<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

بدون شرح!

 

         

نظرات 5 + ارسال نظر
snowprincess یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 20:21 http://snowgirl-snow.blogsky.com/

وای چه قده قشنگه کاش الان جای اون دختر کوچولوعه بودم

باریکلا به سلیقه ی مبارک شما

مهرداد یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 20:13

کپی پیست هم

دخترا دوست دارن مث مامان شون لباس بپوشن.من اما.کفش و پیرهن پدرمو می پوشیدم

بهامین یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 19:50

سلام باران جان
خوبی؟؟
یه عدد بهامین کم پیدا ی دلتنگ کامنت فرستاده
نمیدونم یهوو چقدر دلم تنگ شد واستون
گفتم یه کامنت بفرستم

سلام به روی بهتر از ماهِ تون.
جوون و دلت سلامت عزیز دل ام
قربان دلتون بشم من
دل به دل راه داره.
وقت اذان برای عزیز دعا کردم..یهو به یاد شما افتادم و
برای خاله جان تون دعا کردم.
برای شما و همه ی عزیزان عزیزتون تن سلامتی و
دل خوشی های بسیار آرزومندم
خیلی ممنونمممم، که خیلی خوش حال ام کردین.

کیهان یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 12:07 http://mkihan.blogfa.com

درود بر خاخورمان با بهترین آرزو ها برای شما و عزیزان عزیز ات
خوب راسیاتش نمی دونم باید وضیح بدم یا نه! در مورد یک لغت؟
لغت تانجی؟
البته تانجی یه لغت کردی هستش ا گر خواستی تا توضیح بدم
و البته موجود فاخر و ارزشمندی ست!

درود و سپاس بسیار با بهترین آرزوهای متقابل...
تا شما سیگار تونو دود کنین.عرضم به خدمت شما که بلانصبت جمع.بلانصبت شما و هرآن عزیزی که خواند..اینجا همچین میگن که.اگه همپا نباشی.میگن انگار تانجی رو زور بردن شکار.
والبته راجب آنی که قدم هاش بالغ بر یک مترِ.میگن،دوسته کَل !واوّو.یا تلّسو کل.به این معنا که ورزا رو از جای تاریک میارن بیرون،بدون اینکه بدونه ،کدوم وری باید بره..شروع میکنه تند تند رفتن.اونوقت اگی کسی تانجی داشته باشه.به اش اشاره میکنه.برگردونش.البته بز کوهی ام میگن.
مثلا میگن،فلانی بزکوهی مانستان شئون دبو!
خوب.حالا شما بفرمایید.

باشماق یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 10:51

با درود
او ن آخری
هر سه یک مدل اند
با خان عمو که بیرون می رفتیم
قدمهایش بلند هر سه قدم ما یک قدمش بود
نتیجه اینکه همه اش مثل تانجی دنبالش می دویدیم
تانجی یک اصطلاح محلی است
حالا هر وقت می بینم بچه ای دنبال والدین میدود
یاد خودم می افتم و تذکر می دهم

درود بر شما
صد درصد کار خوبی می کنید.
والدین ام هیچ وقت اینگونه نبودن.
با مادر رفته بودم دکتر.
نوبت مادر که رسید.
گفت ،همین جا بشین.الان بر می گردم.
پنج دقیقه نکشید.زدم زیر گریه.
روبه روم اطاق پزشک بود.مادر در اطاق باز کرد و
گفت چیه؟گفتم،من گم شدم مامان!
گفت!بسم الله الرحمن الرحیم!
اَهه بیا تو.

چه اصطلاحی.تانجی.
قدم های خان عموی ما هم یک متریِ.به پسر و دخترش ام ارث رسیده.چون حق اعتراض نداشتن.همون شکلی راه رفتن.بزرگ شدن.مرد شریف اما،موزون قدم می زنه.
خدا بخواد.قراره یک روز منو ببره سرپل.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد