آی سوپولِی آی سوپولِی !! آتش به جان بُلبُلِی سوپولِی مرا گزیدو گزیدو گزیدو / تَنگوله زدم پریدو پریدو پریدو . . . از استاد ناصر وحدتی بیشتر این آهنگش یادم میاد و البته وقتی اسمش رو می شنوم یاد برادر فرهنگیش هم می افتم که در یه هنرستان حرفه ای دفتردار مدرسه بود و من بعد از اول دبیرستان برای انتخاب رشته با پدرم رفتم پیشش بنده خدا می خواست بنده رو در رشته نقشه کشی معماری اونجا ثبت نام کنه... ولی آخرش من رفتم یه هنرستان فنی و صنعتی ثبت نام کردم ولی سال سوم هنرستانِ آقای وحدتی که اونجا دفتردارش بود به عنوان حوزه امتحانات نهایی انتخاب شد و ما می رفتیم اونجا امتحان می دادیم ، سر امتحان وقتی مراقب ها از کسی تقلب می گرفتن بچه ها می رفتن پیش آقای وحدتی ، آخه خیلی مهربان بود و قلب رئوفی داشت میومد پا در میانی می کرد که آقا این دانش آموز حالا یه غلطی کرده ، برگه اش رو بهش بدید بنویسه مردود نشه وقتی فارسی حرف می زد یه لهجه شیرین داشت ، قیافه اش تقریباً شبیه همین استاد ناصر وحدتی بود ، به هر حال یادش بخیر 100 درصد امروز بازنشست شده...
سبز میدون چریده و چریدو...
استاد ناصر وحدتی ترانه های قشنگی خواندن.مثلاهیبت.مثلا توشکه را به باغ .ایشان پژوهشکر دانایی هستند. مرسی بابت به تصویر کشیدن ثبت نام و انتخاب رشته و برادر آقای وحدتی. ولایت مون زن مش هادی دوتا خروس و یه دونه شلت و یه سبد مرغانه برد برای آقای معلم و گفت،تو را بخدا حمیدِکه مرا رد نکن.
چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 12:06
سپاس
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
نیشکر امید ز باغم بر آمدست
آن دولتی که میطلبیدیم در به در
پرسیده راه خانه و خود بر در آمدست
ای سینه زنگ بسته دلی داشتی کجاست
آیینهات بیار که روشنگر آمدست
تا بامداد کوس بشارت زدیم دوش
غم را ازین شکست که بر لشکر آمدست
از من دهید مژده به مرغ شکر پرست
کاینک ز راه قافلهٔ شکر آمدست
وحشی تو هرگز اینهمه شادی نداشتی
گویا دروغهای منت باور آمدست
(( کمال الدین محمد وحشی بافقی ))
درود خدا به روح پاک چنین شاعری ، خوانش رباعیات و غزل های وی را به هر ادبیات دوست پارسی زبانی پیشنهاد می کنم.
قطعا مرحوم وحشی گونه.درود خدا بر شما گیله مرد عزیز فرهیخه

سپاس از ئی همه لطف و محبت،می گول وچه

آی سوپولِی آی سوپولِی !! آتش به جان بُلبُلِی
ولی آخرش من رفتم یه هنرستان فنی و صنعتی ثبت نام کردم ولی سال سوم هنرستانِ آقای وحدتی که اونجا دفتردارش بود به عنوان حوزه امتحانات نهایی انتخاب شد و ما می رفتیم اونجا امتحان می دادیم ، سر امتحان وقتی مراقب ها از کسی تقلب می گرفتن بچه ها می رفتن پیش آقای وحدتی ، آخه خیلی مهربان بود و قلب رئوفی داشت میومد پا در میانی می کرد که آقا این دانش آموز حالا یه غلطی کرده ، برگه اش رو بهش بدید بنویسه مردود نشه
سوپولِی مرا گزیدو گزیدو گزیدو / تَنگوله زدم پریدو پریدو پریدو
.
.
.
از استاد ناصر وحدتی بیشتر این آهنگش یادم میاد و البته وقتی اسمش رو می شنوم یاد برادر فرهنگیش هم می افتم که در یه هنرستان حرفه ای دفتردار مدرسه بود و من بعد از اول دبیرستان برای انتخاب رشته با پدرم رفتم پیشش بنده خدا می خواست بنده رو در رشته نقشه کشی معماری اونجا ثبت نام کنه...
وقتی فارسی حرف می زد یه لهجه شیرین داشت ، قیافه اش تقریباً شبیه همین استاد ناصر وحدتی بود ، به هر حال یادش بخیر 100 درصد امروز بازنشست شده...
سبز میدون چریده و چریدو...

استاد ناصر وحدتی ترانه های قشنگی خواندن.مثلاهیبت.مثلا توشکه را به باغ .ایشان پژوهشکر دانایی هستند.
مرسی بابت به تصویر کشیدن ثبت نام و
انتخاب رشته و
برادر آقای وحدتی.
ولایت مون زن مش هادی دوتا خروس و
یه دونه شلت و
یه سبد مرغانه برد برای آقای معلم و
گفت،تو را بخدا حمیدِکه مرا رد نکن.
سپاس