<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

 در آستانه ی انتخابات یو اس،یادی کنیم از  خاطره مرحوم آیت الله هاشمی  ..؛و نماز جمعه ای که رفت رو هوا:))

 



نظرات 5 + ارسال نظر
مترسنج یکشنبه 25 آبان 1399 ساعت 00:19 http://dar300metri.blogsky.com

استفاده مضاعف بردیم از دیالوگ شما و جناب باشماق عزیز:)

سپاس از دقت و توجه شما

آران پنج‌شنبه 15 آبان 1399 ساعت 10:46

غرور، کبر، خودپسندی.. جایی چنان می کوبدد به زمین، که دیگر نای برخاستن که هیچ،، رمقی برای زنده ماندن هم نداشته باشی.!؟

یاد و خاطره ای عبرت انگیز
شاد و مانا و در پناه حق باشید مهربان بانو

انه لا یحب المستکبرین
به درستی خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را

دقیقااا


خیلی ممنون و مچکرم آران عزیز و گرامی
شما هم به اتفاق همه ی عزیزان تان سلامت و شادو مانا..درپناه حق باشید بلامیسر

باشماق پنج‌شنبه 15 آبان 1399 ساعت 08:16

با درود
تبلت من مثل ماشین های هندلی قدیم است برای روشن شدنش کلی باید هندل را چرخاند
شما یادتون نیست هندل زدن سخت بود
اکبر شاه
واقعا لقب با مسمایی بود که بهش دادند
کسی که سیاستش وضعیت موجود را رقم زد
و ملت انقلابی را اینگونه رفاه زده کرد
او خالق ایجاد قشری شد که به یقه سفید ها شهرت یافتند و بعد لقب ژن برتر و بعد آقازاده نامیده شدند
قبل از ایشان دیدن یک وزیر کمتر از یک لیوان آب نوشیدن سختی داشت
بعد ها دیدار مدیر کل اداره هم هفتخوان رستم شد
زمانی که اعلیحضرت پهلوی قصد بازدید از محل کار ما را داشتند کم تشریفات تر از بازدید اکبر شاه از همان محل بود
یک جشن پر هزینه به نام جشن ۲۵۰۰ ساله اعلیحضرت پهلوی روی دست ملت گذاشت و یک جشن شبیه به آن هم در مرز مشترک ایران و شوروی سابق اکبر شاه
بعد پرپایی نماز جمعه برای رفع خستگی خود و خانواده عازم جزیره ی کیش می شدند آن هم با هواپیمای اختصاصی

درود بر شما
سرچ کنید "کوبوتا ۷"
پدر بزرگ از این دستگاه هندلی داشت.شالیزار شخم میزد.بله.هندل زدن قلق خاص خودشو داره

ببین آقای امیر علی خان.هرچی باشه دوتا دخترای گل اش عروس گیلان زمین اند و
ما پشت سر پدر عروس هامون حرف نمی زنیم که.
ببخشید

من حرف ام اینه چی شد؟که اینجوری شد؟
مثلا دختر یک روحانی با من دوست شد.
یعنی بوتیکش سر کوچه مون بود،
رفتیم یه پولیور بخیریم.
گفت میشه گاهی به ام سر بزنی ؟حرف بزنیم؟
ایشان متولد ۳۶ هستند.بسیار مودب و مهربان.خوش صحبت.
والبته دروغ چرا؟من خودم خیلی دل ام میخواست باهاش دوست شم.واین دل ام می خواست رو از دل گذراندم و
ایشان گفتند؛میشه گاهی به ام سر بزنی؟حرف بزنیم؟
ویک روز حرف مان کشیده شد به سمت انقلاب و آن زمانهایی که دیده بودن...
گفت،امام سخنرانی کرد.که آی ملت عراق و...شمام انقلاب کنید...
درسته؟
گفتم اگه اینجوره؟ما این همه سال بیخود و بیجهت صدام رو لعن می کردیم؟
باید پیدا کنیم پرتقال فروش را؟
گفت پدرم فلانی است.از روحانیون مبارز بوده.گفتم بله.تصویر ایشان را نزدیک پمپ بنزین دیدم.گفتند آنجا منزل پدری مان است و
بلاخره حرف عوض شد
ما که سن و سال مون دوران طاغوت قد نمی ده.
گفتند وقتی سد سنگر "افتتاح میشد.بند باز آوردن که اولیاحضرت تماشا کنند و
وقتی دیدن یارو رفته بالای تناب راه می ره.گفتن بیارینش پایین اون پدرسوخته رو .
آوردنش و به اش گفت این چه کار خطرناکیه تو می کنی؟
گفت شغل منه.با این کار خرج زندگیم تامین میشه.همان لحظه به اش مقداری پول میده.یعنی علاوه بر تامین مخارج یک سال.می تونست با اون پول کسب کار راه بندازه.که بعدها پدرم خیلی اتفاقی آن مرد رو می بینه.براش تعریف میکنه که چه کاری با آن پول کرده،مثلا زمین خرید وخونه ساخته و...
وبعد اینکه شاه بد مطلق نبود.خوبی هایی ام داشت.مثلا همین سد،زیر نظرمهندسین درست و میزان ساخته شد.یعنی با طراحی که کردن.آب رو به چندین جهت تفسیم می کنند.وچندین جهت همزمان شالیزارهاشون کشت میشه و سبز میشه.واین یعنی یک طرح موفق.درست درمون.
والان که پشت سد کم آبه،دلیلش اینه که امام زاده هاشم،شهربیجار یک سد انحرافی ساختن.آبش رو می برن کجا؟یعنی این همه ای که شالیزارمردم خشک و بی آب شد ومجبور به فروش و..شدن.آب میرفته و میره کجا؟بله.می رسه به تصفیه خانه ای که شاه ساخته و
آب پایتخت تامین میشهالبته من اینو از صحبت های پروفسور کردوانی فهمیدم.که یهوگفتن بچه ها بریم وله ببینیم
ولیکن من ام با ایشان درمورد عاطفه موافق ام.یعنی بچه ی انسان وقتی عصبانی میشه دقیقا عکس العملش اینجورِ.
حرف از خالق قشر یقه سفیدها به میان آوردین،جا داره ازدکترمرندی بابت زحمات شان ( فرزندکمتر زنگی بهتر) درود فرستیم .و خداوند رحمت کند اولین بانویی را که پس از انقلاب مشاور رئیس جمهور شد.ونشان درجه یک خدمت گرفت.و از ایشان به نیکی یادمی کنند

گیله مرد چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 22:30 http://www.guilemard.blogfa.com

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست


به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی


مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است


بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر


تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این، برود چون نرود


چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

(( وحشی بافقی ))

روز گاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته ی دیوانه رویی بودیم
بسته سلسلهء سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسه غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود....

گیله مرد چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 21:27 http://www.guilemard.blogfa.com

أمی اینترنت ، اینتر تِر بُبُسته...شیمی فیلمه هر کاری بوگودیم بازا نُگوده...

ای بابا.ام روز نت اندی بامبول دربیارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد