<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

نوروز منی!





نه می گذارندم که بخوانم/نه می گذارندم که بمیرم/پایی در شالیزار و سر/در خرام دزدوار شبانه/دخترک،سرداست/

دخترک،تاریک است/و کلمات بر لبانش می لرزند؛و نوشته است...../چی.../دمش.../برا.../ی..../تو.....

 

    


میگم بلند شو.حاضری بزن.

غلتی میزنه و می پرسه؛"برف نیومده؟!"

میگم خا بیاد.شما که تعطیل نمی شین!

میگه؛"أأأأأه،...چقدر مونده به عید؟!"


نظرات 6 + ارسال نظر
سینا ف یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 17:58 http://zehne-computer.blogsky.com

واقعا دردناک هست که توی ایران مفصد فی الارض زیاد هست

بله متاسفانه.

سینا فرامرزیان یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 17:55 http://zehne-computer.blogsky.com

باسلام خدمت شما و عرض تسلیت خدمت این دانش آموزانی که روی کوه و تپه درس می خوانند.خداحافظ کلاس حضوری(متاسفانه)!و سلام بر تو ای برنامه ی شاد خاک بر سر(از سلام کردن به این برنامه شرمسارم!)

سلام و صد علیکم السلام بر شما آقای فرامرزیان عزیز
این برنانه همه رو درگیر کرده.معلم ها و دبیرها یه طرف،دانش آموزان وحتی دانشجوهای ماسال،می رن بالای تپه ،سرجلسه امتحان.

مهرداد سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 14:17

خودخواهی یک عده محرومیت یک عده دیگه رو همیشه در پی داره ...وقتی دختر خودت اتریش باشه و خیالت راحت باید هردمبیلی برای دخترای مردم برنامه بریزی.....

بله.حرف حساب شما جواب نداره کاکو

باشماق سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 08:55

با درود
آهنگ و ترانه.ی خوبی بود
ولی. مکان شنیدن آن ترجیحا باید در کمپ وسط راه توچال باشد که روی صندلی های چوبی نشسته یک قوری چای زغالی با نقل بیدمشک کنارت باشد
یکی از یاران استخری هنگام پایین آمد. لیز می خورد و سقوط می کند پایش می شکند و وسیله ی ارتباطی هم گم می شود
بنده ی خدا تا صبح سرمای زمستان کوهستان را تحمل می کند تا چشمش به تعدادی کوه نورد می خورد و کمک می خواهد دو سه ماه در استخر پیدایشان نبود بعد با واکر دوباره پیدایشان شد
هنوز هم کوه می رود !

درود بر شما
سپاس از توجه ی شما
سر میدون /بازار بزرگ رشت/نقب بیدمشکی پسته ای می فروشن/به قول جناب خان عطرش دیوانه کننده است/ومن این مدل نقل ام.
یا خدا.
خدا بهشون رحم کرد.
تنهایی کوه چه می کردن آخه.
واکر منو یاد روروئک می ندازه.بچه ها سوارش نمی شدن.به مانند واکر ازش استفاده می کردن و...خوش بودن با هم

مهتاب دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 23:36

واقعا درد ناک هست که تو این قرن یه همچین مشکلاتی بزرگی هست

واقعاحرف حساب جواب نداره

باشماق دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 22:14

با درود
کلاس هفتم همکلاسی داشتم که از روستای برف آباد شاه آباد غرب با ابلاغ به مدرسه می آمد و ابلاغ را پشت مدرسه پارک می کرد
تازه استرس دریده شدن ابلاغ به وسیله ی گرگ ها را داشت
آن زمان دزد کم بود ولی جانور درنده زیاد
واقعا این مدرسه ی آن لاین بچه ها را خسته و افسرده می کند
چشم ها هم حتما ضعیف
به نوه ام میگم امتحان را چطور می گیرند
میگه آن لاین
گفتم خب بچه ها ممکنه کتاب باز کنند
گفت خانم می گه عزیزانم من به شما اعتماد دارم
جواب را خودتون بدهید و کمک نگیرید
دیگه یواش یواش کار به التماس می کشد
کلیپ معلم ترک زبان هم دیدم
دوران ابتدایی سرصف روز شنبه ناخن ها را می دیدند یقه سفید پلاستیکی چسبیده به کت را باز دید می کردند
بعضی وقت ها هم با چوپ کله را نوازش می دادند که چرا مو را نتراشیده ایم
تازه کیف هم می گشتند که تخمه ی آفتابگردان همراه نباشد
اما ساعت ده یک لیوان شیرخشک داغ با نان سنگک و پنیر هم سرو می شد

درود بر شما
ای کاش میشد به گذشته ها برگشت.
من از گرگ و زوزه اش خوش ام میاد.
آن وقت ها،منزل آقاجان بودیم.بهمان میگفتن.بخوابید وگرنه گرگه میاد شما رو میخوره.ما اما بی توجه سوال می پرسیدم.وآنها کلافه میشدن و..صدا میکردن/شال؟بیا ماجان بخور!بعد من بلند می شدم.می پرسیدن کجا؟میگفتم برم دیگه.برم پیش شال=شغال.
سریال سرزمین شمالی یادتونه؟عاشق اون گرگه،روباهه بودم.مردشریف ام عاشق خاله ی بچه ها بودوالبته دختر ناوارو
بله.واقعا مدرسه مجاری هم برای معلم ها و دبیرها خسته کننده اس.هم بچه ها .
والا دادا اینا هم کتاب رو باز نمی کنند.هرچه بلدن می نویسن.
کلیپ آقامعلم دادا دوست داره.
پرسیده بود،تو کدوم دانش آموزی؟گفتم،خودت چه فکر میکنی؟گفت آخری
مامان ام از تغذیه اش همیشه تعریف میکنه،سیب،موز،نون و پنیر سه گوشِ صورتی رنگ.سیرو بیستکوئیت...
سپاس از حضور همیشه خوب شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد