.
.
.
پ.ن۱؛ چند تصویر دوست داشتنی ازخوشگلی های پاییزیِ روستا!
(با تشکر از مدیرت کانالی که دادا درش عضوِ؛روستای قره گزلو علیا)
پ.ن۲؛نیچه در شعر "صنوبر و آذرخش" گفته:
فراتر از آدمی و حیوان
فراتر روئیدم
و سخن می گویم
کسی را بامن سخنی نیست.
بس بالیدم و
بس بلند
چشم به راهم؛چشم به راه چه؟
بارگاه ابرها,بس نزدیک است به من
چشم به راهِ نخستین آذرخشم!
پ.ن۳؛آن یکی یک دانه صنوبری که پدر_ همراه نهال سیب و زردآلو و آلبالو کاشته بود،بابت جوی آبی که از زیر پاش می گذشت..رشد خوبی داشت.
یعنی چند سرو گردن بلند تر بید و نارون و ....
ویک شب پاییزی ،آنچه شد! که نیچه فرمود.