هیچ کس. . .
هیچ کس نمی داند،
پرسه در لاله زار یعنی چه . . .
پ.نhttps://msbmusic.ir/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%84%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B2%D8%A7%D8%B1/؛+لالهhttps://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%A7%D9%84%D9%87_%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%DB%8C
خیلی ممنون از حضور تون




درود بر خواهر جانمان با بهترین آرزوها برای شما و خاندان عزیز و محترمتان
درود ها و سپاس ها ی بیکران و
آرزوهای خوب و خوش؛نثار امیر کیهان برارِ عزیزِ جانمان
ترانه رو خیلی دوست دارم و البته نسخه ی توی فیلمش رو بیشتر.
سپاس برای معرفی لاله عباسی.
فیلمش رو ،خصوصا دیالوگ فروزنده رو دوس دارم.والبته با شما موافق ام.
سپاس از حضور عزیز و دقت توجه ی تان
پرسه
یعنی بری بگردی خو و غیره....
بله،یعنی راه رفتن و راه رفتنِ بی نتیجه و
غیره..
با درود
این ترانه یا آواز مربوط می شود به دوران جوانی ما
البته خواننده اش ایرج بود و دهان جنباندنش با فردین
اون هم در حالیکه کت اش را جمع کرده بود و گوشه ی شونه انداخته بود و برای معشوقه اش فروزان در نیمه شب غزل می خوند
چند وقت پیش لاله زار بودم
ولی کو آن لاله زار ما و این لاله زار شما
نه سینما البرزی بود و نه سینما ایرانی
یک عده پلاکات به دست مقابل تماشاخانه ای تجمع کرده بودند
تماشاخانه ای که الان محل زاد و ولد موش ها و سوسک هاس
پلیس هم بود
بالاخره یک عده را داخل بردند
وبقیه هم اینور خیابان شعار فرهنگی می دادند
فکر کنمسال ۵۳ یا ۵۴ به اتفاق پسرعمه ی خدا بیامرزم به آن جا رفتیم
روحپرور برنامه اجرا می کرد کسی که به ام الکلثوم ایران شهرت داشت
البته این مطالب برای شما خسته کننده است
ولی برای من یاد آوری خاطره هاس و دلتنگی دوستانی که الان دیگه نیستند
درود بر شما


زنده سلامت باشید همیشه.



مرسی از ب تصویر کشیدنِ ترانه و
اشخاصِ مرتبط.اونقدر بامزه تعریف کردین،که مرحوم فروزان رو بخند واداشتین :))
https://s4.uupload.ir/files/d4a469d85f0066baac94a69e0ca0d24d_fzfy.jpg
بی تعارف.عرض میکنم.
مطالب و واگویه های شما برای من بسیار ارزشمندِ.و همیشه با جان و دل می خوانم/گوش میکنم.
خیلی ممنون که وقت می گذارید و
گذشته ها و سالهایی را که ما نبودیم،..به تصویر می کشید.
خداوند ب شما طول عمر باعزت عنایت کنه.
خان عموی مامانم.
از لاله زار ۱۳۴۱،برام گفته و
به تصویر کشیده.ومن.خیلی دوست داشتم.واگویه های خان عموی مامان جان رو.و دراین دنیای درندشت مجازی.خیلی خوشحال و خداوند را شاکرم.که با شما.عزیزو گرامی آشنا شدم
روح دوستانی که نیستن شاد.وقرین رحمت الهی.
ضمناً.گریه برای چشم های شما خوب نیست.اجی که رعایت نمی کنه.شما رعایت کنید لطفا
حال دلم کلا خرابه

با ی تسبیح درست نمیشه
چطور بعضی ها می رن دکتر.به اش میگن.معده درد داریم.
دکتر شرح حال می گیره.
میگه معدات نیست.
قلبِ ته.
میرن نوار قلب می گیرن.سه چهارتا رگ شون کور و بسته اس.
حالا اونی که کلا خراب و
تعطیلِ مًخِ ته.کله پوک.
خداوند همیشه چاره سازِ.فقط باید نا امید نشد.باید با تمام وجود توکل کرد.
بیخیال

دل آدم میگیره
ایشالا خدا سلامتی و عزت و عمر بابرکت و طلانی بده
از بس حال دلمون خوبه از این حرفا هم میشنویم
خیلی ممنون و مچکرم.
تو هم ،
سلامت و شاد و موفق بمانی .
راهی نیست بچه.
باید.
با تمام وجود
ب مقدرات راضی بود.
یه تسبی بردار،
ذکر"یا واحد"بگو.حال دلت خوب میشه،
چرا خب
کار و زندگی دارم
من که خوشحال میشم وبلاگم آمار بازدیدش رقم بالایی باشه
خب چندسالیه که این وبلاگ هست یهو حذف شه یه حالی میشه آدم
الحمدالله،
ان شاءالله خیر و خوشی های بسیار داشته باشی،تو کار و زندگی ت ،
توجه نمی کنی دیگه،
عرض کردم.احساس ناخوشآیندی گرفتم/پس من ام خوشحال میشم/منتهی آن لحظه،نشدم.
بهرحال،
هر زمان نو می شود
دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندربقا
پس مرا/هر لحظه مرگ و زندگی ست.
یهو دیدی ،نفس رفت و
حذف و ..
ارتحال رخ داد.
یک،
به مقدرات راضی میشی،
دو
پیرهن مشکی نمی پوشی،
سه
سروشکل داعشی نمی گیری،
چهار
تنها و سر به زیر،
باخودت زمزمه کن،
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر، حضور مبهم رفتار آدمی زاد است.
صدای همهمه میآید.
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم.
و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را
به من میآموزند،
فقط به من.
و من مفسر گنجشکهای دره گنگم
وگوشواره عرفان نشان تبت را
برای گوش بی آذین دختران بنارس
کنار جاده «سرنات» شرح دادهام.. .
به دوش من بگذار ای سرود صبح "ودا"ها
تمام وزن طراوت را که من
دچار گرمی گفتارم.
و ای تمام درختان زینت خاک فلسطین
وفور سایه خود را به من خطاب کنید،
به این مسافر تنها، که از سیاحت اطراف «طور» میآید
و از حرارت «تکلیم» در تب و تاب است.
ولی مکالمه، یک روز، محو خواهد شد
و شاهراه هوا را
شکوه شاه پرکهای انتشار حواس
سپید خواهد کرد
برای این غم موزون چه شعرها که سرودند!
ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت.
ولی هنوز سواری است پشت باره شهر
که وزن خواب خوش فتح قادسیه
به دوش پلک تر اوست.
هنوز شیهه اسبان بی شکیب مغولها
بلند میشود از خلوت مزارع ینجه.
هنوز تاجز یزدی، کنار «جاده ادویه»
به بوی امتعه هند میرود از هوش.
و در کرانه «هامون»، هنوز میشنوی:
- بدی تمام زمین را فرا گرفت.
- هزار سال گذشت، صدای آب تنی کردنی به گوش نیامد
و عکس پیکر دوشیزهای در آب نیفتاد.
و نیمه راه سفر، روی ساحل «جمنا»
نشسته بودم
و عکس «تاج محل» را در آب
نگاه میکردم:
دوام مرمری لحظههای اکسیری
و پیشرفتگی حجم زندگی در مرگ.
ببین، دو بال بزرگ
به سمت حاشیه روح آب در سفرند.
جرقههای عجیبی است در مجاورت دست.
بیا، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است:
حیات ضربه آرامی است
به تخته سنگ «مگار»
و در مسیر سفر مرغهای «باغ نشاط»
غبار تجربه را از نگاه من شستند،
به من سلامت یک سرو را نشان دادند.
و من عبادت احساس را،
و به پاس روشنی حال،
کنار «تال» نشستم، و گرم زمزمه کردم.
عبور باید کرد
و هم نورد افقهای دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد.
عبور باید کرد
و گاه از سر یک شاخه توت باید خورد.
من از کنار تغزل عبور میکردم
و موسم برکت بود و زیر پای من ارقام شن لگد میشد.
زنی شنید،
کنار پنجره آمد، نگاه کرد به فصل.
در ابتدای خودش بود
و دست بدوی او شبنم دقایق را
به نرمی از تن احساس مرگ برمی چید.
من ایستادم.
و آفتاب تغزل بلند بود
و من مواظب تبخیر خوابها بودم
و ضربههای گیاهی عجیب را به تن ذهن
شماره میکردم:
خیال میکردیم
بدون حاشیه هستیم.
خیال میکردیم
بدون حاشیه هستیم.
خیال میکردیم
میان متن اساطیری تشنج ریباس
شناوریم
و چند ثانیه غفلت، حضور هستی ماست.
در ابتدای خطیر گیاهها بودیم
که چشم زن به من افتاد:
صدای پای تو آمد، خیال کردم باد
عبور میکند از روی پردههای قدیمی.
صدای پای ترا در حوالی اشیاء
شنیده بودم.
- کجاست جشن خطوط؟
- نگاه کن به تموج، به انتشار تن من.
- من از کدام طرف میرسم به سطح بزرگ؟
- و امتداد مرا تا مساحت تر لیوان
پر از سوح عطش کن.
- کجا حیات به اندازه شکستن یک ظرف
دقیق خواهد شد
و راز رشد پنیرک را
حرارت دهن اسب ذوب خواهد کرد؟
- و در تراکم زیبای دستها، یک روز،
صدای چیدن یک خوشه را به گوش شنیدیم.
- ودر کدام زمین بود
که روی هیچ نشستیم
و در حرارت یک سیب دست و رو شستیم؟
- جرقههای محال از وجود بر میخاست.
- کجا هراس تماشا لطیف خواهد شد
و نا پدیدتر از راه یک پرنده به مرگ؟
- و در مکالمه جسمها مسیر سپیدار
چقدر روشن بود!
- کدام راه مرا میبرد به باغ فواصل؟
عبور باید کرد
صدای باد میآید، عبور باید کرد.
و من مسافرم، ای بادهای همواره!
مرا به وسعت تشکیل برگها ببرید.
مرا به کودکی شور آبها برسانید.
و کفشهای مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زیبایی خضوع کنید.
دقیقههای مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید.
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک.
و در تنفس تنهایی
دریچههای شعور مرا بهم بزنید.
روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید.
حضور «هیچ» ملایم را
به من نشان بدهید."
پنج؛
تو هنوز اینجا ایستادی و زمزمه میکنی؟مراسم خیلی وقته تموم شده بچه!
سلام
کجا بودید
چرا وبلاگتون نبود
سلام
خونه بودم،خرید رفتم.
آمدم ب وبلاگ سر بزنم.یهو دیدم آمار بازدیدش رقم بالاییِ/ولیکن احساس ناخوشآیندی گرفتم و
باقی ماجرا...
ضمناً؛تو کارو زندگی نداری بچه؟!