اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حدِ متعارف داشت،
حتما از او بپرسید که؛چه کتاب هایی می خواند.
.
.
.
گفتم "گیله مرد"توی سبزه ها چی دیدی ؟که رفتی تو فکر؟!
کمی سکوت کرد و گفت؛به این دونه های سبز شده نگاه کن...چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند...
سیصد و شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیار مون بود؛
می ترسم رشد که نکرده باشن هیچ؛افت هم کرده باشم!
#بزرگ- علوى
#پرسیدن؛چرا پسرای اینجا اینقدر عاطفی ان؟؟؟
نگاشون کردم:)
گفتن؛سر صبح بغلت میکنن،زنگ تفریح ها،زنگ آخر!!!
لبخند م گرفت:)
گفتن؛ سرشونو میارن می زارن رو شونه ام و
``ما خیلى دوستتون داریم خانم`` رو ؛هی تکرار میکنن!!
بعد سر شونو به علامتِ اصن یک وضعی تکون دادن و
گفتن؛حالا امسال یه کم واسم عادی شده...
سال اول ؛شُکِ بودم اصن...
پرسیدم؛دخترا چطور؟
گفتن؛دخترا برعکس!
مستقل هستن خیلی:))
گفتم؛پسرای اینجا ،هیچ وقت بزرگ نمیشن خانم.همیشه بچه ان.
خیلی جدی نگام کردن !!
گفتم؛پسرای اینجا همیشه بچه ان و دختراهمیشه مامان:)
یک ``عجب``ی گفتن و...
بعد ؛میمیک شون جوری شد که
انگاری توذهن شون مشغول تجزیه و تحلیل هستن و
شمایل شخصی بگِ ذهن شون نقش برجسته شده.. ...
گفتم؛بله،درسته..،حتى اون 45 سال به بالاشون!!
یهو دست شونو جلوی دهن شون گرفتن و
زدن زیر خنده وگفتن؛عزیزی !