<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

اندر احوالات آقای برادرزاده !

تو مسیر خونه ی آقاجان بودیم.به نیمه های راه که رسیدیم؛گفت_ :میشه؟میشه من بیام پیش شما بمونم؟

پرسیدم ،چرا؟

دوتا سُرفه کرد و

یک نفس گفت؛ آخه ،آخه مامان و

بابا میخان برن کربلا.من که مشتی هستم.عراقیارو دوس ندارم.خوشمم نمیاد بهم بگن؛کبلایی! کبلایی حسام !

ازاین چرت پرتا می نویسن؟میچسبونن درخونه ی آدم؟کبلایی فلانی بازگشت عارفانه شمارا گرامی میداریم.اصن ،اصن خوشم نمیاد.

یهو ساکت شد.نگاش کردم،داشت 

با سرانگشتای تُپلش بازی کرد.

دوست داشتم بلند بخندم و

بعد گازش بگیرم*_*

چهره چرخوندم سمت بابا گیان.ببینم جو چطورِ؟متبسم خیره ب جاده بود.ومن یهویی قاه قاه خندیدم و

پشت سری ها؛همه خندیدن...،

.

.

.

رسیدیم شهرستان. 

یه ایست کامل کردیم،تا کامیون رد بشه.

 از مغازه بقلی یه سرباز میاد بیرون.بهش لبخند می زنه،براش بای بای میکنه.

حرکت می کنیم...

بعد مکثی ،رو کرد به باباگیان و

پرسید؛من اگه زن بگیرم؟بازم باید سربازی برم؟

گفت؛بله. اول باید سربازی بری بعد بیای زن بگیری.ولی می تونی زن و

بگیری و

سربازی ام بری.اونوقت بابت عیال وار بودنت راه دور نمی فرستنت.وبعد گفت؛حسام و

عیالش .بلند بلند خندیدیم.خوش هم غش آورد:)))

گفت؛وقتی سربازی باید برم؟مگه دیوونه ام ؟بعد سربازی زن بگیرم؟

توام ویشگون گرفتنش بهش گفت؛دیوونه خودتی مردکه ی کله کدو*_*