<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ندارد!


 

 تا پای  تو رنجه گشت و با درد بساخت

مسکین دل رنجور من از درد گداخت

گویا که ز روزگار دردی دارد

این درد که در پای تو خود را انداخت

 

"ابوسعید ابوالخیر"


*تب و سردرد.گلو درد و استخوان درد.چشم درد و

دلدرد؛سرماخوردگی تا منو نکشه دس بردار نیست.


استنشاق بخار اکالیپتوس برای درمان سرماخوردگی .





نظرات 7 + ارسال نظر
آران یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 21:26

لبخند ...سرگذشت سنت اگزوپری نویسنده شازده کوچولو

بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو " اثر اگزوپری " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ا ی به نام لبخند گرد آوری کرده است .

در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد :" مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یکی پیدا کردم وبا دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم . از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم . او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود . فریاد زدم "هی رفیق کبریت داری؟ " به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد میدانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ....ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت وبه او رسید و روی لبهای او هم لبخند شکفت . سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود .

پرسید: " بچه داری؟ " با دستهای لرزان کیف پولم را بیرون آوردم وعکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :" اره ایناهاش " او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشمهایم هجوم آورد . گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم.. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند . چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آنکه که حرفی بزند . قفل در سلول مرا باز کرد ومرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.

یک لبخند زندگی مرا نجات داد

بله لبخند بدون برنامه ریزی بدون حسابگری لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم . لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی ، لایه موقعیت شغلی واین که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم . زیر همه این لایه ها من حقیقی وارزشمند نهفته است. من ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم من ایمان دارم که روح های انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارد. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی ساخته و پرداخته خود ما که در ساخته شدنشان دقت هولناکی هم به خرج می دهیم ما از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند وسبب تنهایی و انزوایی ما می شوند."

داستان اگزوپری داستان لحظه جادویی پیوند دو روح است آدمی به هنگام عاشق شدن ونگاه کردن به یک نوزاد این پیوند روحانی را احساس می کند. وقتی کودکی را می بینیم چرا لبخند می زنیم؟ چون انسان را پیش روی خود می بینیم که هیچ یک از لایه هایی را که نام بردیم روی من طبیعی خود نکشیده است و با همه وجود خود و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند می زند و آن روح کودکانه درون ماست که در واقع به لبخند او پاسخ میدهد.

بسیار بسیار بابت روایت "لبخند....سرگذشت سنت اگزوپری" ممنون و سپاسگرازم...سلامت و شاد باشید همیشه...آران عزیزسپاس از حضور همیشه عزیزتان

moradesvand57 یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 20:12 http://دیار بختیاری

سلام شبتون بخیر خدا بد نده بلا به دوره اب نمک بسیار مفید است سعی کنین استفاده کنین البته بخور اوکالیپتوس هم مفیده البته اگه برگش گیرتون بیاد

سلام بر شما.همه اوقات تون بخیرو خوشی.مرسی .ممنون.سلامت باشید همیشه.برگ اکالیپتوس دارم.نادرخان به برادرم گفت.بیا از باغم بچین.
نه دیگه.ما اهل آب نمک نیستیم.هرکس دیگه ام ازش استفاده کنه.جفت گوش هامو می گیرم.تا نشنوم.وگرنه

مهرداد یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 20:10

اگه پای دختر بچه‌است باید اول شهید شه بعد هام هامش کرد،اگه پسره که هیچ کاریش نداشته باشین

بله.ما قاط بزنیم. شوخی موخی سرمون نمیشه هااا.لطفا کسی هیچ کاریش نداشته باشه

باشماق یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 15:52

روح شان شاد

آمین

باشماق یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 14:39

ترانه هم عالی بود
خدا خواننده نوازنده شاعر و آهنگ سازش را بیامرزد
یاد فیلم بر با د رفته افتادم
که همه‌ی اعضای آنها فوت کرده اند
فیلمی که هفده جایزه اسکار گرفت

آن ترانه را مهسا وحدت و مک کلین خوانده اند.
خداوند رفتگان همه رو بیامرزه.برباد رفته فیلم قشنگیِ.
سپاس از حضور همیشه خوب تان

باشماق یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 14:31

ماسک را داریم استفاده کنید خیلی مهم است
آب نمک برای شستشو حلق و بینی مخصوصا صبح و شب قبل از خواب
آش داغ و بعد بستن سر با دستار
ماساژ هم عالی است
ان شاالله بلا دور بشود
اسپند اگه دود می کنید در معرض دود آن نباشید
عنبر نسا هو میگن برای سرفه دود کردنش خوبه

سپاس.سلامت باشید و
بمانید
هیچ وقت نتونستم آب نمک .دهان شویه استفاده کنم.
وقتی خواندم عنبر نسا یاد برادر زاده ام افتادم.
همساده ی اراک/ خمینی /داریم.وقتی فهمیدن آقای برادر زاده مریض شده.براش عنبر نسا آوردن.گفتن دود بدید سرفه و
آلرژیش خوب میشه.
این بچه بند کرد.بدین بخورم.زودتر خوب شم:)))
راستش چون ندرتا بیرون میرم.ماسک رو یک بارمصرف استاده می کنم.
بجز دهات مون. جایی نرفتم.
دیروز مامان و بابا رفته بودن سرخاک خاله و حمید.
وقتی برگشتن.
مامان تماس گرفت و
یک ساعت تمام.توام گریه....درد و رنج بردن یک مادر رو برام روایت کرد.
من می شنیدم و
می دیدم و..رنج می بردم.
و ازشدت ناراحتی گلوم درد گرفت و ..سرماخوردم.
دفعه ی قبل ام همین طور بوده.
اصن هرمسئله ای ناراحت ام کنه.همین جور مریض میشم.

ویک مادری است که .فرزندش رو براثر سرطان استخوان(پای راستش رو بریده بودن) از دست داد.
دختری که چند سال از سارا کوچکتر بود....
ببخشید.مرورش ام برام رنج آوره.خداوند به دل والدینش آرامش ببخشه .بهشون صبر بده...

باشماق یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 14:22

سلام
پاشنه اش
را باید به صورت کشید

سلام بر شما
بله.من هم از پدر همین کارو یاد گرفتم.والبته گاز گرفتن بچه ها رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد