عنوان ندارد!

 بر فرو رفتگی های این سنگ

 دست بکش!

و قرن ها

عبور رودخانه را حس کن....

#گروس_عبدالمالکیان

.

.

.

پ.ن؛چندوقت پیش گُمش کرده بودم.هرکجا بود گشتم.انگار سنگِ آب شده رفته تو زمین.گفتم ول کن.بزا خودش منو پیدا کنه.من نه اینکه صدای همو گوش می کردیم....؟هوم؟

*_اومد کنارم و

گفت؛میشه برا شراره جون دعا کنی ؟

گفتم؛شراره جون کیه؟دادای من؟

گفت؛شراره جون زوریخِ!مث خاله جان بیمارشده.لطفا سر نمار دعاش کن.

چشامو واسش مچاله کردم.

گفت؛ممنون.خیز برداشت سمتم و

یکی بوسم کرد.

بلند شد بره.برگشت و

گفت:اجازه میدی یکی دیگه ببوسمت؟جفت ابروهامو بردم بالا.که یعنی نه.اخم هاشو توهم کردو

پرید سمتم و

گفت؛ابرو می ندازی بالا بالا...ومن غش آوردم*_*

داشتم دنبال کِش بیجامه.یا تومان می گشتم.که بچپونم دور بالش؛ سنگِ پیدا شد.*_*

بارون بند اومده.

آسمون ابری و

اخم آلودِ.بله.دیشب بخاری روشن کردیم .بس که سردمون شده بود.ولی گفتن،دوروز دیگه هوا گرم میشه.باید کولر روشن کنید.درعوض سه شنبه وچارشنبه،مجددن بخاری ...

یه دوستی  بهم گفت؛این گیلان تون چه هوای بی اعتباری داره آخه؟گفتم:من از شما عذرمیخام.آب هوای گیلان مون اینجورِ دیگه.زین پس شما لطف کن،هر وقت(لحنم خیلی غیرتی شده بود،نه؟؛)،مسافر گیلان زمین شدی، تو چمدونت پالتو (خیلى عذرمیخوام)ب ی ک ی ن ی بگذار.با یه فیگور تجزیه تحلیلی؟ که مثلا این چی گفته ؟مکثی کرد و

بعد؛قاه قاه زد زیر خندید و*_* گفت؛بمیری با این حرف زدنت/:

خدایا ؟منو ببخش و

بیامرز.