یک وقت هایی هست که باید بگذاری موسیقی ای که دوست اش داری و
باهاش خاطره ساخته ای،
با صدای بلند در خانه پخش شود.
چای دم کنی و
بگذاری نت ها در چای سرریز شوند.آن وقت دوتا چای بریزی و بگذاری روی میز و
با غیابِ دیگری حرف بزنی.
هی حرف بزنی ....با کسی که آن سوی میز نَنشسته است..
#آنتونین _دورژاک؛آوازهایی که مادرم به من آموخت.
****
***
بارون ریزه می بارید...
ریزه میزه های سرد ولذیذ...
صورتم رو گرفتم سمت آسمون و
چشامو مچاله کردم!
تودلم گفتم؛گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار/ تو از یادم نمی روی/سوزن ریزِ بی امانِ باران_ بر پیچک و ارغوان/تو از یادن نمی روی!
وبعد ،بلند گفتم ؛آه...خدایا شکرت.
احساس کردم،چهره چرخونده سمتم.وبعد چشم بازکردم،دیدم همین جور،خودش رو زده ب اون و ...
هرکسی رفته بود یه وری.
من بود و
او_
چک چک آتش و
ابر وآسمون و
بوی خوش چوب و
شعرِ تو دلم و
حبیبی که می خوند؛ بزن باران بهاران فصل خونه است/بزن باران که صحرا لاله گون است/بزن باران که به چشمان یاران/جهان تاریک و دریا واژگون است/...
♡جمعه مراسم چهلم خاله جان برگزار میشه.ومن امروز متوجه شدم،مادربزرگ(ننه)صبیره بانو ،به رحمت خدا رفت...
روحش شاد...
ازخداوند برای ایشان وخانواده محترم شان صبر و سر سلامتی آرزومندم.
واینکه دوست دارم،آیه 153_سوره بقره رو با هم زمزمه کنیم؛
یا ایها الذین آمنو استعینوا بالصبر ....ای کسانی که ایمان آورده اید،در برابر حوادث سخت زندگی،ازصبرو نماز کمک بگیرید،همانا خدا با صابرین است...