سلام... درمورد مطلب قبلی : پس شما هم خرمای خاصویی میخورید؟: خرمای خاصه یا خاصویی یا آلوچه ای، محصول شهر جم، استان بوشهره همون جایی که ما زندگی میکنیم
سلام بر شما عههه.چه جالب.ما فکر میکردیم خودمون واسش اسم اختراع کردیم،"ریزآلوچأى" : بله،ما این مدل خرما رو خیلی دوست داریم.خصوصا مزه اش یه ریزه شبیه پیارمه. هرکجا و همیشه ،به اتفاق همه ی عزیران درپناه خداوند باشید
+میخوام از روی نقشه همون جایی رو که شما زندگی می کنید رو پیدا کنم.میخوام فاصله ی از اینجا تا اونجا رو اینجوری تو ذهنم داشته باشم.گفته بودم؟به نقشه و کُره علاقه مندم
با درود والله ما نه از مشهدی هاو نه از شمالی ها جز خوبی چیزی ندیدیم جنگ که تق فریبا چند ماه ازش گذشته بود سفری به شمال داشتیم هوا گرم و بنزین نایاب توی صف بنزین ایستادم ساعت نه صبح بود قرار بود بنزین ساعت چهار بعدازظهر بیاید همسر و تک فرزند زیر سایه درختی کز کرده بودند ساعتها ایستادم ماشین ها آن زمان مثل الان کولر نداشت خانواده ای از کنارمان رد شدند ظاهرا از نماز آمده بودند دقایق بعد یکیشان آمد و همسر را دعوت کرد که به منزلشان بروند آنها رفتند و استراحت کردند و ما ماندیم تا بنزین رسید همسرم گفت برایش عجیب بود که چرا من ابرو هایم پر است و صورتم پر مو گفتم عزا دار برادر شهیدم هستم میگفت تعجب کردند که آبادانی شهید داده باشد آخه شانتاژ تبلیغاتی بدی آنزمان از خوشگذرانی آبادانی ها بود درست مثل زلزله ی بم که می گفتند سگی را در مراسم جشنی آتش زدند
درود بر شما با توجه به رفتار شما در همین دنیای مجازی، شما و خانواده محترام از آداب مهمانی و سفر(همان تکریم به فرهنگ جامعه میزبان)... بسیار بسیاربرخوردارین.قدم شما و خانواده محترم همیشه بالای سر چاو. ما هم از مشهدی ها خوبی و احترام دیدیم.از قمی ها هم همین طور.
از نظر ما شمال و شمالی یعنی مازندران.اینجا گیلانه .گیلانی ها رو هم رشتی می شناسن.وقت هایی ام که تو ترافیکی که همشهری های خودشون بوجود آوردن می مونن،کلافه و عصبانی میشن.اونوقت سرشونو از ماشین میفرستن بیرون و داد؟اربده میکشن،رشتی های کله ماهی خور. مثلن همین ایام قرنطینه ای.گفتن ورود مهمانان ممنوعه.گفتن ما اگه نیاییم رشتی ها از گشنگی می میرن. غربی گیلانی ها راهُ بازکردن و ایشان به ویلایشان رفتن. فردا روز درخبرها خواندن،در حوالی قلعه رودخوان منزلی دچار حریق شد. وخوب،باعث تاسفِ واقعا... برای من ام عجیب بود.یعنی وقتی دخترآبادانی سفید و بور دیدم،تعجب کردم.اخه آغاسی خونده بود،دخترآبادانی چه سبزه مامانی.تصویر تیم سکتبال دختران/دهه ۴۰ ام زیبا و تعجب برانگیز بود.چوپان توی آفتاب بازی و فوتبال میکرد،آفتاب سوخته میشد.خاله کوچیه ام بهش میگفت،سیاپوست آفریقایی.یا مثلا اگه تو آفتاب بایستی و فرش بشورن و آفتاب سوخته بشن.خاله می پرسید ،تو چرا آفریقایی شدی؟:)) تو فیلم محمد رسول الله،یعنی اون سکانس اذون گفتن بلال حبشی رو دید.بچه هایی که مدام تو آفتاب باشن،میگه بلالِ ی:))
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دمش گرم خدا








دم شما هم گرم از ارایه مطلب
دم شما هم طیب الله انفسکم


شب شد
خورشید رفت
آفتابگردان عاشق
به دنبال آفتاب آسمان را جست و جو می کرد
ناگهان ستاره ای چشمک زد
آفتابگردان سرش را پایین انداخت
گل ها خیانت نمی کنند
سلام بانو جانم






حال و احوال تون چطوره؟؟
چه نظمی دارن.. گل آفتابگردان که نیست؟ هست؟!
ببخشید که ایمیلتون رو هنوز پاسخ ننوشتم...
سلام به روی بهتراز ماهتووون❤
جوونت بی بلاعزیزم










قربان محبتت،الهی شکر،قدری بهترم ام عزیز دل ام
بله،تخمه های بانظم و ترتیب ،یکجا نشسته هستن
عزیز دلین،بگذارین سرفرصت ...
دوست میداشتم
در شگفت میمانه آدم از نظمشان
چه قدرقشنگ وحس خوب داره
سلام... درمورد مطلب قبلی :
پس شما هم خرمای خاصویی میخورید؟:
خرمای خاصه یا خاصویی یا آلوچه ای، محصول شهر جم، استان بوشهره
همون جایی که ما زندگی میکنیم
سلام بر شما






عههه.چه جالب.ما فکر میکردیم خودمون واسش اسم اختراع کردیم،"ریزآلوچأى" :
بله،ما این مدل خرما رو خیلی دوست داریم.خصوصا مزه اش یه ریزه شبیه پیارمه.
هرکجا و همیشه ،به اتفاق همه ی عزیران درپناه خداوند باشید
+میخوام از روی نقشه همون جایی رو که شما زندگی می کنید رو پیدا کنم.میخوام فاصله ی از اینجا تا اونجا رو اینجوری تو ذهنم داشته باشم.گفته بودم؟به نقشه و کُره علاقه مندم
با درود
والله ما نه از مشهدی هاو نه از شمالی ها جز خوبی چیزی ندیدیم
جنگ که تق فریبا چند ماه ازش گذشته بود سفری به شمال داشتیم
هوا گرم و بنزین نایاب
توی صف بنزین ایستادم ساعت نه صبح بود
قرار بود بنزین ساعت چهار بعدازظهر بیاید
همسر و تک فرزند زیر سایه درختی کز کرده بودند
ساعتها ایستادم ماشین ها آن زمان مثل الان کولر نداشت
خانواده ای از کنارمان رد شدند ظاهرا از نماز آمده بودند دقایق بعد یکیشان آمد و همسر را دعوت کرد که به منزلشان بروند آنها رفتند و استراحت کردند و ما ماندیم تا بنزین رسید
همسرم گفت
برایش عجیب بود که چرا من ابرو هایم پر است و صورتم پر مو
گفتم عزا دار برادر شهیدم هستم
میگفت تعجب کردند که آبادانی شهید داده باشد
آخه شانتاژ تبلیغاتی بدی آنزمان از خوشگذرانی آبادانی ها بود
درست مثل زلزله ی بم که می گفتند
سگی را در مراسم جشنی آتش زدند
درود بر شما
با توجه به رفتار شما در همین دنیای مجازی،
شما و خانواده محترام از آداب مهمانی و
سفر(همان تکریم به فرهنگ جامعه میزبان)... بسیار بسیاربرخوردارین.قدم شما و خانواده محترم همیشه بالای سر چاو.
ما هم از مشهدی ها خوبی و احترام دیدیم.از قمی ها هم همین طور.
از نظر ما شمال و شمالی یعنی مازندران.اینجا گیلانه .گیلانی ها رو هم رشتی می شناسن.وقت هایی ام که تو ترافیکی که همشهری های خودشون بوجود آوردن می مونن،کلافه و عصبانی میشن.اونوقت سرشونو از ماشین میفرستن بیرون و
داد؟اربده میکشن،رشتی های کله ماهی خور.
مثلن همین ایام قرنطینه ای.گفتن ورود مهمانان ممنوعه.گفتن ما اگه نیاییم رشتی ها از گشنگی می میرن.
غربی گیلانی ها راهُ بازکردن و
ایشان به ویلایشان رفتن.
فردا روز درخبرها خواندن،در حوالی قلعه رودخوان منزلی دچار حریق شد.
وخوب،باعث تاسفِ واقعا...
برای من ام عجیب بود.یعنی وقتی دخترآبادانی سفید و بور دیدم،تعجب کردم.اخه آغاسی خونده بود،دخترآبادانی چه سبزه مامانی.تصویر تیم سکتبال دختران/دهه ۴۰ ام زیبا و تعجب برانگیز بود.چوپان توی آفتاب بازی و فوتبال میکرد،آفتاب سوخته میشد.خاله کوچیه ام بهش میگفت،سیاپوست آفریقایی.یا مثلا اگه تو آفتاب بایستی و فرش بشورن و آفتاب سوخته بشن.خاله می پرسید ،تو چرا آفریقایی شدی؟:))
تو فیلم محمد رسول الله،یعنی اون سکانس اذون گفتن بلال حبشی رو دید.بچه هایی که مدام تو آفتاب باشن،میگه بلالِ ی:))