7:30 دقیقه صبح ؛نبشِ کوچه پایینی ،سرویس می ایسته...
صبح امروز؛سرویس دیر کرده بود....(منظور صبح دیروزِ)
لذا خانم همسایه نبش کوچه ای،تشریف آوردن و باهم گپ وگفت کردیم...
وهمان طور که مشاهده میکنید؛به انضمامه گپ و گفت سوغاتی هم گرفتیم ؛و خدا می داند که!! چقدر ذوق کردم:)
****جای شما سبز،امروز مه صبحگاهی داشتیم....
اون گل گندم ها رو از خونه ی اجی آوردم.امروز دیدم چندتاشون ریشه دارشدن ؛توام قربون صدقه و لمس برگهای نرم و لطیف؛ بهشون خسته نباشید گفتم:)
****گُلِ بامزه اس !؟نه؟:)
مابین دسه ترب ها پیداش کردم؛بادیدنش لبخندم گرفت:) و براش خوندم؛گل زردُ گل زردُ گل زرد؟پری بودی و بامن راز کردی؟گل زردو گل زردو گل زرد/به نازو عشوه عشق آغاز کردی /گل زردو گل زردو گل زرد/مراآواز دادی چون رسیدم....گل زردو گل زردو گل زرد:)
بعد یهو یادم اومد خانم همسایه پرسیده بود؛
-عزیز؟
جان؟
_شمابا دخترم دوست بودی؟
نه بلامیسر من شیمی اَمرا دوستم:من با شما دوستم:)
زمانه خانمِ سریال یادتونه؟خانم همساده بی شباهت به اوشان نیستن.البته چشای عسلی و لحن بیان شون و لبخند شون،مثال گردن آویزِ دلرباش دلرباترهست.
بعد که گفتم؛من با شما دوستم و خودتون از دخترتون برام گفتین؛لبخندش گرفت وریز ریزِ، خیلی بامزه خندید :)
گفت ؛همین جا باش ،الان برمیگردم، عزیز:)
سرتونو درد نیارم؛ بفرماییدچای نبات :)
#عنوان و اون شعری که واسه گل زرد خوندم؛از ابتهاج:)