****
***
*********شکوفه ازگیل.
*****شکوفه به.
****گلای نخودفرنگی
******غنچه ی عجیج مجیدیِ به.وبه همان میوه ای که توی تموز مردادی هم خوشمزه ولذیذه❤
****شکوفه های سیب سرخ
****
****بچه ها؟عایا ایشان هانیاز به معرفی دارن؟فقط جزارقام دیررسِ.
پ.ن
پ.ن:
غزل 1911حضرت مولانا؛میان سنگ ها آن بیش ارزد/کهافزون خورده باشدزخم میتین...
*تمامی تصاویربرای هفته پیشِ .
بهبه چقدر تصاویر زیبا و هنرمندانه است


شکوفهها...
تنوع شکوفههای زیبا
شما بلاگتون همیشه بوی خوب طراوت باران و سرسبزی میدهد
یک نفس عمیق خودم را مهمان کردم
به به،نفس عمیققق






ممنون از لطف تون ،مامان مهشید گل
خیلی خوش امدیدو صفاآوردین
شما اصلن هم گزافه گو نیستید و من شما را انسانی بسیار شریف و صادق می دانم واز آشنایی با شما احساس افتخار و شعف می کنم
سلام خسته نباشی دوست عزیز ...


گول شقایق
هالو دار آلوچه
کونوس دار تی تی
گل نخود فرنگی ...
ایشون همه به یه طرف ، او خرمهره آدم تورا کونه
اردیبهشت ببون آدم بیای تو عکسن میون قدم بزنه بعد تورا نوبن خیلی باید قوی ببون
خسته نباشی لاکوی
سلام برشماآقای مهندس عزیز وگرامی










من کی تور ایسم ،...ولییییی دوراز شیمی جان ،..
خیلی خوش بآمویی بلامیسر...ای عکسون شیمی فرش زیرپا،..شوما رادکی مونو اویتا باران دتری ،..شیمی دونبالسر...
فقط خرمهرهان سر تی پایه نوانان،.دِ مو می خنده داشتن منه مآ،...ای پیلومردآی خودانوگود؛خودانشتاو..لیسکاخوره
ممنون ،سلامت بمانی وشاد،..
درود
خوب.... راستش چی بگم
بنظرم منظورم را خوب نرساندم و متوجه حرف همدیگر نشدیم چندان.
اما مطالب ارزنده دیگری فرمودی که برای ما مایه آموختن های زیادی ست.
راسیتی؟اگر همان چند تار زیبای خوش رنگ که در نور خورشید می درخشیدند هم بیرون نبودند آنوقت شما ............!منظورم اینه آنوقت شما ان زیبایی را نمی دیدی یا چطور بگم اصلن...شما چگونه می خواستی از انها تعریف کنی اگر پنهان بودند؟
درود و صبح تان نکو؛ جناب استاد



البته قصدمان امربه معروف،...ازسرشوخی گفتیم (به چونان و..)واز سرشوخی وشیطنت برای شما نوشتیم

<--واگر از نظر سن وسال جای مادرمان یا خواهر نداشته مان یا فرزندمان،،..،ماچ هوایی ،ازسرمهرو دوستی نثارشان میکنیم،که حساب کاردست شون میاد،..که ازایشان ها بجهت زیبایی و دوست داشتنی بودن شان سپاسگزاری کردیم.البته ازنظرما ،انسان اگر یک آیتم نیک داشته باشد،خود زیبایی بحساب می اید،وجای تقدروتشکر دارد.چرا که میتوان از دیو ،فرشته ساخت،وگرنه فرشته که به خودیِ خودفرشته اس،...
)ازلبخندم حساب کار دست شان آمده ،هیچ کم وکاستی در زیبایی شان بوجود نیامده است،...






بله،خودمم تا حدودی متوجه شدم ،..که خیلی ازگفتگوی همدیگر دور شدیم،..
خوب،...قطعا ایشان آیتم های زیبایی بیشماری بجز چند تار مو،...دارند.چطور بگم ...اینجاشهرباران های نقره ایست و به قولی از پاریس تا گیلان رویایی ،...ما هم مثال شما گاهی در کوچه وبازارو،..بین قدم زدن هامان،.. دونگاه گره خورده بین مان پیش می آید،...ولبخندی وتبسم شکرخندی و...دروغ چرا؟گاهی بین لبخند
لذا ،با وجود پوشاندن تار موها(که از سر اجبار نبود،..خودشان مختاربودن،من فقط تعریف کردم
خدارو شکر بابت عزیزان خوش خلق وخوی شهرودیارم
اگر عمری باقی باشه،روزی درهمین گشت گذارها،امیرتیرداد جان را باخود میبرم،...که نگاه کند،بابا جان امیرکیهان، چه خواهری دارد!وآن عمو چوپانِ طفلی اش چه میکشد
اجازه استاد؟بریم پای تخته سیاه یلنگه پا بمونیم؟
خیلی ببخشید.
کاش عکاسی منم مثل شما خوب بود
یه عکس درست از فندق ندارم
مامان افق عزیزممم



وجودشو عشقِ...خدایا شکرت
درباره ی تایید یا عدم تایید من مشکلی ندارم.تو وبلاگ خودم نخواستم چیزی بنویسم عزیزم
نگران نباش الان نیکان حال عمومیش خوبه و با تبلت و لوگوهاش بازی می کنه
فداتون بشم مامان طیبه جان





خداروشکر،الهی شکر
عصردیروز رفته بودیم به خاله جان سربزنیم،...واسه همین نبودم...
ممنون که بهم خبردادین
خدایا مراقب مامان طیبه ی عزیز دلم باش
باران جانم ببخش باعث نگرانیت شدم
درباره ی خودم نمی دونم چرا عود کرده اما بعد از مهمونی که دوستام اومدن خونمون و فسنجون پر از گردو و الویه با سس فراوون خوردیم زخم های دهانیم زیاد شد و الان ظاهرا چیزی دیده نمیشه ولی از داخل گلوم پر از زخمه و پشت لپ راستم هم همینطور.دوز داروهام رو افزایش دادم فعلا تا برم پیش دکتر خودم
درباره ی نیکان داشت از سرسره ابشاری بلند پایین میومد که گفت مامان وایسا پایین که بیام بغلت که منهم گفتم باشه و در دور سوم وایسادم پایین سرسره و بچه که از بالا با سرعت سرخورد و اومد و پاش محکم خورد به انگشت پای من البته اون کتونی پاش بود و من کفش راحت ولی به هرحال پای اون ضعیف بود و دیگه نتونست راه بره و از اونجا به بعد همش بغلم بود ...اردو هم تموم نمیشد که،گفته بودند ساعت ۴ عصر ولی تا هشت اونجا بودیم و تمام راه برگشت تو اتوبوس گریه کردیم .اون از درد و من از کریه های اون.
خلاصه رسیدیم و باباش اومد و مستقیم رفتیم بیمارستان مخصوص این چیزا و عکس و...آتل گرفتند و این هفته باهم خونه هستیم و wcفرنگی و
باز هم خداروشکر اتفاق بدتری نیفتاد.برای معلمش تلگرام کردم همراه با عکس بچه که پاش تو آتل هست گفت اتفاقا چارشنبه تو مدرسه حرف این بود که نیکان بهترین بچه ی این مدرسه هست و لوس نیست و بسیار باهوشه و ..ومعتقد بود چشم خورده که گفتم نه خانوم همه خودشون بچه دارن تازه بهترش رو دارن ،این بی احتیاطی خودم بود فقط و ترس نیکان
باز هم خدا رو شکر
جان تان سلامت عزیز دلم







یهوشُکِ شدم ،بخدا
چراادویه جات وسس خوردین،چرااا
تی تی جان؟تی زخم گولی ره بمیرم
تی قشنگ دیم ره بمیرم؛بلامیسر
منم فکر کردم کوفته تبریزیه
کوفته وسط تیله،..چه دیزاین شگفت انگیزی
ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان رو بهتون تبریک میگم
ممنون تون،ولادت حضرت علی اکبرو روز جوان برشما مبارک،آقای مصطفی عزیز و گرامی


عکس بدون شرح کلی حرف واسه گفتن داره
چه راحت خیانت میکنن
درست کنار عزیزترین موجودات زندگیشون
آخه چطور میتونن؟؟؟؟؟؟
چی رو دارن با چی معامله میکنن؟؟؟
نزد خدا ،ااون بنده ای عزیز تره که؛منم نزنه،منم خیلی بده.خیلی.
درستش اینه که بگیم،خدایا افسار نفس مونو از ما نگیر و مارو آنی به حال خودمون وا مگذار
درود بر شما..
ممنون از اینکه اینهمه تصاویر زیبا به اشتراک میزارید
شکوفه ها و گل میوه ها اکثرا شبیه همند
ولی وقتی به میوه تبدیل میشن هرکدومشون یه شکل و بوی دیگه ای دارن
اون سنگ وسط تیله ها : اولش فکر کردم کوفته تبریزیه
سلام و درود برشما آقا مصطفی عزیز وگرامی














خیلی خوش آمدیدو خوشحال مان کردین،...
خواهش میکنم،تصاویرقابل شمارو نداره
اصلا هیچ وقت این فکرو نکنید،توی یک بوته گل یقینا هرشاخه گل و،..حتی برگهای بوته،با هم فرق دارن،...حتی عطربو شون خیلی باهم متفاوتا...البته اگه از نزدیک ببینید،یقینا خودتان واقف این امرالهی میشین
ازدست شما
اون سنگ هدیه اس.وقتی آوردتش وتوی دست چرخوندمش،انگار ماه رو توی دست بچرخونی و اون حفره هارو با سرانگشت ها،..احساس.
که الان ردآن حفره ها ،..حول محور اندک و مختصره.
من تاحالا کوفته نخوردم،ولی سوسن جون قراره برام درست کنه،وسطش آلوبخارا بزاره،...
کوفته تبریزی،وسط تیله ها چکارمیکنه آخههههه
مسکینی دیدم با کفش پاره ،شکر میکرد خدارا
گفتمش که کفش پاره ،که شکر کردن ندارد
گفت یکی شکر میکرد دیدم که پا ندارد
...
تمام لحظات زندگیمون رو باید همواره خدارو شکر کنیم بابت اینهمه زیبایی که برامون هدیه داده.. سرتاسر زندگیمون پر از نعمتهای لا یتناهی خداست
خدارو شکر
بسیارها ممنون،



"گفت؛یکی شکر میکرد دیدم که پا ندارد...."
...
بسیارهااااا،..ممنون و سپاسگزارم
خدایا شکرت،الهی شکرت
درود بر شما فرهیخته دوست و عمه جان گرامی امیر تیر داد.حالی ببره امیر تیرداد وقتی بفهمه یه عمه ماه داره


و اما بعد:در مورد نقاشی پست قبل
خوب چطور بگم آخه؟!! که شایبه ایجاد نکنه؟
می گم هر چه باداباد
من تقریبن تمام اروپا و بیشتر آسیا و .... آن هم اماکن تفریحی و کنار دریا و ....را گشتم
در اروپا حتا یک بار هم ندیدم که به آن همه بانوان زیبا روی نرم تن لخت و عور کسی نگاه چپ بکنه یا از سر شیطنت حرفی بزنه یا... اصلن ندیدم حال آنکه حتا پلیسی هم در آن نواحی به چشم نمی خورد!
اگر گاهی دو نگاه به هم گره می خورد فقط لبخندی رد وبدل می شه و و گذر
خاطره ای بگم:روزی در همین ایام گشت و گذار ها بانویی رو برو شدم به امیر گفتم نگاه کن به پدر و حال کن.رفتم جلو سلام کردم و گفتم بانوی عزیز از اینکه اینقدر زیبا هستی از شما سپاس گذارم.نمی دانی آن زیبا بانوی نازنین نزدیک بود ذوق مرگ بشه از خوشحالی و....
و دیگر اینکه با اجازه تون عربستان هم رفته ام زیارتی و ....اغلب زنان پوشیه پوش آن هم در چند لایه یعنی روی صورتهایشان پارچه ای توری آویخته است و گاهی این پارچه را کنار می زنند که البته لایه ای دیگر زیر آن است و فقط چشمها بیرون است! آنوقت عرب ها چه نگا های حریصانه ای که به این چشمها نمی کنند!!
چی بگم :پری رو تاب مسطوری ندارد در ار بندی سر از روزن بر آرد
.................
خیلی حرف زدم ببخش
و دوباره خواندم تا غلطهای املایی را هم اصلاح کنم اسلاح شاید هم اسلاه...
سلام ودرود برشما استادکیهان گرامی
)امیرتیرداد عزیز:

امیدم را مگیر از من خدایا ،خدایا خدایا

















سلامت باشند(همراه والدین عزیزش
+این هرچه باداباد نوشت شما منویادِ "فریادِ"مرحم هایده و ریتم و ملودی آهنگ و ...
دخترعموبزرگه دهه چهلی و اشک وآه و،...
دلِ تنگ ِ مرا مشکن ،خدایا ،خدایا خدایا
خوب ،ما نمی تونیم قانون آنجاهایی را که شما گشتین،با اینجا مقایسه کنیم.چرا که "قوانین "خودش را دارد.مگرنه آنکه هرانکس به همان ها نگاه چپ بیندازد؟ببایستی غرامت بپردازد؟شما با
لحن احترام آمیز رفتین جلو ،وایشانها با این نوع برخورد ها اوکی هستن ومشکلی ندارن،..
با اجازه شما ،اینجا منم رفتم جلوی خانمی را گرفتم و گفتم؛ رنگ موهای تان بسیار زیباست،وخیلی خیلی به شما می آید،خصوصا که نور خورشید به تارموهایتان میتابد،...
وآن بانوی نازنین کسری از ثانیه ،همه ی آن تارموهای زیبا وخوش رنگش را ،..درزیر روسری اش پنهان نمود و با ذوق و حظ وافرزنانه اش خیلی تشکرکرد،...
وچندین بار دیگر طی مسیر ایشان را دیدم ...اما دریغ از یک تار موی آشکار
قصد ما امربه معروف بود،اما به روش خودمان،که چوپان و بروبچ هنگ کردن ،...
ودیگر اینکه؛
با آن پوشیه پوش ها برخورد داشتم،اما نه در عربستان،همین قم خودمان،..که در لابی هتل کنارم نشسته بود،..(مصرى بودن)که طفل دوسالِ دایی جان مدام با انگشت،آن خانم را نشانه گرفته بودو کلافه مظطرب می پرسید،این کیه؟این کیه؟که آن بانوی محترم پوشیه اش را کنارزدو با لبخند پرمهری از ما پذیرایی کرد
واما درمورد کنارساحل؛
عرضم به خدمت تان که،ما لب ساحل مشغول تماشای چوپان اینا بودیم که،یک صوتی نواخته شدو فامیلی مان را گفتن و،..ما که سمت صدا برگشتیم؛یک آقایی دوتادستاش رو جلوی دهانش گرفت و فریاد زد،خانم فلانی؟برو ببین چه خبره...
ماهم به عنوان پلیس ساحلی ،به آن سوی ساحلی رفتیم،...باور بفرمایید،ما هنگ کرده بودیم ..،که چطور بدون پاسپورت وارد کشور عموپوتین شدیم. بعدیک ربع ،زهنگ شدگی درآمدیم و گفتگوهای عزیزان کنارساحل ،روسی نبود،دریافتیم ،درکشور ودیارخودمانیم ...که جمعی ازآن ها با ما خوشبش وخسته نباشید گفتن و اتفاقا باعث شد،مشیطنت مان گل کندو ،...به روش خودمان حرفها واشاراطی داشتیم،...
که گشت مان درمیان جمع کثیری از بانوان ،...تمام شد،با همه بای بای کردیم واز ساحل روسیه خارج ،...
که چند متر انطرف طر،...ان آقای پلیس منتظر همکارش بود
چی بگم؛انصاف مرا زغنچه خوش می آید،کودامن خویشتن فراهم گیرد،.....
اختیار دارید استاد،شما ببخشید ما گزافه گو هستیم و قلط املایی درنوشتارمابیداد میکنم،...
ولی بگذارید،یک خاطره ی دیگر راجب" اصلاح "خدمت شما عرض کنم که؛
با تحکم گفتم؛خودتو اصلاح کن !،دادایِ من!!!
بابت رفتاری که تشخیصم ان بود که،اشتباه است و باید تذکر ناک شوم،
یک دستی به صورت شش ساله اش کشید و گفت؛من که هنوز ریش و سیبیل ندارم!!
آخه چطور ممکنه،آدم خشمگین یهوبزنه زیرخنده و حتی نتونه حرف بزنه و منظوراصلاح رو بهش بفهمونه،...
خیلیییی حرف زدم
تصاویر مث همیشه...


نکته بعد اینکه تاحالا دقت نکرده بودم پیش زمینه ذهنی چفدر میتونه بر نمودهای واقعی و عینی اثر بزاره مثلا اونجا که در مورد گیاه نخودفرنگی گفتی من بجای لذت و شادی یاد کتاب زیست افتادم و ازمایشات ژنتیک و... استرس کنکور برام بعداز سالها تداعی شد!!!
باهمین مصداق میشه درک کرد تبلیغات منفی چقدر میتونه نقش مخربی بر نگرش خارجیها نسبت به دین و ملیت و شخصیت ما داشته باشه...
نکته بعد اشاره دوستان به عینکهای شمابود که تیزبینی اونها رو میرساند
عذرمیخام بابت تداعی استرس و...



بله،بحمدالله ،مااینجا دوستان تیزبین زیاد داریم،..که یکی از انها،سه نقطه جان هستن
چه شکوفه بارانی شده اینجا...
اینجا همیشه بهار است
سلام و درود برشما؛ بانولبخند ماهِ عزیز وگرامی



ممنون از لطف تون
چه تصاویری گرفته باران خانم . مثه خودش ناز و ظریففففف.
باران هی مطمئن تر میشم بابت اون کامنته ؛حواست به خودت باشه یهو دیدی پاشدم اومدم شمال!
اخطار بودا ، حالا تو هی این ظرافت هاتو رو کن بعد که اومدم اونوقت ..
فدای لطف ومرحمت شما عزیزجانم





بخدا حواسمون بخودمون هس.شما به مالطف ها دارین،خانم پزشک عزیز دل
ای جان



باران عینکات چه قشنگن