دلی را ماند
که بر کشتزارها می تپد،
دلی شریف. . . ،
که در آن،
پرنده گان به خطر نمی افتند.
.
.پرنده ها مانند نقطه خال های قشنگ افتادن.
.
دل ام می خواد کنار دستم.همین گوشه ی دنجی که برگزده ام باشه.
بالا سر گوشه ی دنج: همین شکلیِ.
و اینجوره که، وقتی دستى زیرسر باشه،دو دیده باخیال راحت میتونه ،درخت انار+یاکریم های رو شاخه ها و
گنجشکهای لای برگها رو تماشا کنه و جیک جیک شونو بشنوه.
طاق گوشه ی دنج هم اینجوره.مثالِ تابلو دیجیتال میمونه.بعضی وقتها شعر لود میشه.تصویر اپلود میکنه...آدرس مینویسه...تیز و برشی از فیلم پخش میکنه.کلیپ و خواب هام رو به تصویر می کشه...
مثلا آخرین بار نوشته بود،فدای تو،دو چشم من.بعد دوچشم خیس دیدم.دوچشم خیسی که میخندید.سرچ کردم.دیدم شعر از براهنی ست.معلوم نیست؟کی ؟کجا خوانده بودمش...
ویک بار حرکات موزون به تصویر کشید،بلند بالا خندیدم.کی ببین منو بردن،دیوونه خونه بستری کردن.:))
یه کوچولو گردن آدم مایل به چپ شه.آسمون رو در همه احوال می شه دیدزد.
آسمون ابری،بارونی،برفی و آفتابی،شب های بارونی،برفی ،سیاه و مهتابی؛شب پر ستاره؛ سوسوی ستارها .
سپیده دم و مِه رقیق صبحگاهی.
و انوار خورشید خانم ،بعد یه شب بارونی ...؛و آسمان بی نهایت تمیز و آبی آرام ...وکفترهایی که نقطه خال اندو آزادو رها چرخ می زنند...
به قول جناب خان یه همچین چیزایی قابل رویتِ:)
و هر باردادا.با همان حالتی که باباجی دراز می کشه،یعنی به پهلوی چپ،دستش رو زیر سرش می زاره و
میگه؛یعنی میخوام بگم عجب جای دنجیه.چون به همه جا دید داره!
از لحن بامزه اش خنده ام می گیره.