<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

حرف زیاده.

مثلا اینکه

دبیر علوم 

چقدر تو روحیه ی دادایِ من تاثیر گذاشت.ایضا زبان و ریاضی  و...مدید و معاون نیز هم.

ولی از میان مجموع دبیران 

حساب دبیر دینی،جدا شد.

 چرا؟!بابت لحن و تراز تکلم اش.

وآن روزی که

دادا از مدرسه برگشت

گفت می خوام برم حموم.

تایم حموم کردنش طول کشید.

دوضربه به در زدم.

گفت بله؟! درو باز کرد.

با لباس زیر دوش بود و،..اشک می ریخت.

گفت،بجز آقای موسوی،هیچ کدوم از معلم هام رو دوست ندارم.

گفتم باشه.

گفت،حال ام این مدرسه و مدیر و کلاس هاش بهم می خوره.

گفتم باشه.

گفت،من دیگه پامُ تو مدرسه نمی زارم.

گفتم باشه.حالا سریع دوش بگیر.بیا بیرون.


به ذهنم رسید

مشورت و مشاوره بگیرم.

ولی خوب.نشد...

بعد گفتم.

خودم مسئول ام.فکر میکنم.محکم پای تصمیم ام می ایستم.از هیشکی ام مشاوره نمی گیرم.

درست یا غلط

تصمیمم را گرفتم.


جمله ی مادرم،چوپان،بابا گیان،عروس ها :"تو مقصری،تو مقصری،تومقصری.‌ . ."


من از مقایسه کردن،به شدت متنفرم.

وقتی گفتند ،شما می بایست میگفتی پسر فلانیُ ببین.ولوم صدام رفت بالا.

من میگم؛

هرکی خودشِ.دادا دادایِ،سارا سارایِ،من منم،شما شمایی.

اصلا هیشکی تو نمیشه.


بعد یاد دوستی افتادم

که نوشته بود

حافظ

انگشت کوچیکه ی 

سعدی نمیشه

وآن وقت ؛بلند بالا خندیده بودم.

مامان گفته بود،

بسم‌الله الرحمن الرحیم


شنبهhttps://haftaflakblue.blogsky.com/1400/08/05/post-4813/ 

اول آبان

همراه باباجی و دادا

رفتیم مدرسه ی حمید

آسمان آبی بود

چند تکه ابر سفید

بالا سر حیاط مدرسه بودن

باد و برگ درخت های پشت دیوار.

از دو جهت،پنجره ی روبه جاده،از یک جهت شالیزار.

سر به هوا

پله ها رو بالا رفتیم

راه رو

بوی توت فرنگی میداد

دم دفتر ایستادیم و

محکم گفتم،سلام علیکم.

آقای مدید

سریع از پشت میز بلند شد.

متبسم؛نگاهش به ما،سه نفر بود.

با دست هاش.دنبال ماسکی که،

روی گوشِ راست اش آویزون بود.می گشت و

ما خودمان را معرفی  کردیم.و بلاخره ایشان  متوجه ی ماسک اش شدو

پس از پوشاندن لبخند شان 

گفتند،خیلی خوش آمدید،بفرمایید تو.


صدای پرنده،از پنجره ی نیمه باز دفتر می آمد.

صدای پرنده های رها و آزاد،در آسمان آبی آرام روشن...