش را
به روی دلم کشید
دلم بیدارشد،
شکوفه داد و خندید
بی آنکه حدس زده باشم
دیواره های دلم فرو ریخت
ومن مبتلا شدم به عشق
مبتلا شدم به همه چیز و همه کَس.....
*شاملو*~~~~~
وگفت ؛
اگر دوزخ را به من
بخشند،
هرگز هیچ عاشق را نسوزانم!
از بهرِ آنکه عشق،
خود،او را صد بار سوخته است!……
*تذکر الاولیا ،عطار*
خلاصه اینکه؛گر جان عاشق دم زند ....آتش دراین عالم زند...وین عالم بی اصل را...چون ذره ها بر هم زند....
#تصویر دمِ غروبیِ کنار برنجزار شخم زده پدر جان است..نسیم سرد ومعطر ...با رایحه شکوفه ها.... سیب و گلابی و هلو ازگیل و آلوچه ....مقداری گلهای نسترن ز باغ مجاور...نهایتاپک کشدارو تمام.بعید میدونم!!آن جان زتن رفته دلش بخوادبازکرده .یعنی اون حافظ بود..که فرمود؛آن جان ز تن رفته به من باز رسان...یعنی لامفهوم کوچ.
با هم همون حرف تکراری... حجم عکسها...
براتون توضیح نوشتم ؛که یادم مونده تذکر سال قبل شما....
وای خدا... خیلی خیلی ممنونم... اون ماه منم :))

ذوق کردم:-*:-*:-* خیلی خیلی ممنونم از این تشبیه زیباتون... خیلی خوشحال شدم
قربونتون عزیز دل
بلی.بلی.ماه تابانم... صبره بانوی عزیزم
دخمل نازم



:-*:-*:-*:-*




فدای ذوق گل دخترم.بشم
الهی دایم خوشحال باشی و شاد و سلامت....صد البته به همراه عزیزان تون
فدای شما...صبیره بانوی ماهه آسمونم
سلام باران جان خوبی؟ دوست عزیز سلامتی؟؟؟ خسته نباشی؟؟ پستت بسیار عالی و زیبا ممنون
موفق و شاداب باشی
سلام به روی هاهت .فدای شما.الحمدالله...خوبم.مرسی.سلامت بمانی و شاد...


سلام....
با داستان گل آفتاب گردان به روزم ومنتظر شما ممنونم.....[گل]
سلام و درود برشما...
"گل آفتاب گردان"بسیار عالی...ممنون از دعوت شما...جناب قلیزاده ارجمند
سلام بانوی عزیزم








به به چه انتخاب های زیبایی: شاملو جان و عطار ...
خیلی خیلی عالی بود
چقد این عکس دم برنجزار قشنگه... اخ اخ کاش اونجا بودم و از این اتیش لذت میبردم
خیلی خیلی ممنونم عزیز دل
سلام به روی ماهتون

















ممنون تون....بلی.عطار و شاملوجان
فداتون .صبیره بانوی عزیزم
شما توی عکس حضور دارین...اون ماه توی تصویر شما هستین دیگههههه
شیمی قوربان صبیره.بانوی محجوبم..ماه آسمونم
سلام می گل خاخور جان
احوال شیمی؟
خوبید، خانواده خوبند بحمدلله.
بهبه شبهای سرد پاییز و آتش و البته یک جوجه یا دل و جگری به سیخ و امان امان از سیبزمینیهایی که زیر خاک آتش میگذاری...
ایشالله تنتون سلامت باشد
سلام وعلیکم می گول مهشیدی...تی جان سلامت



که تصویر برای اردی بهشت ماه ببوده هست




:
احوال شیمی؟؟درگویش گیلکی چند ویژگی که ممتازو قانون ضابطه ی ""نحوی"" را تشکیل میدهنددراولویت قرار دارند...فلضا چنانچه رعایت نگردد بافت کلامی را مخدوش می نمایند ....
ولاکن ؛درزبان گیلکی ،اضافه مقلوب است....مانند" کتاب مهشید" به (مهشید کتاب) یا
"احوال شما ؟" به "شیمی احوال" گفته می شود
القصه نداشتن (واو)معدوله مثل خواهر=خاخور.خواهش=خاهش.خاندن...
حالا اینا بکنار مامان مهشیدی ام
شبهای پاییزو آتش ماتش جوجه و دل جیگر سیخ وسیب زمینی ....آتش زیر خاکستر ...کجای دلم بگذارم!؟
مامان مهشید!؟3و هجده دقیقه بامداد !؟توجه نمی نمایی دیگه
.
عزیز دلم:-*.مرسی از احوال پرسی تون...ممنون .خیلی ممنون.
بیخود نیست حس شاعری دارید. زندگی در دل طبیعت و کشاورزی، حس فوق العاده ای به ادم می ده :))
عکس اتیش تان هم خیلی زیبا بود :***
ممنون از لطف تون....
زندگی توی طبیعت .....



من عاشق تماشای آتیش هستم...
اون ماهِ توی آسمون دیدین؟ که عکس آتیش رو زیباتر کرده
فقط مطلبی که عطار از قول خداوند فرموده
هرگز هیچ عاشق را نسوزانم
این روزها عاشق واقعی کجا بود خواهر؟؟؟
سلام مرا بهش برسانید اگر پیدایش کردید
جناب شیخ عطارفرمودن عرض کنم خدمت تون که ؛





چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
سجاده زاهدان را در دو قمار ما را
جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان
آن نیست جای رندان با آن چکار مارا
گرساقیان مهنی با زاهدان نشینند
می زاهدان ره را دردو خمار ما را
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غن یادگارمارا
ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود درما برداشت یارمارا
آمد خطاب ذوقی از هاتف حقیقت
کای خسته چون بیابی اندوه زار ما را
عژار اتدرین ره اندوهگین فروشد
زیرا که او تمام است اندوه .....
بله.طیبه بانو جان ...هفت شهر عشق را عطار گشت...فلضا ؛سلام ،سلام علیکم به روی بهتراز ماهتون