<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

        



نظرات 6 + ارسال نظر
گیله مرد چهارشنبه 2 بهمن 1398 ساعت 01:05 http://www.guilemard.blogfa.com

(مرد خدا)
‫ﺧﺮﺳـﻨﺪ ﺷﺪﻳﻢ از اﻳﻦ ﻛﻪ اﻣﺮوز
‫رﻧﮕﻲ دﮔﺮ اﺳﺖ، ﻧﻪ رﻧﮓ دﻳﺮوز
‫ﺗـﺎ ﺷـﺐ ﻧـﺸـﺪه، رﻧﮓ دﮔﺮ ﺷﺪ
‫ﮔﻔﺘﻨﺪ از اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ، ﻫﺰار ﻧﻜﺘﻪ ﺑﻴﺎﻣﻮز
‫ﻓﺮﻳﺎد زدﻳﻢ ﻛﻪ ﭼﺮخ ﮔﺮدون
‫ﻟﻴﻼ ﺗﻮ را ﻧﺪادهای ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮن
‫ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺮ آﻣﺪ آﻧﻜﻪ، ﺧﺎﻣﻮش
‫ﻛﻢ داد اﮔـﺮ، ﻧـﮕﻴﺮد اﻓﺰون
‫ﺧﺎﻣﻮش ﺷﺪﻳﻢ و در ﺧﻤﻮﺷﻲ
‫رﻓـﺘـﻴـﻢ ﺳـﺮاغ ﻣـﻲ ﻓـﺮوﺷﻲ
‫ﻓـﺮﻳـﺎد زدﻳﻢ دوای ﻣﺎ ﻛﻮ؟
‫ﮔﻮﻳﻨﺪ دواﺳﺖ، ﺑﺎده ﻧﻮﺷﻲ
‫ﻫﺸﻴﺎر ﻧﺸﺪ، ﻣﮕﺮ ﻛﻪ ﻣﺪﻫﻮش
‫اﻳﻦ ﺑـﺎر ﮔﺮان ﺑﮕﻴﺮم از دوش
‫آرام ﻛـﻨـﺎر ﮔـﻮش ﻣـﺎ ﮔـﻔـﺖ
‫اﻳﻦ ﺑﺎر ﮔﺮان ﺗﻮ ﻣﻔﺖ ﻣﻔﺮوش
‫از ﺧﻮد ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺷﻮی ﺗﻮ ﭘﻨﻬﺎن
‫از ﺧﻮد ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺷﻮی ﮔـﺮﻳﺰان
‫ﺑـﻴـﺪاری دل ﭼـﻨﻴﻦ ﻣـﺨﻮاﺑﺎن
‫ﺳﺨﺖ آﻣﺪه اﺳﺖ
‫ﻣـﺒـﺨـﺶ آﺳـﺎن
‫ﻫﺸﻴﺎر ﺷﺪﻳﻢ از اﻳﻦ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ
‫رﻓـﺘـﻴـﻢ و درِ ﻣـﻴـﻜﺪه ﺑـﺴﺘﻴﻢ
‫ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ
‫ﻣـﺎ ﺑـﺎده ﻧـﺨﻮردهاﻳﻢ و ﻣﺴﺘﻴﻢ
‫ﻣﺴﺠﺪ، ﺳﺮ راه از آن ﮔﺬﺷﺘﻴﻢ
‫ﺑﺮ روی درش ﭼـﻨﻴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻴﻢ
‫در ﻣﻴﻜﺪه ﻫﻢ ﺧﺪای ﺑﻴﻨﻲ
‫ﺑﺎ ﻣـﺮد ﺧـﺪا اﮔﺮ ﻧـﺸﻴﻨﻲ

‫ﺑـﺎزآ ﻛﻪ ﺑـِﺮوﻳﺪ ﺑﺎز
‫دل ﮔُﻞِ ﺧﺰاﻧﺶ را
‫ﺑـﺎزآ ﻛﻪ ﺑـِﺒﻮﻳﺪ ﺑﺎز
‫ﻋﺸﻖ ﺟﺎوداﻧﺶ را
‫ﺑـﺎزآ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺑﺎز
‫دل درد ﻧـﻬﺎﻧﺶ را
‫ﺑـﺎزآ ﻛﻪ ﺑـﺠﻮﻳﺪ ﺑﺎز
‫دل ﺟﺎ و ﻣﻜﺎﻧﺶ را

( مسعود فردمنش )

بسیار بسیار ممنون و
سپاسگزارم....

کیهان چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 08:02 http://mkihan.blogfa.com

:گل
خوبی آبجی
:
همه چی روبراهه؟نگرانت نباشم؟
اما هستم!

مرسی برارم،خیلی مرسی
ممنون محبت و
معرفت بلامیسر
خوبم برارم.نگران نباش...

آران سه‌شنبه 24 دی 1398 ساعت 21:55 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

باید به تک تک مردم ایران گفت "عیبی ندارد اگر حالت خوب نیست."
تو سوگوار امید از دست رفته‌ای تو هرروز غرق خبرهای بد و تلخی
هرروز داغ تازه‌ای بر دلت می‌نشیند. تو حق داری زاری کنی، نخندی،
مضطرب و مستأصل باشی و حرف‌های تلخ بزنی.
رفیق عیبی ندارد اگر حالت خوب نیست.حال هیچ‌کدام ما خوب نیست.
میان این همه غم،افسردگی طبیعی‌ترین واکنش ما به تلخی‌ای است
که به جان زندگی‌مان ریخته‌...

.......

خیلی ممنون از حضور همیشه سبزو
عزیز شما؛آران عزیز

کیهان سه‌شنبه 24 دی 1398 ساعت 08:49 http://mkihan.blogfa.com

گاهی هم لازمه که آدمی از زمان و مکان فارغ بشه یا به قول تو خاخور جانمان از زمین و آسمان و حتا نور هم فارع=غ بشی بری رد کارت!!!
خوب من هم سعیمو می کنم!
به طنز یا به درست نمی دانم کدامش!! هر روز که به خانه بر می گردم زن برارت می گه خدا را شکر یه روز دیگر هم سالم به خانه بر گشتی؟!!!!
راستش حتا زمان جنگ و جبهه هم چنین اندیشه ای در بین مردم رواج زیادی نداشت! حالا چی شده خاخور که ما ی پوست کلفت هنوز متوجه اش نشدیم؟!!

بله،آخ به گذشتن و
رد کارم رفتن ...


می دونید؟وقتی از زن برارم می گین و
می نویسین،
پراز تبسم و احساس خوب میشم و
همه جا زن برارم رو می بینم.
الحمدالله لطف خدا شامل حال برارهام شده و
زن برار هام یکی از یکی بهتر.والبته که زن برار بزرگه ام به دل مرد خاخورش عجیب نشسته و
دوست دارم براش بشکن بزنم و
با لحن خانم مهستی بخونم؛تمام دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم،
عزیزم...

خیلی مراقبش باش برار جان.
البته مراقب خودت و
برارزای گلمم باش

صبا سه‌شنبه 24 دی 1398 ساعت 02:27 http://www.5eafaq.blogfa.com

سلام باران عزیز
عکس مثل همیشه زیبا. وای از حال این روزهای ما

سلام،
سلام به روی بهتراز ماهتون عزیز دل م.
خیلی ممنون از حضور عزیز و
نظر لطف تون

وای....
ای کاش این روزها... همه اش خواب و
خیال بود.

آران دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 22:54 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر :
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .

هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاورد است !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .

در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !

بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار !

وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،
دست هایی که به هم پیوسته است !
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته است !

دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !
دست در دست کسی داری اگر ،
دانی ، دست ،
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛

لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست ،
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،

خواه در یاری نابینایی ،
خواه در ساختن فردایی !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !

بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی
دست هامان ، نرسیده است به هم !


فریدون مشیری



https://as8.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/de6853cac0c13723bdfc31f2b051713b8546764-360p__90873.mp4

درود و سپاس بسیار ....آران عزیز و
گرامی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد