<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

قاصدِ میلیون ها لبخند...

 

*آنچه برایم عزیز است با خود حمل میکنم.

با داشتن یک باغچه ویک کتابخانه،هیچ کم بودی نخواهی داشت.

*از بازی و بذله گوئی می توان لذت برد.همان گونه که از خواب و استراحت.به شرطی که به اندازه کافی به امور جدی و کارهای مفید پرداخته باشیم.


_ * همان گونه که به امور جدی و

کارهای مفید پرداخته بودیم.به این ***سه  ***ستاره*** ها ،از سری جملات دوست  فیلسوف مان، سیسرون؛ می اندیشیدیم.

با اولین ستاره.....تو دلمون گفتیم؛هرآنچه برایمان عزیزوگرانبهاست .در گنجه ی قلب مان است و

باخودحمل می کنیم:)دستِ هیچ!دزد پدرسوخته ای هم به  گنجینه ی دلمان نمی رسه.وبعد،از لحن مان، لبخند مان گرفت و

از دریچه های قلب مان،هوای تازه به مخ مان هدایت شد.همممم.ورودو

خروج هوای تازه.عین معماری های قدیم،که خونه تهویه و

نور مناسب داشت.واین یعنی ،همه اش مهندسی معماری قانونی!


واما دومین ستاره_ گفتیم؛

کتاب و باغچه و

درخت، انرژی مثبت و

موزونی به روح و

روان میبخشه.خوب.الحمدالله اینم که توی  ذهن و

روح داریم.البته باغچه که نیست.یه دشت مرتع مانندیِ،اسب میچره.چشمه ی جوشان و سایه سار درختی و 

مطالعه دلچسب. یه پرنده ای.اون بالا. لای شاخه های درختِ هست و

هراز چندی،صدای دلنواری شنیده میشه !

گاهی اوقات ؛معلوم هست؟اون بالا داری چکارمیکنی؟

بله،که دوباره لبخندمان گرفت:)

سومین ستاره...گفتیم؛به اتفاق؟حافظ بخونیم؟ کودکان درون مان،  متفقل القول گفتن،خو باشه.می خوانیم؛

عشقبازی و جوانی  و شرابِ لَعل  فام/مجلس اُنس وحَریفِ همدم و شُرب مُدام

ساقیِ شِکر دهان و مُطرب  شیرین سخن/همنشینی نیک کردارو ندیمِ نیک نام

شاهدی از لُطف و پاکی رَشکِ آبِ زندگی/دلبری در حُسن خوبی غیرتِ ماهِ تمام

بزمگاهی دلستان چون قصرِ فِردوسِ بَرین/گُلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام

صف نشینان نیکخواه و پیشکاران با ادب/دوستداران صاحبِ اسرار و حریفان دوستکام

باده گُلرنگ تَلخِ تیزِ خوش خوارِ سبک/نُقلی از لَعلِ نگار و نُقلی از یاقوت جام

غمزه ساقی به یَغمای خِرَدآهخته تیغ/زلف جانان از برای صیدِ  دل گُسترده دام

نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن/بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام

هرکه این صحبت نخواهد خوش دلی بروی تباه/وان که این عِشرت نجوید زندگی بر وی حرام

*_تو این حاگیر واگیر اندیشه ای  و

غزل خوانی مان.یهو اومدو گفت؛

میخام برم یه چیزی بخرم و

بیام.ولی میخوام یه چیزی بگم و برم!!

گفتم، بگو.

گفت؛ من واسه کسی که،به سن و

سالته؟استیکر  قلب❤ بزارم ،بد!که نیست؟

گفتم،نه.چه بدی ای داره.هرچندتا دلت خواست بزار.

گفت،گذاشتم.اونم برام گذاشت.منم واسش نوشتم؛ممنون.

سرجنباندم .که خو باشه.ممنون ازتوضیحاتت.زود برو.من دارم خفه میشم.

صدای بسته شدن در که اومد.قاه قاه خندیدم*_* نگو نرفته.یهویی اومدو

مثل قفل فرمان خفتم کرد.گفتم_هزار بار بهت گفتم،اینجوری نکن دادای من.گفت.میدونستم  خیلى بدی و

به ام می خندی.الانم حقته:/


_*یه حدیث؟از امام صادق ع با هم بخونیم؟؛ثلاثه تعقب الندامة....سه چیز پشیمانی در پی دارد:

به خود بالیدن ،فخر فروشی ، وچیره جویی بر دیگران!


*_شعر و عنوان از ؛ فریدون رهنما!