گر برانی نرود
ور برود
باز آید
ناگزیر است مگس؛ دکه ی حلوایی را...
#سعدی علیه رحمه.
****
****
همه ی ماها میدونیم که؛حلرزون ها،خیلی آهسته و پیوسته حرکت میکنه.مثال لاک پشت ها.سوال اینه که؟چطوری خودشونو اون بالا می رسونن؟اونم روی درخت ازگیلی که تنه اش تیغ داره؟ومن این درخت رو هدیه گرفتم:)
خوب،صبیره بانو جان درجریانن که؛شاخ شاخی(اى )،یعنی حلرزون ،یعنی اینجا به حلرزون میگن؛شاخ شاخی،به ازگیل هم میگیم؛کونوس.که اون قدیم مَدیم ها،شب های حنابندون می خوندن؛ایی روز بوشوم کونوس کلی .بعد خانم ها میگفتن،ای ای ،کونوس بیچیم ایی پرپری ،دوباره خانم ها می گفتن،
ای ای.ایدنه می داهان دکته،ای ای،می دهنه آب جکته،ای ای...
حالا پَر پَرِی چیه؟
****
****
پَر پَ ری،یعنی همین کاری که اون خانم کردن.منتهی توی آواز کونوس بود،ایشان توت فرنگی چیدن.
مضمون شعر هم اینه که؛داره خاطره تعریف میکنه.یعنی میگه،یک روز رفته بودم باغ ازگیل،ازگیل چیدم یه پیرهن،یعنی هرچقدر پره ی پیراهن رو برگردونی،توش میوه جا بگیره.که از گیل چیدم،یه پر پ ری،دهنم آب افتاد،یه دونه ازگیل تو دهنم گذاشتم که،سگ بی گیته می پر پ ری ،یعنی سگ لبه ی پیرهنمو گرفت و...:))
****
****ازگیل نودو هفتی :)
یا همون کونوس ۹۷ تی:)
برگهاش توی پاییز ،یکی از خوشرنگ ترین های ،تاکید میکنم؛یکی از خوشرنگ ترین های خزان زده ی پایئزه❤....
+++
+++
مامان طیبه؟همین میوه ها منطورتونه؟ازگیل ژاپنی؛ که اینجا بهش میگیم،انبه گیلان:))
یه درخت همیشه شبر ،بابرگای خوشکل،که شکوفه هاش بهمن ماه ظاهرمیشه:)
گر برانی نرود
ور برود
باز آید
ناگزیر است مگس؛ دکه ی حلوایی را...
کاش قد مگس خلوص و پشتکار داشتیم تو عقاید و اعمالمون
بازفرمودین؛ کاش!!!
کاش+الف + نون=
انشاء الله ...
به قول یکی از دوستان عاشق پستهای خوشمزه شدیم
ای کاش میشد صدای ترانه خواندنتان را شنید
عزیز دل منیدددد
من؟بلد نیستم که،طاهره خانم میخوند.ای کاش خاله آقاجان زنده بود ،شما و کرشمه جان را لب شالیزار مینشاندم ،که میان آوای ایشان ..آوای دل انگیز شان ،بنوازین و ایشان نشاء کنند و،...
اوه اوه...بانو ؟پاشو بریم مش حسن داره از دور با چماق میاد؛میخواد خاله رو بزنه،..که چرا آواز میخونی،..
زدش،..توی همون برنحزار کتکش زد،...
این شعر اول از حضرت سعدی حکایت جالب و واقعیه..
واسه رسیدن به چیزی که میخواد حاضر ریسک کشته شدن رو بجونش بخره.با اینکه میدونه ممکنه بمیره ولی بازم تلاشش رو میکنه
...
یه لحظه من رگای مغزم رو باز کنم... شعر شمالی رو خوندم مغزم رگ به رگ شده تا اینجا ای ای شو یاد گرفتم
تو باغ یکی از اشنایان یه درخت ازگیله که تاحالا موفق نشدیم میوه رسیدش رو تناول کنیم.. یه مهمونی که تو باغ میگیرن ملت میان میوه هارو با برگاش میخورن.. چه کال باشه چه شکوفه
ادمم انقدر ندید بدید
بله.بله.(اینو با لحن شجونى بخونید،که به رضا رشید پورگفته بود)
حکایت خنک آن قماربازی،...هست دیگه
الله سبحان الله
چکاریه؟بزارید بعدافطار
آی گفتین،آی گفتین
پارسال کارگرها رفتن انارها و ازگیل های نارسدرو چیدن.بعدپای درخت ریختن
آخه تیرماه اناروازگیل میرسه
آدم اینقدر کله پوک
ممنون که پست رو کامل کردین؛ خیلی بهتر شد!
خواهش میکنم.
چه خاطره ی جالبی پشت این ترانه ی محلی اومد...
تصورش کردم اون موقعیت رو؛ خیلی خوب بود!
خیلی ممنونم؛ راضی به زحمتتون نبودم!
جالب ترینش اینه که؛بعدها منو نه حنابندون میبردن ،نه عروسی.البته منم رضایت داشتم؛اصولا عروسی های اینجا را که از عصر تا خاموشی ستارهاست دوست ندارم.کرد ها و گالش های کوهپایه شرق سفید رود ،عروسی هاشان روزروشن است،یعنی به صرف ناهار درهوای آزاد کوهپایه ای.
البته من باعث شدم، زمان عروسی داداش ها با بقیه بستگان تعییرکنه.به قول اینجایی ها،زمان خاموشی ستاره ها،همه رو فرستادی جیگا .
جیگا=رخت خواب.
خواهش میکنم؛ممنون که خواندین و وقت گذاشتین.
ممنون
من قدیم ها از اون از کیل های پایینی خوردم
اما تو میوه فروشی های اینحا الان از اون ازگیل های بالایی که خودت عکس گرفتی هست
یعنی چی؟جدااااااا!!!!!؟؟؟
آخه الان مثل سنگ می مونه،این میوه آذرماه میشه " خرماى گیلان"
چه قدر جالب بود این که خانم ها می خوندن؛ کاش باز هم بنویسین.
مثل همیشه خوب!
ممنونم!
من پنج سالم بود؛طاهره خانم می خواندو خانم های دیگر با ریتم دست
می زدن و" ای ای " میگفتن.من پنج سالم بود و روی پای خاله جان نشسته بودم و تماشایشان میکردم.نمی دونم چطور شد که؟چشم از لب و دهان طاهره خانم برداشتم و دختری هم سن سال خودم را روبروی م نشسته دیدم :)که لبخند زدو بادستهای تپلش ،لبه ی سارافن م را بر گرداند.لبخند زدم .دوباره با لبخند تکرار کرد.
زمستان بود و مجموعا در سالن کیپ تاکیپ هم بودیم.خیزبرداشتم ،دم گوشش گفتم؛نکن،زشته.به پهنای صورتش بهم لبخند زدو دندانهاش رج به رج نمایان،...سارافنم صورمه ای بودولبه ی سه سانتی داشت ؛ که یک گل قرمز گلدوزی .یعنی چهارانگشت به لبه ی سارافن،گلدوزی شده بود.سِداحیاء علاوه اینکه خیاط ماهر روستا ؛دختر عموی اجى هم بودن.که هر وقت به خانه شان می رفتیم ،آن شوهر موفرفریِ کله سفیدش،که اینجا به چونان کله ای پشم کله میگویند و میگفت؛ احیاء؟اَ لاکو ونال بشه(این دخترو نزار بره)تاود اوتاق در قوفلاکن(بندازش تو اطاق درو قفل کن)بدا امی ورجا بئیسه(بزارپیش مون بمونه)ومن بیشتر به خاله جان می چسبیدم .وآن بیشترمی خندید.برای بارچندم که ؛بالبخند و انگشتان تپلش دست به لبه ی سارافن زد،دستش را محکم گرفتم و روی زانوام گذاشتم و سرم را سمت زانویم بردم ومحکم دو انگشتش را گاز گرفتم.طاهره هنوز می خواند،ای روز بوشوم کونوس کله ای ...خانم ها تکرار می کردن،ای ای...رفتم دم گوشش ،تکرارکردم؛بهت گفتم ،نکن،زشته.
گلوله گلوله اشک میریخت.خاله جان و مامان جان متوجه شدن،پرسیدن چکارکردی ماجان؟چکار؟گلوله گلوله با دهان باز،که ان زبان کوچکش قابل شهود بود،اشک میریخت.ماماجان یکی محکم به پشت دستم زد و آن دختررا بغل کردن.مادرش امدو کشان کشان دخترش را برد.مامان جان و خاله جان دران همهمه معذرت خواهی کردن.ومن را مورد شماتت ،..خوب،حفظ حریم را همین ها یادم داده بودن،زشتی و زیبایی را هم.پس کجای کارمن اشتباه بود؟که شماتت حقم باشد؟من که تذکر و صبر بخرج ،..لباس آن هم که سفید وچین دار بود؟خانم ها می خواندن؛اى روز بوشوم کونوس کله ای،..
ومن با دستم؛روی گل را پوشاندم.
ممنون از حضورشما
باران جانم
ازگیل اینجا امده و می فروشن
نخریدم اصلا
با این متنت به صرافت افتادم بخرم،نمی دونم نیکان می خوره یا نه
اصن یادم نیست آخرین بار کی خوردم این نعمت خدا رو؟؟
خداروشکر برای همه ی نعمت هاش
جان تان سلامت عزیز دلم
اون ازگیل رو ما بهش میگیم انبه
انبه زاپنی
الان تصویرشو براتون میزارم،ببینین همینه،چون الان ازگیل نرسیده که
وخدارو هزاران هزارمرتبه شکرررر.
منم هردومدلش رو نمی خورم.فقط از شمایل شون لذت میبرم.مثل شمایل خوش عطربوی طالبی و خربزه،...
به به من عاشق پستهای خوشمزه هستم. فکرکن یک عدد حوای روزه دارشکمو که اومده دهنش آب افتاده اشکال نداره ثواب روزه میره بالا یه چندباری یکی ازدوستای دانشگاهم اززادگاهش برامون ازهمین کونوس ها آورد بسی فیض بردیم
اول اینکه؛ طاعات و عبادات حوا بانوی عزیزم قبول حق
من ازتون عدرمیخام.
ولی دم اون دوستای دانشگاهی تون گرم؛جهت کونوس اوری و فیض بری شما
بسیار ها هم عالی و ایشالا همانگونه که خودت می خواهی بشود.آمین
(قضیه بهشت و اینجور چیزا)
و دیگر اینکه چی بود... آهان یادم افتاد آره این ترانه دوصدایی اجرای جدید از یه ترانه قدیمی ست که عرض کردم در آرشیوم دارمش اگر یافتم برات می فرستم
و دیگر اینکه ...
مرسی برای همه چی و البته من و امیر بندرت اینگونه لباس می پوشیم یعنی چطور بگم این مال ورزش و خلوت است امیر تیر داد از من هم بد تره حاظر نیست تا در حیاط با لباس خانه بره و حتمن باید لباس رسمی بپوشه
باور بفرمایید ما که اصلن اینو یادش ندادیم و راضی هم نیستیم اینگونه باشه و اینقدر به خودش سخت بگیره ....
و دیگر اینکه همیشه برای من عزیز هستی و خواهی بود جان برادر
ممنون و سپاسگزارم.
(شماجدی نگیرید،ما جهنمی هستیم.البته چوپان اینا گفتن،تو دلت میاد؟ما رو تنها بزاری بری بهشت؟بیا جهنم دورهم باشیم و بهشتش کنیم.)
ودیگه اینکه؛
مرسی،...لطف میکنید
امیرتیرداد جان کارشون درسته و خیلی هم آقا هستن.زنده سلامت باشند و باشید.
ودیگر اینکه؛
ممنونمممم،...برار جان سلامت و برار دیل خوش.