گشاده گردد دل....
#حضرت_مولانا
#خوب... ؛هرچهارتا پنجره- های خانه رابازکردم.هوای خنگ و نویی جریان پیدا کرده است...ازآن مدل خنکای دلچسبی که خیلی دوست دارم...که توام آوای مرغ عشق( همساده) همراه عطر بوی برگ های ریخته شده ی پای درختان؛ درفضای منزل می شنوم و می بویم و؛ احوال مان حماسی شد.و به عبارتی گُر گرفتیم:))
خوب ....قطعا موسیقی ای که؛دراین فضای مبارک، پخش میشود ؛ بی تاثیر بر احوالات ما نیست.به عبارتی نود نه درصد باعث بانیِ گُر گرفتی مان همین نوای تار و سه تار است؛....
#میدونید؟ جای شما سبز؛جمعه خونه آقاجان نون پختیم.که در مرحله ی خمیرگیری خیلى کمک کردیم.که بابت آن کمک ؛ امروزدستامون درد میکنه/:
یادمه اون وقت هایی که دست و پای آدم به جایی برمی خورد،دو روز بعد درد می گرفت،کبود میشد...والبته هنوز هم...
دبستان رفتن مونم همین طوری بود؛یعنی همه روز اول گریه هاشونو کردن؛که چرا؟از خونه دور شدن و باید توی کلاس بشینن..
دوماه بعد؛هرچقدر سعی کردیم خودمونو به قول مهندس پیش پیش کنیم ،که همه چی اوکی هست و مابخاطر باسواد شدن اینجاییم و دوری از منزل آقاجان و آن همه شلنگ تخته زدن ها و ...طبیعیِ .دیدیم نه ،وجدانن -خودم- خودم رو گول زننی بیش نیست،تو دل مون گفتیم؛طبیعی کجا بود؟روز اول گرم بودی نفهمیدی ...همینی که هست؛ از فاجعه ناکازاکی هم بدتره...ولیکن؛با تمام وجود زدیم زیر گریه:)
خلاصه اینکه؛جز شرمندگی عرضی نیست،خیلی خیلی ببخشید که ؛شانه ی شما رو ؛خیس از هوای گریه شدو ....
واینکه ؛سلامت همه آفاق درسلامت شما و عزیزان عزیز تون باشه...❤
#طبق معمول از سپیده دم بیدارم و؛سماء و سپهر نازنین رو تماشاکردم ؛...از ساعت هفت صبح به بعد هم ؛ "درس سحرِ" استاد ناظری رو گوش میکنم:)
#عنوان از حافظ؛ با صدای استاد شهرام ناظری.
واااای عززززیزززززم


از اینرو اشتباه تشخیص دادیم بانوجااانم



شبیه نون لواشای ما هست
جااااان دلِ عزیزم









جانت سلامت قشنگ نازنینم
جدا شبیه لواش و تافتونِ
به به چه نونایی... دلم خواست بخورم... نون لواشه





نوش جونتون بانو
عزیز دلم






نونِ خُلفه.
آرد برنج،آردگندم،تخم شنبلیله.
ممنون عزیز بلامیسرررر
قلبونت
اوه پسر
فدامدای شمااینا
اوه کوتای
بارون من الان یه ذره به یاد ایام دور دریه تردم
بعد به جون خودم تو منو خندوندی مرسی
هل چی توت فلنگیو و نون ودلال خولدی نوس جون
بیا لپامو بتش
فقط یه اندازه بتش
یه اندازه گلمز شن
خشنگی شم خشنگم
اوه قشنگِ نازنینم









فدای چشای خیس و مرطوب تون بشم
گریه نکن لطفا؛باشه؟
نون و دلال نمیخولن که
ماست خیارو دلار و نون
باسه باسه
لطفا وول نزنین و چشاتونو ببندین
که من دو دستی لپاتونو بِتشم
سما قشنگ هستی عجیجم
دیگه قلمز بشه
آبچ میشی بلامیسر
لطفا اجازه بدین هرجور دلم خواست بِتشم
بعدشم،اون لپِ پسربچه هاس؛ تِ
باید به اندازه ای تشید ؛تِ
آی آیِ شون بلند بشه و بگن؛نکن دیوونه
جوونت سلامت و لبت خندون؛اوه پسر..وجدان چه دندونایی داره
خوش به حال بابای تو عکس
گمونم ؛داره می برتش پیش باباش
بارون توت فرنگی خیلی خوسمزه بود فقط کم بود
آخه یه دونه؟
آله آله همس تقصیل دلاله ولی اونم الزون تلدن
دیده چی میگی
نونم خیلی خوسمزست
آها راستی اینو میخواستم بگم
حالا چیتال تنم بالون؟ کجا باید بلم ظلف بشولم؟
سهم من از یک بسته توت فرنگی؛چهارتا بود.





سه تاشو بین دو نفر تقسیم کردم؛یه دونه واسه خودم موند. که انگاری شبیه قلب بود؟نبود
دلال رو که توی ماست و خیار می ریزن
بعد با نون میخولن
تشریف بیارین خونه ی ما؛ظرف هم نمیخواد بشولین
فقط اجازه بدین لپ تونو بکشیم
مرسی از حضورت
خیلى خوش آمدید؛عزیزم


مرسی از حضور شما
چشمت بی بلا
زیبابینی عزیزم
قُربانت عزیز دلم


ممنون و سپاسگزارم
به به چه نان خوشرنگ و خوش مزه ای

الهی،هنوزم دستت درد میکنه باران جانم؟؟
مراقب خودت باش
جای شما سبز بود عزیزم






جان تان سلامت بلامیسر؛سرتونو بگیرین بالا دلمون گرفت
بله،هنوز درد میکنه
چشم.ممنون از لطفت
نهخیلم ما از این تالا بلت نبودیم
هییییی
چه کالایی !!!
ما انگذه بچه ی خوفی بودیم که ندو
حالا بهدنا
دل مولد لشادتهای اولین لوز مدلسه و بهدناش
داد سخن سل میدهیم بهله
هییییی
به قولِ دادایِ من؛"عجب چی دُختر هانومی " بودین
باسه باسه خشنگم
بعدا بِدوببینم
خشنگ نوشتی خشنگم



وخشنگ تر اندر باب مدرسه ی ملعون پست که روزگار خرد و کلانمان را روی نیمکت های چوبی
که حبس ابد خورده بودند دودی و خاکستری کرد
و ما نفهمیدیم به کدامین گناه
و هنوز هم در این سرزمین همین است و همین
و ما هنوز هم نفهمیدیم به کدامین گناه ؟!!
بالون دیدی چی جوری حلف زدم؟! دیدی؟!
هنوز هم خیلی بل خود گذشته ها را که مارا ماهی دودی کلدن نفهمیدیم به کدامین غلط نکلده
و کدامین شکر نخولده
آه خشنگم
توام بلتی؟!!!
خشنگ شمایی و










چشای قشنگتون قشنگ میبینه و میخونه ؛ عجیجم
وما هتوز نفهمیدیم ؟به کدامین گناه ؟ببایسی محبوسِ بزرگی شد.
که بزرگ شد یم؟که محبوس بمانیم؟
که همه ی آن شلنگ تخته ها فرت؟
آه خشنگم
زهی خیال باطل
زهی شکر نخولده ی عمه بزرگ
آه نازنینم
خیلی عالی نبشتی
بلی منم بلتم
میدونی؟ما حوصله مون سر که میرفت؛روی میز ها راه میرفتیم
ازمیز اول تا آخر کلاس.از آخر تا اول کلاس
البته یک روزی معلم درب کلاس را گشود؛ما آن بالا چکارمیکردیم آخه نمی دانیم
سما هم بلت بودی؟
درود دعوتی گلم
درود و سپاس
چشم عزیز دلم