تو خواه پند گیرو خواه ملال. . .

بهار گشت ،ز خود عارفانه بیرون آی

اگر زخود نتوانی ،ز خانه بیرون آی

این غزل ۱۶۸ صائب تبریزی،با توجه به اوضاع کنونی+ توصیه های پزشکی ،کاربرد نداره.امید که،این  ایام بخیری بگذره،این بهارو تابستون هیچ،

پائیز برسه،..گمان نکنم ،مرحوم صائب اشکالی درش ببینه؟،که  بخوانیم؛"خزان گشت ،زخود عارفانه  بیرون  

 آی /اگر زخود نتوانی ،زخانه  بیرون آی."

هوم؟

حالا بلند بالا صدا کنید"صُوووووفی؟"

عههه،چه صدای  برگشته از کوهِ،،، زیبایی.

*عنوان برگرفته ازپایانِ  پندو نصایح مامانمه.یعنی همیشه  مامان همینو عنوان میکنه .بخدا راست میگم. اونم بالحن حماسی  .وخب.منه لامذهب ، خنده ام می گیره.وانقدر تو دلم خدا خدا و استغفار میکنم،که نخندم.

(میگم؛لطفا ،خواهشا، نخند ماجان.نخد.استغفراله ربی ...)

ویک روز ،طبق معمول ،همین عنوان رو،پایان  نصایح(چرا اینقدر سیگارمیکشی محمد؟ کمتر بکش محمد،ریه ات رو داغان کردی محمد..)،به پدر گفتن و،،،باور بفرمایید،اگه مامان برنمیگشت،،، پدرجان برام شکلک در نمی آورد،من قهقه ام نمی گرفت و

 جفت مون به حیاط هدایت نمی شدیم/:

هوووف.

خدایا ،الله شافی،من شرالوسواسِ خناس،بارالهامنو لطفا شفابد، شر این وایروس رو از زمین برچین .

**تصویر_تویسرکان زیبا ،با آب و هوای بالاتر از شرابِ......

***برای بار چندم! "دایره زنگی" رو همراه دادا نگاه کردم.میگه دختر جعفری،(امین حیایی)عینهوبچگی هاته،میگم ،مگه بچگی هامو دیدی، که یادت مونده؟میگه ،منظورم  همین الانت بود،خنده ام می گیره.بعد با لحن دخترِ، دیالوگ  شو تکرار میکنه؛"اگه بده پس چرا کادو می دی؟!"

****من با تو همدردم رفیق؛خنجر به پشت من نزن/هرگز نمی خواهد رسید؛جز ما کسی بر دادِ ما..."همای"