<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

غرُوب دیمآی...

نظرات 7 + ارسال نظر

چه غروب دل انگیزی به به،قدم زدن کنار دریا در غروب و شنیدن صدای دریا،شن های نرم ساحل،سنگ های زیبا،صدف های قشنگ،کشتی ها و قایق ها،البته دریای خزر خودمون پر از آشغال شده(پر از آشغال کردنش)
این مسافرا رعایت نمیکنن که میان می خورن و کثیف می کنن و میرن،13 فروردین سال 1393 ببود داشتیم از جنگل برمی گشتیم دیدیم یه پسر 20 یا 22 ساله،از اون طرف خیابون می خاست ببیاد اینور،یهو یه ماشین که مال خرم آباد بود اومد با سرعت 160تا زد به طرف،سر و کله و دست و پا و گردنش شکسته بود خون دماغ شد زنگ زدیم آمبولانس بعد یه پژو پارس هم اون اطراف بود گازو گرفت رفت دنبال ماشینه رانندشو آورد،بعد رانندش گفت که منم باهاش میرم بیمارستان،پلیس اومدو تنها کسی که شماره پلاک ماشینو دیده بود من بودم،شماره پلاکشو به پلیس دادم و رفتیم،اون پسره که داغون شده بود،دست و پا و گردن و فک و سر و کله و دماغش شکسته بود خون دماغ شده بود از گوشش هم یکم خون میومد!!!!!!!

بله متاسفانه/همین ها باعث بانی تصادف و دعواهاو
بند آوردن راه و....

خدا ب راه راست هدایت شون کنه/بهشون درک ببخشه/که وقتی وارد شهری میشن/ادب حکم میکنه که احترام میزبان رو داشته باشن...

میم! دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 23:36 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

لب دریا ، قدم بزنین و فقط صدای موجا ره بشنفین

بعضی وقتا ادم دوس داره فقط قدم بزنه و هیچ حرفی نزنه
یعنی دوس داره فقط تو ذهنش حرف بزنه و هروقتم دلش خواس ، تو ذهنشم سکوت کنه

این فصل از سال!
لب دریا قیامتِ.ومنم همیشه ی خدا از شلوغی فراری.
همون لب رودخونه،خوبه.صبح اول وقت باشه و
صدای پرنده ها و
قورباقه ها و
تماشای رود ی که با وقار جاریِ....که می ره،که برسه به دریا.
بله،بعضی وقتا آدم دوست داره،فقط قدم بزنه و
تو ذهنش حرف بزنه .وهر وقتم دلش خواست،تو دهنش سکوت کنه.هیچی نگه.واگر هم قرارِ چیزی به بقل دستیش بگه.قضیه ی نشود فاش کسی و
گوش کن با لب خاموش سخن...باشه.

ممنون از حضور تون.مرسی که گوش شنوا بودین

کاکتوس دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 19:16

چه عکس خوبیییییی
چه حس خوبیییی داره
داداش فسقل مرخص شد
مرسییییی

خدایا شکرررررت
الهی شکرت
خدایا خیلی مرسییییییییی

مسعود دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 09:29

به به چه عکسی
خب توی همون کامنت اول توضیح دادی گرنه سوال بود برام وسط چله تابستون غروب دیماه از کجا اوردی
این عکس ها رو میذاری فکر نمیکنی ریا میشه

فرمودین ریا_ یادم اومد؛
ای درونت برهنه از تقوا
وز درون جامه ی ریا داری

پرده ی هفت رنگ در مگذار
تو که در خانه بوریا داری

این عکس ها واسه سیقل روح و
صفای قلب و
درون به زیور تقوا آراسته نمودنه .

ولیکن چارشنبه سوری ها
جامه ریا برآتش می کشیم:)

آخه داداش چوپان من؟ دی ماه؟دارو درخت؟این همه برگ و
برگچه ی سبز و
جوان دارن؟



تماشای غروب از میان چشم های صیقلی و
شفاف بسیارها زیبا و
به به تَرِ.

مهرداد یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 19:52

سلام و درود.
قشنگه،غروب دی‌ماه آیا؟

سلام و
درود ها برشما .ممنون کاکو
نه کاکو گیان.غروب تیرماهِ .21 تیرماهِ 98.غروب دیمآی=دم غروبی .

اسماعیل بابایی یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 11:12 http://fala.blogsky.com

زیباست!

خیلی ممنون از حضور عزیزو
نظر لطف شما

میم! یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 01:02 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام و دورود بر شما

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم
عه بازم باید پیاده برم!؟

ای بابااااا

سلام و
درود برشما؛آقای دکتر میمِ عزیز

ممنون بابت بیت زیبا
دلم قدم زدنِ بی گپ و
گفت میخواد

باز که جوشی شدین؟
لطفا نفس عمیق بکشینالان آژانس می رسه ومی برتتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد