<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

غروب!

  تاسیانی،به معنای دلتنگی کردن است.خاصه از فراغت عزیزی،یاپیش آمد حادثه ای،یا مثلا بچه ای برای مادرش تاسیانی کند... 

 تاسیانی،همان دلتنگی، تنگ دلی،ملالت و پریشانی، اضطراب ، وحشت،غمگینی و

 گرفتگی دل،از اندوه است.

تاسیانی به مانند این شعر؛"جزیره منم/که دلم شور می زند/اینجا که هم موج و هم دریا تویی.../است

.

 

 

خانه دل تنگ غروبی خفه بود

مثل امروز که تنگ است دلم

پدرم گفت چراغ

و شب از شب پر شد

من به خود گفتم یک روز گذشت 

مادرم آه کشید

زود بر خواهد گشت

کولر آهسته به چشمم لغزید

و سپس خوابم برد

که گمان داشت که هست این همه درد

در کمینِ دلِ آن کودک خرد؟. . . 



.

.

.

الهی شکر!


خواب دیدم خونه ی قدیمی هستیم. غروب بود.تو دلم گفتم.تا اذون رو بگن.برم وضوبگیرم...

رفتم وضو گرفتم .وقتی اومدم سر وقت کیف ام.بهم ریخته بود.بقچه ی جانمازمم نبود.

خواستم از اتاق بیرون بیام.دیدم اتاق روب رویی.یکی داره نماز می خونه.دقت کردم.دیدم چادر خودمه.

اومدم از اتاق خارج شم.

مامان تو درگاه ظاهر شد و

گفت:هیس!


گفتم این همه چادرو جانماز.

گفت من به اش گفتم با این بخونه.

گفت .به ام گفت.خودمم دل ام می خواست.با این چادر نماز بخونم.

گفتم این کیه آخه؟؟

گفت سِد کلثوم!

چیزی نگفتم.

همین درگاه در ایستادم.تا نمازش تموم شه.

ذهنم رفت پی افکاری..

یک آن به خودم اومدم.

دیدم داره صدام میکنه.

رفتم تو اتاق.

سلام گفتم و...

گفت ببخش منتظر موندی...

گفت می خوام برم خونه ی چوپان..میای ؟تنها نباشم؟

گفتم با مامان برین.

گفت باشه.

خواست چادرُ تابزنه.

گفتم نمی خواد...


پ.ن؛کلثوم برادر زاده ی اَجی/ دختر داییِ مامانِ.