<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

خدا آخرعاقبت مارو ختم بخیر....

 

به قول کاکتوس جان"جونم براتون بگه که"یه خانم کار آفرینی بودن.

که راه ب راه تی وی تبلیقشو می کرد.

همین شبکه ی استانی خودمون.

یعنی هروقت ایشون برنامه داشتن،مامان اگه بود،سرساعت با دقت نگاه میکرد.اگر هم نبود،زنگ می زد و

میگفت؛نگاه کن حاج خانم برنامه داره.

ویک روز با آقای عمو زاده سر صحبت و

وا کردن و

دوتایی شروع کردن به تعریف و

تمجیدحاج خانم .

که آقای عمو زاده گفتن؛

ایشان ارباب رجوع مان است و.ایشان خیّراندو

بسی حاج خانم کار درستی هستن و

ایشان فلان هستن و

ایشان بهمان هستن و

پشت بندش مامان جان مونم ، تمام لوح تقدیر و

عناوین نمونه بودن ایشان را،تصویر ایشان در کنار اردوغان ،،، ؛و هرانچه ازایشان ازبر بودن را گفتن و

هی اوشان گفتن و

ایشان گفتن و

خلاصه هرکاری کردیم؛حس هفتم مون گفت؛نچ!یه جای کار میلنگه ماجان.نچ.

گفتیم؛ نمى دونم؟چرا؟ نصبت به ایشان احساس خوبی نداریم.

به اتفاق بهم توپیدن.

هیچ نگفتیم.

گفتن،این حاج خانم با این سن سال کم.(متولد ۶۵) می دونی؟دست چند نفرو بند کرده و...

وبعد گوشیش رو آوردو

گفت ؛پرفایل حاج خانمو ببین.

نگاه کردم.تصویر ره ب ربا چفیه.خودش وجمعی ،که شامل بخش دار و

رئیس پ اسگاه و

شورا ...ولایتشو 

همین طور بالادسی ها.تمامی لوح تقدیر .حاج خانم با چادور و چفیه و

بین حرمین ...

چیزی نگفتم.

هردو با تحکم گفتن؛فوری فوتی قضاوت نکن.

گفتم؛کی این کارو کردم؟

گفتن؛همین الان.+_+

گفتم؛ میگم احساس خوبی ندارم.چشم. دیگه چیزی نمیگم.وچیزی نگفتم.

القصه ؛

ازاون ماجرا شش ماهی گذشت.

ویک روز یکهویی ،عشمون به احساس مون گفت که،عشقم کشید از حاج خانم بپرسی.گفتیم  آی ب چشم*_*

بپرسیدم:اقای عموزاده؟ ازاین ارباب رجوع محترم تون؟چه خبرآقا؟

اخم ها شون رفت توهم.چیزی نگفتن.تکرار کردم؛از حاج خانم؟کارآفلین چه خبر؟

با همون گره ابرو گفتن؛بی خبریم.

گفتم،یعنی چی؟شما که میگفتین نماینده حاج خانم یه روز درمیون پیش ماهه و..

با همون فیگور

 خودشونو مشغول گوشی کردن و

پاسخی نگفتن و

زدن به کوچه ی علی چپ اینا*_*

بله؛به قول کاکتوس جون،سرتونو درد نیارم.سپس ها گفتن،گویا حاج خانم فلنگ  بسته بودو

داشت بیشتر میبست.یعنی میخواست بره، کشورِ اردغان و

نشد که بره و

برگردوندنش و

الانه مشغول آب خنک خوری هستن.

هیچ نگفتیم/:

.

.

.

خلاصه اینکه،

حواس مون  به کلام امیرهستاااا...

دوست دارین؟باهم بخونیم؟

بله.امام علی ع  فرمودن:از به زمین خوردن دیگران شاد مشو؛زیرا تو نمی دانی که زمانه با تونیز چه خواهد کرد...واز خطای دیگران هرگز شادمان مشو؛زیرا تو نیز برای همیشه از خطا مصون نیستی....


ان شاءالله_ خداوند- به اذنش_ همه ی مارا از جمیع بلایا و

خطاها مصون دارد.آمین.


واینکه  ؛در مشورت نخستین کس مباش که نظر می دهد،واز اظهارنظرناسخته بپرهیز.<-امام صادق علیه السلام❤


عرض دیگه ای نیست.جز سلامتی و

سرافرازی و

دل خوشی های بسیار شما❤