عشق
در قبیلهی من
خنکای برف است و
شعور ضمنی آب ؛
هفت دروازهی آسمان
از آن هفت پیکر ناظم. . .
دی شب
خوابِ خاله جان را دیده ام
نگران بود.
از چه؟!ندانم.
پری شب
خواب دیدم
دوشا دوش مامان جان ام
مسیر نا آشنا بود
وآن وقت،
گوشه ی حیاط بیمارستان ایستاده بودیم.
ملحفه ی سپید کشیده بودند.
جمعی سیاه پوش، در تب و تاب ...می رفتن و می آمدن.
هیچ کدام شان را نشناختم،
از مادر پرسیدم،چه می کنند؟!
گفت نگاه نکن.
گفتم چرا؟
گفت می ترسی.
وخوب.
طبق معمول ،مثال آن دیوِ توی کلاه قرمزی،برعکس عمل می کنم.
نگاه کردم
میت می شستن.
نترسیدم.
روی میت
حریر سپید کشیده بودن
وآن وقت
قسمت به قسمت
حریر را کنار می زدن و
میشستن و آب می ریختن
پوست میت
به رنگ مهتاب و برف آب بود.
وهمین شفافیت
باعث شده بود
دور و برش اش
روشن باشد و
سایه آنهایی که در رفت و آمد بودند
مثال پرده نمایش بود.که انگار تئاتر اجرا می کردن.به نمایش درآمده بود..
ومن
خودش را می دیدم و
سایه ی دیگران را
دست راست اش را بلند کردن
دست اش بلند شد
شستن و آب ریختن و
حریر کشیدن...
پرسیدم،واقعا اون جنازه مرده ؟!
آخه دستش خیلی نرم حرکت می کرد.مثلا انگار که عمیقاً خوابیده باشد.
مامان جان هیچ نگفت.
عجب خوابی

بله.

چقدر چنین فضا و برف و قابی را خواهانم
در هر حال در پناه الله باشی
سلامی دو باره
البته این را گفتم نه به خاطر تعبیر خوابش که ان شاالله خیره
خود ماهیت خواب آدم را می ترساند مخصوصا اگه آدم تنها در منزل خوابیده باشد
البته من نمی ترسم
سلام بر شما

...
خیلی ممنون؛ان شاءالله....
والان که فرمایش تان را خواندم
یاد فیلم
تنها در خانه
افتادم
شکر خدا که نمی ترسید و
فقط می ترسانید .
آی ننه یا ننه،ده س خوش ننه
خیلی ممنون ازحضور همیشه عزیز و پاسخ تان
سلام
عجب خوابی
ترسناک
اما آن کلیپ کلاه قرمزی
چه حالی میکرد زیر دست مجری مشت و مال چی
الان البته مشت و مال نمیگن
راستی چی بهش میگن ؟
سلام بر شما


...
و باقی بروبچه های آقای مجری،عشق اند
واقعا؟!واقعا ترسناک بود؟
کامنت دونیِ این پست رو.بخاطر دلگرمی شما باز گذاشتم.والان که اینجور گفتین . ترسم گرفت
خدایا پناه و توکل برتو
دیوی جون
در فرهنگ عمید
مترادف مشت و مال: ماساژ، مشت مال، تنبیه، گوشمالی، کتک