"ومن
آنقدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد. . . "
``شمس لنگرودی``
*
*
از شدت سردرد(گاهی سردرد های کویدی برمیگرده) چشم هام تابه تا شده بود.خیره به سقف بودم ...
وآن وقت صدای دوضربه ی آشنایی. از پشت پنجره شنیدم.
به خیالم. باباجى رسیده و تو حیاطِ ،
والان .اون دوضربه ی آهسته.یعنی ماجان؟خودت رو برسون روی طاقچه،
از پنجره بپر تو بغلم.یه دوری تو حیاط بزنیم.هوای تازه به کله مون بخوره.آن وقت بیاییم بالا.
ماجان اصلا یادش نبود،که چند سالشه.
جلدی بلند شد و خودش رو رسوندپشت پنجره.وآن وقت با چشای گرد و متعجب یاکریم روبه روشد.ولیکن به خودش خندیدو گریست.
دایره روحتان را کشف کنید.!
https://raztafakor.persianblog.ir/rl4xg9qvlaskqmjEy9oo-%D8%A7%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D9%BE%D9%86%D8%AD-%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D9%85-%DA%A9%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%85
چه عالی.
خیلی خیلی ممنون از حضور سبز تان.


غصه نخور یاکریم ، یاکریم
دوباره پر می گیری...
قُمری ها بسی مظلومند...
بله،بسی مظلوم و طفلی
آقاجون به مهمون پشت نکن زشته...
،
، بالاخره می گن یه نظر حلاله...
عکس بسیار زیبایی است ، اما اگر رو به دوربین می ایستادند زیباتر می شد
به اون آقا کاری ندارم ، حداقل اون خانم برمی گشت ما ایشون رو رویت می کردیم
بلاخره میگن گول پشت و

رو ندانه.
جون و تنتون سلامت عزیزم



هم شما هم عزیزانتون سلامت باشین همیشه
الان بهترین؟
ممنون و سپاسگزارم






عزیز دلم.


وهمچنین،شما و عزیزان عزیزتون،شادوتندرست باشید همیشه
بله شکر خدا.الان بهترم.
خیلی خیلی ممنون از احوالپرسی و
حضور همیشه عزیزت
هووووم
مجنون
دست شما درد نکنه کاکو

با درود
برادر زاده ام به بابای مامان اش می گفت باباجی یعنی بابا حاجی
تصویر اول
اگه قرار باشه باشیم جا برای آیندگان نمی ماند
یک مدتی که دونه پشت پنجره بگذارید آنها مشتری می شن.
برای سر درد کرونایی قرص سرماخوردگی جواب می دهد
درود بر شما


یه بچه ی شش ؟/ نه .هشت ماهه .که بی تاب مامانشِ. واز گرسنگی،اونقدر گریه کرده و نا نداره .درنظر داشته باشید.
وآن وقت.باباش از راه میرسه.
میگه.جان جان.چیه بلامیسر؟!
بچه با اشک وبغض.میگه بَ جی.باباجی=بابا جی جی =بابا جی جی میخوام.
دیگه نگم براتون باباجی،چقدر مسخره بازی درمیآورد.گرسنگی از یاد بچه می رفت و
تصویر اول
جزء تصاویریِ که ،خیلی دوسش دارم.
خدا بزرگِ،جا برا همه هست.
پای درخت انار،روی پله ،واسشون دونه می ریزم.
بله،منتهی قرص سرماخوردگی نداشتم،ضد تهوع خوردم.
وخوب،پرنده با نوک زدنش،باعث شد با کله برم سمت پنجره.واین آدرنالین به ناگاه،کلی حالم رو تغییرداد.وخدا را سپاس
و اینقدر این تصاویر و نوشته ها زیباست که زبون من قاصره به نوشتن



هزارساله بشی خاخور مهربونم
قربان لطف و محبت و معرتتان،برادر جان

