<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

این قسمت؛پلنگ صورتی و خانه مرد شکارچی.


                                 


نظرات 6 + ارسال نظر
گیله مرد پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 00:35 http://www.guilemard.blogfa.com

البته ، ایچی دیگَرَم خواسَم بَنِویسَم گویا مَره یادا شو ، خواسَم بَنِویسَم کی دقیقاً اَ پلنگ ماسَن وقتی زمستان ایسه و از بیرون آیَم اول شَم بخاری پَهلو ایسَم و می پوشته گرما کونَم و دقیقاً پلنگ صورتی ماسَن اَ حرکت مالشی هم انجام دَم...
نانَم چی جریانی ایسه که اگه او قَسمَت گرما به ، بقیه بدن خود جوش خوره گرما به...





اسه کی اعتراف بوکودی،منانی خا بنویسم،می پئرو براران و
همه دنه شومو و پلنگ صورتی ماسنیم
یتا خالاپسر دانم،کوج دانه بون.خا می پئرجان ادای بگیره.ایتفاری خوره بسوجانه،داغ بوکود
آره بلامیسر.امان ام نانیم جریان چی چی هیسه...

گیله مرد چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 22:32 http://www.guilemard.blogfa.com

با سلام و عرض تحیات الهی به شما

این انیمیشن پلنگ صورتی رو دیدم ، و خاطرات دهه 70 و 80 برای بنده زنده شد ، گویا تو اون دهه ها اهتمام بیشتری از سوی صدا وسیما برای پخش این دست کارتن های جذاب برای کودکان و نوجوانان وجود داشت ، پلنگ صورتی ، تام و جری ، ROAD RUNNER و غیره خصوصاً صبح ها وقتی شیفت صبح بودیم و می خواستیم به مدرسه بریم حتماً برای افزایش انگیزه و روحیه بچه ها برای رفتن به پادگانی به نام مدرسه از شبکه 1 به مدت 10 دقیقه پخش می شد.
گویا الان برنامه عمو پورنگ بیشتر مخاطب داره

سلام بر شما عزیز خویشاوندم
اون پادگان رو خیلی خوب اومدی

باشماق چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 09:32

پ ن را اینگونه خواندم
طلوع زیبا از غروب آفتاب !

یه بار تو میسر رشت لاهیجان،
بلند خواندم،
"کنه کبابی!"
بعد از بابام پرسیدم،کنه؟چیه باباجی ؟
با کباب می خورن؟
پدر گفت،هیچی!!این محل به کته کباب،کنه کباب می گن!
من ام بچه ی زود باور.باورم شده بود.بعد که مامان گفت،لا اله الا الله!!
پدرپشت فرمان قاه قاه خندید و ،
دخترش گرفت سرکاربودهویک نقطه رو ندیده

باشماق چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 09:29

با درود
مطالب خوبی بود آرامش در کنار دیگران بشرط اینکه آدم بعدها خود را تحقیر نکند
که ای ترسو ' ای امل ' ای ۰۰۰۰۰
کلیپ فیلم هم نا آشنا بود ولی صدایش فیلم قیصر را تداعی می کرد

درود بر شما
چند وقت پیش دخترعموبزرگه با حرفش خیلی ناراحتم کرد.
مادرگفت منظوری نداشت.
گفتم،دست خود آدم نیست که.چطور آدم یهو عاشق میشه؟یهو هم آزرده دل میشه.یهودل آدم می سوزه و درد می گیره.
خداوند به ما و ایشان
دل آرام بودن ببخشه.

والبته که،
همون تنهایی ای که عباس آقای کیارستمی فرمودن خیلی بهتره.

عنوان پست،
نام کلیپ فیلم،به کارگردانی ناصرتقوایی است.
بازیگرها،سپانلو عزیزبود و آتشی.
قیصر رو ندیدم.
ولی میدونم پوری جونی که همیشه زن ۳۰ ساله ی بالزاکِ /بازیگرش بودن.

باشماق چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 09:20

سلام
کارتن قشنگی بود
اوایل تسخیر لانه ی جاسوسی پخش کارتن امریکایی تحریم شد یکی همین پلنگ صورتی بود البته ما آنرا در تلویزیون سیاه و سفید می دیدیم
بعد تلویزیون رنگی آمد مردم برای خرید آن هجوم آوردند تعاونی ها سهمیه ی خود را با قرعه کشی می فروختند
بیشتر به بهانه ی دیدن دنیای وحش راغب به خرید آن بودند
حال بگذریم که روشن کردن مهمان تلویزیون دستی بود و سر خاموش کردن بین بچه ها دعوا بود که امشب نوبت تو است که خاموش کنی !

سلام بر شما
بله،قشنگ بود و هست.
اوایل گروه های تند رو.نوارتحریم.چهارشنبه سوری تحریم.عروسی جشن،تحریم.فوتبال دستی تحریم...
چی پس مجاز بود؟
بابای مدرسه ما ،دایی حسین نام داشت.دایی حسین روبه روی دبستان خانه اش بود.زن دایی حسین،همیشه سیاه پوش بود.
یک روز میانه ی راه مدرسه،از پدرپرسیدم.چرا؟زن دایی حسین؟همیشه سیاه می پوشه؟گفتند پسرش شهید شده.گفتم،جنگ رفته بود؟گفتند نه.تو مغازه ی چسبیده به دبستان،باصدایی که خودش می شنید نوار گوش می کرد.پرسیدم نوار چی؟گفت،داریوش،مهستی،هایده حمیرا.
گفت،عضو شورای اسلامی،میره اطاع میده.گفت،برگه آوردن گفتن برگه استشاد آوردن.گفتم مهرو امضاء نمی کنم.
ریختن پسر ۱۹ ساله ی دایی حسین رو بردن.
وآنقدر به پهلوهاش کوبیدن...
دوروز بعد از آزادی،
فوت کرد.
گفت،این بار که رفتیم مسجد.مزارش رو بهت نشون میدم.
از کنار خونه ی شورای اسلامی گذشتیم.
دل ام خواست خانه اش رو ویران کنم.
توپ درکردن.
طبق معمول رفتیم مسجد.
باپدر رفتیم سرخاک آن پسر.
زن دایی حسین مزار پسرش رو شسته بود.با پارچه ی نمناک.قاب عکسی رو پاک می کرد.
بعد که قاب عکس رو گذاشت سر جاش.
تصویر یک آقای ۳۰ ساله مانندی .. با دوچشمی زیبا و گویا دیدم
قدیم ها اینجور بود
دخترها و پسرها بزرگتر از سن شون بودن
مثل بعضی از همکلاسی های خودم
هشت ده سال بزرگتر نشون می دادن.
زن دایی از پدر بابت حضورش با احترام تشکر کرد.سینی حلوای خونگی تعارف کرد.
پدر آهسته اشک می ریخت.
سالها بعد
یعنی اواخر دهه ۷۰
آن شورایی به ظاهر اسلامیِ دزد.
خرابه نشین شد.
یعنی مال و اموال و کارخونه و...برباد فنا رفت و
دق کرد مرد.
بگزیم،
ببخشید سرتونو درآوردیم

کیهان چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 08:27 http://Mkihan.blogfa.com

کارتن پلنگ صورتی و بازرس و همچنین تام و جری و....را دوست دارم و گاهی نگاه می کنم و از ته دل می خندم.خل و چلم دیگه

بله،بله،ما از پدرجان ارث بردیم و
گاهی باهم تماشامی کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد