اییییییییییییییییییییییی شیطون خاخوررررررررررررررررررررررررررررررر اذیتم نکن دیگه!! ناتورالیسم؟ خوب باشه قبول ولی یه نموره به سمت سورریالیسم.... خو البته تقصیراز شما نیست تقصیرازذهن منه که همه چی را هندسه فضایی می بینم! سالها پیش یکی از اساتیدم که امید های زیادی هم به من بسته بود گفت : امیر کیهان؟ گفتم بله قربان (درطول عمر فقط به پدرم و چند تا از اساتیدم قربان گفتم) گفت :ذهن تو فقط برای طراحی سازه های بسیاربزرگ و حجیم خوبه بنا بر این حق نداری خودتو در گیر مسایل جزیی یک پروژه از قبیل نکات زیبایی شناختی آن بکنی!! من:چرا قربا؟ استاد:آخه تو اصلن جزییات ریز را نمی بینی آنچه می بینی یک حجم کلی ست که تصورش در ذهن کمتر کسی نقش می بنده بنا بر این بایستی در همین زمینه کار کنی. من :ولی قربان پس حس زیبایی شناسیتان کجا رفته؟همانطور که می بینی تمام دوست دختر هایی که تا حالا داشتم همه زیبا رو بودن و هستن!!!! استاد:لطفن بفرمایید در صورت دوست دخترتان چند تا خال وجود دارد یا موهایش دقیقن چه رنگی ست؟ من:هان!!!!.... اینه چیزه .. اما رنگ چشمهاشو که می تونم بهت بگم!! استاد:خو چه رنگیه؟ من:آِّبی ... نه ...عسلی ... نه بزار الان یادم میاد... این شد که امیر کیهان این شد!!! و این ماند در همه زمینه ها و دنیا همچنان در حال تغییره و من نتوانستم خودمو چندان تغییر بدم
به قول شیخ شجونی مرحوم؛بله،بله
آخه چه اذیتی؟ برارمن؟! بله ناتورالیسم! حالا راجب سورریالیسم یه فکری میکنیم!ولی یه نموره بیشتر رمانتیسم ! و گرایش به سوی برجسته کردن خویشتن انسانی،گذشته تاریخی و سرزمین ناشناخته ی توام رمانتیک...اصلا رمانتیسیسم از نامش مشخصِ دیگه
نه تقصیرِ منِ،نه تقصیر شما.این شگفتی خلقتِ امیرجان دانستن تفاوت ها همیشه برای من جذاب و دوست داشتنی بود و هست میگن هرگلی یه بویی داره،ولی من میگم،هر گلبرگی یه بویی داره اصلا بگذارید برایتان عرض کنم که؛از دید انسان رمانتیک جهان به دو دسه تقسیم میشه،دسه اول؛خردگرا(به قول نووالیس ،فیلسوف ومهندس عمران؛جهان اعداد و اشکال)دسه دوم؛احساسات،دقیق ترش میشه،والاترین ها و زیبایی ها.که درمیان اصحاب رمانتیک،امر خاص ارزشمند تر از امر عام هست و خاص بودن فرهنگ های بومی،تنوع زبان ها،هویت محلی و منحصر به فرد انسان ها قابل ستایشِ. نگاه رمانتیک ها به زندگی رو خودتون بهتراز من می دونید .. یادمه بهش اشاره کرده بودین(کشف و شهود)نگاه عارفانه به زندگی خوب....به قول ژان ،درنهایت عقل راهی رو پیش می گیره که قلب حکم میکنه.
واما شما و یکی از اساتید تان مرسی بابت به تصویر کشیدین ماوقع خو این امیرکیهان چشه مگه؟می خوایین تغییرش بدین؟ که چی بشه؟ذهنش سازه نگرِ حجیمِ خو،واین فوق العادس که تصوراتش در ذهن کمتر کسی نقش می بنده خدای من:))))می دونید ؟یادِ چه روزی افتادم؟اون روزی که راجب شعور کروی حرف زدیم؟که براتون جالب بود؟ومن نوشته بودم،کله ذوزه نقه ای...یادتونه؟وبعد اون روز نشان شوالیه خل چل رو به ماجان عطا کردین خاخور تی ذهنِ هندسه فضاییِ قوربان
درود و سپاس بیکران بابت حضور عزیز و گرامی شما،امیر کیهان برارِ عزیز؟...باشی تا همیشه
ببخشید که باتاخیر این کامنت تایید شد.یه کاری پیش اومد ،که نبودم.بعد تلفنی صحبت کردم،بعد اومد نیمی از پاسخ رو نوشتم،دوباره تلفن و خلاصه به بزرگواری خودتون ببخشید
اقرار میکنم؛دیروز تولد داداشم بود.ایشان یک راننده و متور سوار خیلی باحالی هستن که؛از سوم ابتدایی دس ب فرمون شدن واینکه ؛همیشه سرعت رو با رعایت قوانین اعمال میکنن و بی دلیل نیست که بهش میگم مرد شریف
درود بر فرخنده خاخور خوب....موضوع پست قبله: راستش تعداد کاراکتر ها از کاراکتر های رمان بررادران کارا مازوف اگر بیشتر نبود بابری می کرد حال آنکه آن رمان دوجلدی ست و نوشته ماجانمان دو صفحه ای! و دیگر اینکه بله زندگی یک فرصت است از این فرصت حد اکثر استفاده را باید کرد و راسیاتش من تا حالا همه جوره از این فرصت استفاده کردم و هنوز هم دارم می کنم... و البته می شود همین چند روز عمر ا هم به کام خود تلخ کرد ! من همیشه گفتم می شود در جهنم هم برای خود یک بهشت ساخت و یا بهشت را برای خودت تبدیل به جهنم کنی....!!!! چی گفتم!!! شاید نتونستم منظورم را برسونم. سومی که فرمودی.... یاد خاطره ای افتادم دوستی داشتم به اسم سوماپا یه روز پرسیدم سوما پا یعنی چی؟گفت یک نوع نوشیدنی قدیمی ست. بعد که مطالعه کردم در کتابهای قدیمی فارسی فهمیدم سوما همان هو ما یا وهوما ست که کلمه ای ساسنکریت است و نوعی نوشیدنی سکر آور که در مراسم مذهبی آیین زرتشت مورد استفاده قرار می گرفته است! راستش دلم برای سوما پا تنگ شد.!وقتی دوستان پراکنده می شن این دلتنگی ها چقدر هم زیاد می شه! دوستی را سالها ندیده بودم فرض کن بیست سال یا شاید هم بیشتر بعدن که دیدم رفتار هایمان به گونه ای بود که انگار یک ساعت پیش از کنار هم رفته ایم و یادمان رفته بود که به هرکداممان بیست سال سن اضافه شده است و چنان کودکانه و سر خوش می خندیدیم که دیگران با تعجب نگاه می کردند... دلم برای سوما گا خیلی تنگ شده...... بله خاخور جان باید نوشته ات را یکی دو بار دیگه بخونم تا شخصیتهای آن را منهای شما و خاندایی کمی تا قسمتی بشناسم لا اقل.....
درود و نور و سرور بر شما باد
خوب.....موضوع پست قبل؛ کارکترهای پست قبل.همه اش واقعی هستن.واین روایت بر میگرده به سی،سی و یک/ سی دو سال پیش.که هر چه تو ذهنم بود رو نوشتم.کارامازوف وآن نویسنده عصیان زده،بیمارِ روان پریش من فکر کردم ناتورالیسم وار نوشتم شاید م رئالیسمِ باور بفرمایید آنچه که بود نوشتیم
راسیاتش ؛کار خوبی کردین ونوووش جون تون و خدارو شکر من متوجه منظور تون شدم.بله میشود.بی خود و بی جهت همین چند روز عمر.... وقطعا می شود،همان طوری که آدمی ز دیور دلبر می سازد،قطعا در جهنم هم برای خود بهشت خواهد ساخت.
واین ها یعنی مهارت زندگی. همیشه گفتم،نگین الهی خوشبخت شید.بگین الهی خوشبختی بسازی. خوشبختی ساختنیِ ،شدنی نیست که بلامیسر.
سوماپا_لان= آبکش.سبد.
درست می فرمایید،وقتی دوستان پراکنده می شن این دلتنگی ها .... منم سالهاست عمه ام رو ندیدم.چیزی حدود بیست سال.چند وقت پیش چوپان عکسش رو بهم نشون داد.باورم نمیشد اینقدر پیرشده.یادمه خوابش رو دیده بودم و براتون تعریف کردم.توی خوابم هنوز جوان و زیبا بود.هنوز از سی گذشته و شاداب بود.وبعد،به چوپان گفتم،ای کاش ندیده بودمش.که توی ذهنم همون جور می بود.مثل عمو ،که زن عمو تو ذهنش جوان ماند. ان شاءالله که دیدارهاتون نو به نو بشه و دلتنگی ها رفع... تی جان بی بلا برار جانبهتون حق میدم.چون یک قسمت از متن رو مثال ثدا ثیما سانثور کردم.لطفا از هرکجای نوشته ،سوالی دارین تارف نکنین و بپرسین.با کمال میل پاسخ می نویسم، والبته کامنت دونی اون پست رو فعال میکنم،که راحت باشین و پیدا کنید پرتقال فروش را
این چه حالی میده بهشون من نمی دونم ... برن تو پیست
نظرشمامحترمِ
یه لحظه غفلت یه عمر پشیمانی.
کاکو بابا راست گفته سیگارت رو عوض کن
آخه این چه وضعشه.
وخاله هم راست گفته مسولیت شما رو قبول نکرده
بله ،کلام شما متینِ کاکو جان
درمورد ووژم و هیجان سرعت ؛نازانم چه بکه م؟به خوا
به چاوانم کاکو گیان ،سی سارمو عوض میکنم
شرمنده ام.گویا این سُرفه های لعنتی، شما رو هم
اتفاقا قبلا تو دلم گفتم ،ای کاش می تونستم چند روز لوازم تحریری کاکو باشم
آرامش اونجا هم خیلی باحالِ
دیگه هیچی دیگه.فره فره سپاس کاکو جان
اییییییییییییییییییییییی شیطون خاخوررررررررررررررررررررررررررررررر
اذیتم نکن دیگه!!
ناتورالیسم؟
خوب باشه قبول ولی یه نموره به سمت سورریالیسم....
خو البته تقصیراز شما نیست تقصیرازذهن منه که همه چی را هندسه فضایی می بینم!
سالها پیش یکی از اساتیدم که امید های زیادی هم به من بسته بود گفت :
امیر کیهان؟
گفتم بله قربان
(درطول عمر فقط به پدرم و چند تا از اساتیدم قربان گفتم)
گفت :ذهن تو فقط برای طراحی سازه های بسیاربزرگ و حجیم خوبه بنا بر این حق نداری خودتو در گیر مسایل جزیی یک پروژه از قبیل نکات زیبایی شناختی آن بکنی!!
من:چرا قربا؟
استاد:آخه تو اصلن جزییات ریز را نمی بینی آنچه می بینی یک حجم کلی ست که تصورش در ذهن کمتر کسی نقش می بنده بنا بر این بایستی در همین زمینه کار کنی.
من :ولی قربان پس حس زیبایی شناسیتان کجا رفته؟همانطور که می بینی تمام دوست دختر هایی که تا حالا داشتم همه زیبا رو بودن و هستن!!!!
استاد:لطفن بفرمایید در صورت دوست دخترتان چند تا خال وجود دارد یا موهایش دقیقن چه رنگی ست؟
من:هان!!!!.... اینه چیزه .. اما رنگ چشمهاشو که می تونم بهت بگم!!
استاد:خو چه رنگیه؟
من:آِّبی ... نه ...عسلی ... نه بزار الان یادم میاد...
این شد که امیر کیهان این شد!!! و این ماند در همه زمینه ها و دنیا همچنان در حال تغییره و من نتوانستم خودمو چندان تغییر بدم
به قول شیخ شجونی مرحوم؛بله،بله
آخه چه اذیتی؟ برارمن؟!
بله ناتورالیسم!
حالا راجب سورریالیسم یه فکری میکنیم!ولی یه نموره بیشتر رمانتیسم ! و
گرایش به سوی برجسته کردن خویشتن انسانی،گذشته تاریخی و سرزمین ناشناخته ی توام رمانتیک...اصلا رمانتیسیسم از نامش مشخصِ دیگه
نه تقصیرِ منِ،نه تقصیر شما.این شگفتی خلقتِ امیرجان
دانستن تفاوت ها همیشه برای من جذاب و دوست داشتنی بود و هست
میگن هرگلی یه بویی داره،ولی من میگم،هر گلبرگی یه بویی داره
اصلا بگذارید برایتان عرض کنم که؛از دید انسان رمانتیک جهان به دو دسه تقسیم میشه،دسه اول؛خردگرا(به قول نووالیس ،فیلسوف ومهندس عمران؛جهان اعداد و اشکال)دسه دوم؛احساسات،دقیق ترش میشه،والاترین ها و زیبایی ها.که درمیان اصحاب رمانتیک،امر خاص ارزشمند تر از امر عام هست و
خاص بودن فرهنگ های بومی،تنوع زبان ها،هویت محلی و منحصر به فرد انسان ها قابل ستایشِ.
نگاه رمانتیک ها به زندگی رو خودتون بهتراز من می دونید .. یادمه بهش اشاره کرده بودین(کشف و شهود)نگاه عارفانه به زندگی
خوب....به قول ژان ،درنهایت عقل راهی رو پیش می گیره که قلب حکم میکنه.
واما شما و یکی از اساتید تان
مرسی بابت به تصویر کشیدین ماوقع
خو این امیرکیهان چشه مگه؟می خوایین تغییرش بدین؟ که چی بشه؟ذهنش سازه نگرِ حجیمِ خو،واین فوق العادس که تصوراتش در ذهن کمتر کسی نقش می بنده
خدای من:))))می دونید ؟یادِ چه روزی افتادم؟اون روزی که راجب شعور کروی حرف زدیم؟که براتون جالب بود؟ومن نوشته بودم،کله ذوزه نقه ای...یادتونه؟وبعد اون روز نشان شوالیه خل چل رو به ماجان عطا کردین خاخور تی ذهنِ هندسه فضاییِ قوربان
درود و سپاس بیکران بابت حضور عزیز و گرامی شما،امیر کیهان برارِ عزیز؟...باشی تا همیشه
ببخشید که باتاخیر این کامنت تایید شد.یه کاری پیش اومد ،که نبودم.بعد تلفنی صحبت کردم،بعد اومد نیمی از پاسخ رو نوشتم،دوباره تلفن و
خلاصه به بزرگواری خودتون ببخشید
حس سرعت و مسابقه داره این پست
اقرار میکنم؛دیروز تولد داداشم بود.ایشان یک راننده و متور سوار خیلی باحالی هستن که؛از سوم ابتدایی دس ب فرمون شدن
واینکه ؛همیشه سرعت رو با رعایت قوانین اعمال میکنن و
بی دلیل نیست که بهش میگم مرد شریف
ممنون از حضور تون عزیز دلم
من هیچوقت درک نکردم علت تک چرخ زدن
علت تک چرخ زدن رو نمیدونم.
ولی لایی کشیدین نئشه وسُکر آورِشاید تک چرخ زدن هم همین گونه است
درود بر فرخنده خاخور
خوب....موضوع پست قبله:
راستش تعداد کاراکتر ها از کاراکتر های رمان بررادران کارا مازوف اگر بیشتر نبود بابری می کرد حال آنکه آن رمان دوجلدی ست و نوشته ماجانمان دو صفحه ای!
و دیگر اینکه بله زندگی یک فرصت است از این فرصت حد اکثر استفاده را باید کرد و راسیاتش من تا حالا همه جوره از این فرصت استفاده کردم و هنوز هم دارم می کنم...
و البته می شود همین چند روز عمر ا هم به کام خود تلخ کرد !
من همیشه گفتم می شود در جهنم هم برای خود یک بهشت ساخت و یا بهشت را برای خودت تبدیل به جهنم کنی....!!!! چی گفتم!!!
شاید نتونستم منظورم را برسونم.
سومی که فرمودی.... یاد خاطره ای افتادم دوستی داشتم به اسم سوماپا یه روز پرسیدم سوما پا یعنی چی؟گفت یک نوع نوشیدنی قدیمی ست. بعد که مطالعه کردم در کتابهای قدیمی فارسی فهمیدم سوما همان هو ما یا وهوما ست که کلمه ای ساسنکریت است و نوعی نوشیدنی سکر آور که در مراسم مذهبی آیین زرتشت مورد استفاده قرار می گرفته است!
راستش دلم برای سوما پا تنگ شد.!وقتی دوستان پراکنده می شن این دلتنگی ها چقدر هم زیاد می شه!
دوستی را سالها ندیده بودم فرض کن بیست سال یا شاید هم بیشتر
بعدن که دیدم رفتار هایمان به گونه ای بود که انگار یک ساعت پیش از کنار هم رفته ایم و یادمان رفته بود که به هرکداممان بیست سال سن اضافه شده است و چنان کودکانه و سر خوش می خندیدیم که دیگران با تعجب نگاه می کردند...
دلم برای سوما گا خیلی تنگ شده......
بله خاخور جان باید نوشته ات را یکی دو بار دیگه بخونم تا شخصیتهای آن را منهای شما و خاندایی کمی تا قسمتی بشناسم لا اقل.....
درود و نور و سرور بر شما باد
خوب.....موضوع پست قبل؛
کارکترهای پست قبل.همه اش واقعی هستن.واین روایت بر میگرده به سی،سی و یک/ سی دو سال پیش.که هر چه تو ذهنم بود رو نوشتم.کارامازوف وآن نویسنده عصیان زده،بیمارِ روان پریش
من فکر کردم ناتورالیسم وار نوشتم
شاید م رئالیسمِ
باور بفرمایید آنچه که بود نوشتیم
راسیاتش ؛کار خوبی کردین ونوووش جون تون و خدارو شکر
من متوجه منظور تون شدم.بله میشود.بی خود و بی جهت همین چند روز عمر....
وقطعا می شود،همان طوری که آدمی ز دیور دلبر می سازد،قطعا در جهنم هم برای خود بهشت خواهد ساخت.
واین ها یعنی مهارت زندگی.
همیشه گفتم،نگین الهی خوشبخت شید.بگین الهی خوشبختی بسازی.
خوشبختی ساختنیِ ،شدنی نیست که بلامیسر.
سوماپا_لان= آبکش.سبد.
درست می فرمایید،وقتی دوستان پراکنده می شن این دلتنگی ها ....
منم سالهاست عمه ام رو ندیدم.چیزی حدود بیست سال.چند وقت پیش چوپان عکسش رو بهم نشون داد.باورم نمیشد اینقدر پیرشده.یادمه خوابش رو دیده بودم و
براتون تعریف کردم.توی خوابم هنوز جوان و زیبا بود.هنوز از سی گذشته و شاداب بود.وبعد،به چوپان گفتم،ای کاش ندیده بودمش.که توی ذهنم همون جور می بود.مثل عمو ،که زن عمو تو ذهنش جوان ماند.
ان شاءالله که دیدارهاتون نو به نو بشه و
دلتنگی ها رفع...
تی جان بی بلا برار جانبهتون حق میدم.چون یک قسمت از متن رو مثال ثدا ثیما سانثور کردم.لطفا از هرکجای نوشته ،سوالی دارین تارف نکنین و بپرسین.با کمال میل پاسخ می نویسم، والبته کامنت دونی اون پست رو فعال میکنم،که راحت باشین و
پیدا کنید پرتقال فروش را
خیلی ممنون و متشکرم.
راستی در مورد شماره، 132 هست.
دست شما درد نکنه آقای حوائجی عزیز
یادداشت میکنم؛شماره 132.که تاکید کنم این شماره اس
سپاس فراوان
بَه بَه! ماشین بازای شمال کشور بسیار عالی!
واقعا کیف کردم خصوصاً با اون اسب رام نشدنی فورد!
راستی، بابت کامنت محبت آمیزتون ممنونم. اگر دوست داشتید نشریه رو تهیه کنین و البته در موردش برای من نظرتون رو بنویسین
خیلی ممنون از لطف تون
چقدر باحال؛اسب رام نشدنی
چشم.سفارش تهیه رو گفتم.قراره برام بگیرن و
ان شاءالله براتون درموردش می نویسم و
تصویر هم می فرستم
خیلی ممنون بابت حضور عزیز و گرامی تون