با درود قصیده سعدی در وجه حضرت علی اکبر علیه السلام ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا طاقت نمیآرم جفا کار از فغانم میرود
الان چطور شد؟ این همون اناریجه خودمون نیست؟ لینک رو دیدم البته. این خاصیتش فقط گیج کردنه؟
تشخیص شما درسته. اینجا به اناریجه،گیجاواش میگن.به گیجاواش هم گیجاواش. بعد پاک کردن .شسته و ساتوری میشه.همراه دو قاشق آرد برنج یا گندم، و دولیوان آب،بخار پز میشه.سپس ها،به سیر داغ و تخم مرغ افزوده میشه.و با یک قاشق رب انار،تفت دیده و گیجاتره،گیجاخورش ،همراه کته پلو،ماست بورانی،تناول میشه.
این گیاه آدم رو گیج نمی کنه که.آدم ها،بس که دولا،دولا،راه می رن.اناریجه یا همون گیجاواش می چینن.بهشون مزه میده ،شاید ساعت ها.خوب.طبیعیِ که،آدم سر بلند کنه.دنیا دور سرش بچرخه و...گیج بزنه. البته،اینجا به موهای فر هم،گیج گیجی میگن.ساقه های این گیاه هم،گیج گیجیِ.شاید منظور اونی که،این اسم رو روش گذاشته،موفرفری بوده
سلام گیجواش حالا کسی که خودش اصالتا گیج باشند تکلیفشان در چیدن چیست ؟ چه جالب شما به گیاهشناسی حتما خیلی علاقه مندید خواهر زاده ی من مهندسی کشاورزی است البته خانه دار شد همیشه از دایی من فراری بود می گفت تا من را می بینه از گل و گیاه صحبت می کنه من هم که بیست ساله ازدواج کرده ام و همه چیز یادم رفته
سلام بر شما تکلیف اش مشخص است. می تواند.روی زمین سر سبز و فرش شده ی گیجواش،نشسته باشد،یا دراز کشیده و به آسمان خیره شود،یا به پهلو و مشغول گفتگو،با آن عزیزانی باشد که،در حال چیدن اند.
بله،من به گیاه شناسی و کشاورزی خیلی علاقه مند ام. مثلا سال ۷۵ بود. همراه دایی مسجد فاطمیه ی خیابان منظریه می رفتیم.از سمت دانشگاه،بچه های کشاورزی و دانشگاه گیلان،همراه اتوبوس می آمدند و فرصت ی که پیش می آمد.از روز درسی و کارهای عملی شون صحبت می کردن. منِ روستا زاده ،با مادربزرگ ِ گیاه شناس تجربی ،گوش تیز می کردم و لبخندم می گرفت.به گمانم سال سومی بودنما هم بچه ی فوضول.
خدا شما رو همراه عزیزان تون حافظ و نگهدار باشه
یه آ سِیدی،توی محله ی ما،مغازه آنتیک فروشی داره.با شما هم سن و سالند.دوتا دختر خانم دسته گل دارند.و یه آقا پسری که،همراه خانومش،هلند تشریف دارن.والان که فرمودین،بیست ساله ازدواج کرده ام،یاد ایشان افتادم.که معروف به تازه داماد محله اند.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
جالب بود برام کامنت بعد از اذان صبح
و دیگر اینکه حتی اگر یه خشکه مذهبی هم باشی باز برام عزیز هستی و شیرین خاخورمی
بله،قبل و بعد اذان صبح،https://www.namasha.com/v/TcVvXFuT
...


همون که اول بار فرمودین درسته،من خاخور خل چلِ وخل خلی شما هستم .ولاغیر.
ظاهرا توی باغِ ، قرون وسطی ام
https://www.namasha.com/v/26eBQH4l
اینجا به خشک مقدس،خوشک کله می گن.
خیلی مرسی از کامنت تون.
با درود
قصیده سعدی در وجه حضرت علی اکبر علیه السلام
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیآرم جفا کار از فغانم میرود
https://upmusics.com/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%86/
وهمچنین مرسی از این قصیده ی زیباو..

درود بر شما
سپاس از حضور همیشه عزیز و گرامی تان
با درود
استعداد شما فراتر از تجربه است
همین که گیاه را بشناسی و بتوانی در باره ش مطلب جمع آوری کنی عالی است
درود بر شما



...
خیلی ممنون از لطف تون.شرمنده می کنید
با هم بخوانیم:
إلهی ، فَاجعَلنا مِنَ الَّذینَ تَوَشَّحَت أشجارُ الشَّوقِ إلَیکَ فی حَدائِقِ صُدورِهِم ، وأخَذَت لَوعَةُ مَحَبَّتِکَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم ، فَهُم إلى أَوکارِ الأَفکارِ یَأوونَ ، وفی رِیاضِ القُربِ وَالمُکاشَفَةِ یَرتَعُونَ ، ومِن حِیاضِ المَحَبَّةِ بِکأسِ المُلاطَفَةِ یَکرَعُونَ ، وشَرائِعَ المُصافاةِ یَرِدونَ .
قبل و بعد اذان صبح.من این شوق اشجار رو عاشق ام.
الان چطور شد؟ این همون اناریجه خودمون نیست؟ لینک رو دیدم البته. این خاصیتش فقط گیج کردنه؟
تشخیص شما درسته.


اینجا به اناریجه،گیجاواش میگن.به گیجاواش هم گیجاواش.
بعد پاک کردن .شسته و ساتوری میشه.همراه دو قاشق آرد برنج یا گندم، و دولیوان آب،بخار پز میشه.سپس ها،به سیر داغ و تخم مرغ افزوده میشه.و با یک قاشق رب انار،تفت دیده و
گیجاتره،گیجاخورش ،همراه کته پلو،ماست بورانی،تناول میشه.
این گیاه آدم رو گیج نمی کنه که.آدم ها،بس که دولا،دولا،راه می رن.اناریجه یا همون گیجاواش می چینن.بهشون مزه میده ،شاید ساعت ها.خوب.طبیعیِ که،آدم سر بلند کنه.دنیا دور سرش بچرخه و...گیج بزنه.
البته،اینجا به موهای فر هم،گیج گیجی میگن.ساقه های این گیاه هم،گیج گیجیِ.شاید منظور اونی که،این اسم رو روش گذاشته،موفرفری بوده
گیشنیزه آیا
ما به گیشنیز/"هیل" می گیم.
گیجاواش؛ جالبه.
خیلی ممنون از توجه ی شما،
و سپاس له حضور عزیز و گرامی تان
سلام
گیجواش
حالا کسی که خودش اصالتا گیج باشند تکلیفشان در چیدن چیست ؟
چه جالب
شما به گیاهشناسی حتما خیلی علاقه مندید
خواهر زاده ی من مهندسی کشاورزی است البته خانه دار شد
همیشه از دایی من فراری بود
می گفت تا من را می بینه از گل و گیاه صحبت می کنه
من هم که بیست ساله ازدواج کرده ام و همه چیز یادم رفته
سلام بر شما
ما هم بچه ی فوضول.



تکلیف اش مشخص است.
می تواند.روی زمین سر سبز و فرش شده ی گیجواش،نشسته باشد،یا دراز کشیده و به آسمان خیره شود،یا به پهلو و مشغول گفتگو،با آن عزیزانی باشد که،در حال چیدن اند.
بله،من به گیاه شناسی و کشاورزی خیلی علاقه مند ام.
مثلا سال ۷۵ بود.
همراه دایی مسجد فاطمیه ی خیابان منظریه می رفتیم.از سمت دانشگاه،بچه های کشاورزی و دانشگاه گیلان،همراه اتوبوس می آمدند و
فرصت ی که پیش می آمد.از روز درسی و کارهای عملی شون صحبت می کردن.
منِ روستا زاده ،با مادربزرگ ِ گیاه شناس تجربی ،گوش تیز می کردم و لبخندم می گرفت.به گمانم سال سومی بودن
خدا شما رو همراه عزیزان تون حافظ و نگهدار باشه
یه آ سِیدی،توی محله ی ما،مغازه آنتیک فروشی داره.با شما هم سن و سالند.دوتا دختر خانم دسته گل دارند.و یه آقا پسری که،همراه خانومش،هلند تشریف دارن.والان که فرمودین،بیست ساله ازدواج کرده ام،یاد ایشان افتادم.که معروف به تازه داماد محله اند.