آقاجان اینا معتقدم
وقتی درخت شب خسب=شاغوز گل بدهد،فصل کندوهای پر عسل است .
شرق گیلان روستایی به نام"شبخوسلات"دارد.
شبخوس به معنای درخت شب خسب است،لات به معنای دشت چمن زاری ست که/محل چرای اسبان ایلخی ست و
کنار رود خانه واقع شده باشد.
والبته برای بدر کردن سیزده " لات " گزینه ی بسیار مناسبی است.
.
چیزی حدود ۲۵۰ عدد بچه ماهی (گرمابی/مثلا کپور ،آمور،..)درهمین استخر کوچکی که مشاهده می کنید /رها شده
وقتی کیف شان کوک باشد،شروع به کله ملق و شیرجه زدن می کنند.
واینگونه است که/سروصدای ماهی ها هم زیباست...
.
.
می دانم
روزی ناگهان و سر زده می آیی
از پشت سر
دست هایت را روی چشم هایم می گذاری
و می پرسی
مرا می شناسی؟
من
با اینکه تو را
از عطر همیشگی ات
صدای شیرینت
و دست های مهربانت شناخته ام
باز. . .
اسم های دروغین می گویم
تو شاکی می شوی
قهر می کنی . . .
#عنوان نام کتابی با موضع شعر و ادبیات است، که مولفش سجاد داغستانی است و
شعرِ"می دانم /روزی ناگهان..."از همین کتاب است.
با پیشانی عرق کرده /شاکی با تلفن صحبت می کردین،
از پشت سر دست هاش رو گذاشت روی شانه های شما،
خیز برداشت دم گوش تان،
لبخندم گرفت،خدای من.:))
دست راستتان را در هوا،به علامت چیه؟چی شده؟چرخاندین.
سرش رو به علامت هیچی ،جنباند.
ومن تو دلم غش رفتم.ازاین حرکات ایما و اشاره.
شاکی به گفتگو ادامه دادین.واو همچنان دست بر شانه و
بیخ گوش تان بود/که کسری از ثانیه ماچیدتان.ومانند فنر،برگشت سرجای خودش.من هم به مانند شما هنگ این صحنه شدم و
یکهویی کلام تان قطع شد.مجدد خیز برداشت سمت شما و
مجدد ماچید و
گفت؛عین آجیل شور و بامزه ای.لب ورچیدین.که مثلا به اش نخندین.گفت/نمک خوبه،فشار آدمو می بره بالا.
من تو دلم /از واکنش شما غش رفتم.آن سوی خطی که/حالا فرصت حرف زدن پیدا کرده بود/تخت گاز میگفت و
شما بی توجه به گفته هاش بودین...
گفت،می دونید؟روایت داریم ثوابی که در بوسه ی بی هوا ست/در زیارت خانه ی خدا نیست.همانجور که مث من/خودتون رو کنترل می کردین که نخندین/گوشی رو از دست تون گرفت و
قطع کرد.
گفت؛چرا؟اینقدر حرص جوش می خوری؟مگه آیه نازل شده؟حرف درست تو کَت همه بره؟
فدای سرت که نمیره عزیزمن.
تا اینو گفت،از جا برخاستن شما و
فرار کردنش یکی شدو
شما بدو
دیوانه ی زنجیری بدو. ..