با درود چه اشاره ی خوبی کردید خانم خانمها دیگه برای خودش خانمی شده لست مامانش که سر کار می رود او با تنهایی تا زمان باز گشت مامانش باید چشم به در باشد
درود بر شما الهی. چشم به راه بودن.به قول گلیک ها"چوم براه"ی خیلی سخته.من چون تجربه اش رو داشتم و دارم و به گمونم تا همیشه خواهم(یه وقت چوپان پیش ما بود.بعد من رفتم روی مبل.پرسید اون بالا چه میکنی؟ گفتم می خوام بیرونُ ببیتم.گفت همه مون اینجا نشستیم.کسی قراره بیاد؟ گفتم عه؟ همه تون اینجایید؟همین جور منو نگاه کرد چند روز پیش هم.به سارا گفتم.گوشیُ بیار.می خوام به خاله جان زنگ بزنم.می خواستم یه قضیه ی خنده داریُ براش تعریف کنم) داشت.درکش می کنم.اینکه تو چشمت به در.به راه باشه.تاپدر یا مادر یا عزیز و عزیزانت از راه برسن...اونوقت زمان کند و کِشدار...و آدم غصه اش می گیره ... خداوند شما و عزیزان تونو حفظ کنه.شکر خدا خانوم خانومای شما،خیلی عاقل و بیش فهمهمامان گلش موفق باشه.
درود بر شما خیلی ممنون از کامنت تون. وقتی خواندم اش.گریه ام گرفت. وخوب.می دونم بحمدالله و شکر خدا دلخوشی ها بسیار بسیاراندو بایستی قلبا به مقدرات راضی باشم و حکمت شونُ باور داشته باشم.... ولیکن بجز گریستن هیچ توضیحی ندارم خدمت تون عرض کنم آقای امیر علی خان.البته دروغ چرا.یهو یاد خانوم خانومآ افتادم.که در غیاب مامانش.دلتنگ بود و شما برای اینکه حواسش رو پرت کنید.یه دستمال با تشت آب به اش دادین و والا منم حاظرم قالپاقِ ماشین تونُ بشورم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این خانم مزین و با وقار چه کسی هستند؟
فروردینیِ عزیزم


ما نمی دونم والا.آخه این عکسُ از نت برداشتیم.


ولی چشم هاش.همرنگ چشای مامان مونه.
اجازه خانوم؟
خدا نگه دارِ عزیزانتون باشه.
خیلی ممنون و سپاسگزارم.خدا شما و گشت ئازیزان عزیز تونُ حافظ و نگهدار باشه.
با درود
چه اشاره ی خوبی کردید
خانم خانمها دیگه برای خودش خانمی شده لست
مامانش که سر کار می رود او با تنهایی تا زمان باز گشت مامانش باید چشم به در باشد
درود بر شما
الهی.
همه تون اینجایید؟همین جور منو نگاه کرد

تاپدر یا مادر یا عزیز و عزیزانت از راه برسن...اونوقت زمان کند و کِشدار...و آدم غصه اش می گیره 
...
مامان گلش موفق باشه.

چشم به راه بودن.به قول گلیک ها"چوم براه"ی خیلی سخته.من چون تجربه اش رو داشتم و دارم و به گمونم تا همیشه خواهم(یه وقت چوپان پیش ما بود.بعد من رفتم روی مبل.پرسید اون بالا چه میکنی؟ گفتم می خوام بیرونُ ببیتم.گفت همه مون اینجا نشستیم.کسی قراره بیاد؟ گفتم عه؟
چند روز پیش هم.به سارا گفتم.گوشیُ بیار.می خوام به خاله جان زنگ بزنم.می خواستم یه قضیه ی خنده داریُ براش تعریف کنم) داشت.درکش می کنم.اینکه تو چشمت به در.به راه باشه.
خداوند شما و عزیزان تونو حفظ کنه.شکر خدا خانوم خانومای شما،خیلی عاقل و بیش فهمه
با درود
نیاز به توضیح دارد که چرا دلتنگ هستید ؟
درود بر شما



البته دروغ چرا.یهو یاد خانوم
خانومآ افتادم.که در غیاب
مامانش.دلتنگ بود و

خیلی ممنون از کامنت تون.
وقتی خواندم اش.گریه ام گرفت.
وخوب.می دونم بحمدالله و شکر خدا دلخوشی ها بسیار بسیاراندو بایستی قلبا به مقدرات راضی باشم و حکمت شونُ باور داشته باشم.... ولیکن بجز گریستن هیچ توضیحی ندارم خدمت تون عرض کنم آقای امیر علی خان.
شما برای اینکه حواسش رو پرت کنید.یه دستمال با تشت آب به اش دادین و
والا منم حاظرم قالپاقِ ماشین تونُ بشورم.