<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
نظرات 4 + ارسال نظر
Pari جمعه 18 خرداد 1403 ساعت 09:34

الهی شکر خوبین

قربونت برم عزیزم،خیلی ممنوت از همه مهرو محبتت

Pari دوشنبه 14 خرداد 1403 ساعت 23:49

سلام خوبین بانوجانم؟

سلام به روی بهتر از ماهِ تون-جوون و دلت سلامت عزیزم-بله؛خوبم قشنگم

سلام یکشنبه 6 خرداد 1403 ساعت 13:15

با درود
خودش یک پست بود
ولی خیلی خوب بود
نشانه ی دلتنگی شما است
یکی از همکاران
همسرش بعد بازنشستگیر به آلمان رفت و سه پسرش را هم یکی یکی برد
همکار مون تنها ماند
بالاخره او هم تسلیم شد و رفت
ولی با گوگل مپ هر روز خونه و کاشانه اش را می پایید
حتی به تغییرات داخل محوطه هم اشراف داشت
البته سالی دو سه بار خودش تنها می آید
بعضی وقتا او را در استخر اداره می بینم
پسرش همکلاس پسرم بود و الان اون ور آب با هم ارتباط دارند
مصطفی کمتر پیدایش می شه
هر وقت می آید راست سراغ امام جماعت می رود و میگه مادرم بیمار است لطفا برایش دعا کنید
اون هم برای خودش عالمی دارد
###
امروز ساعت چهار صبح راه افتادم و الان شمال ام
موقع رفتن برای نماز در حال پوشیدن کفش
متوجه ی زیر پایم شدم یک مار سیاه خوش خط و خال
نگاهم می کرد
و زبان در می آورد
گفتم بروم مسجد موقع برگشت عکس ازش بگیرم
ولی رفته بود

درود بر شما
خیلی ممنون که با دقت خوندین.و خیلی ممنون از لطف تون.
بله؛خیلی.

همکار شما،چه زندگی پروازی دارن.
و این جمله تون :"حتی به تغییرات داخل محوطه هم اشراف داشت"
خیلی باحال بود
"و الان اون ور آب با هم ارتباط دارند"این ارتباط اون ور آبی خیلی خوبه.خیلی.
من همیشه دعا میکنم،همه ی اونایی که قصد سفر و مهاجرت به هر کجای دنیا رو دارند.به خیر و خوشی خداوند براشون بخواد و پشت و پناه شون باشههمیشه.


با خوندن :"او هم برای خودش عالمی دارد"
ترانه ی سوسن تو ذهنم پلی شد.
###
به سلامتی و خیر و خوشی،خوش تشریف آوردین.
امیدوارم حال و احوال شالی زارهای اطراف شما خوب و مساعد باشه

یا خدا
مارهای اینجا بی آزار هستند.معمولا مار سیاه.مثل قیر.به اش میگن خانه مار.
ماریِ که میگن نگهبان خونه اس.زیر شیوانی.واسه خودش لم میده.
بسیار بسیار ترسناکِ.
من سمت انباری نمی رم.آخه یکی اونجا هست.سیاه مخملیِ،فقط سرش یشمیِ یشمیِ.
از وقتی که،بچه گربه اینجا ماندگار شده.
تمااااام
موش ها،مارمولک ها،مار شالیزار و
چند مدل مار برکه.
همه شونو این گربه شکار کرد.دونه دونه،میآورد به ام نشون میداد .به اش گفتم تو رو خدا اینا رو اینجا نیار.
یه کم نگاهم کرد.فردا روز،پشت در حیاط خلوت،دو تا موش مُرده گذاشته بود.
منم حسابی دعواش کردم.
ولی به نظرم.اون دوتا،یعنی دوتای آخری.
حالا صبح و نیم روز و ظهر و عصر و
شب،دور تا دور باغ،قدم ب قدم می چرخه.وقتی میرم روی پله.از اون تهه باغ میگه،مَو؟کجا می ری؟بعد مث موشک خودشو می رسونه.که منو زهره ترک کنه.


آقای امیر علی خان؟
کفش ها تونُ بیرون نزارین.ممکنه مار بره توش.حالا مار نره،عنکبوت های بزرگ میرن.اینا خیلی خطر ناک اند.

سلام شنبه 5 خرداد 1403 ساعت 14:06

با درود
برای همچین عکسی
بعلاوه چند تا دیگه
نزدیک هجده میلیون تومان از من پول گرفتند

درود بر شما

اووه.چه خبره آخه.

من این گوگل مپُ خیلی دوست دارم.سرچ میکنم ،میرم بالاسر خونه ی رشت .همین جور مکث میکنم و کوچه مون رو/خونه ی حاج خسرو /خونه ی همسایه بغلی=مامان سمیه جونُ/میوه فروشی کامی رو/خونه ی پری جونو /دبستان سر کوچه مونُ نگاه میکنم .
برگشتنی هم،همان طور که مشاهده میکنید.زیارت اهل قبور _فاتحه برای خاله جان/نانا/دایی صفر و مادربزرگ (بابام/می خونم.


بعد -به یاد ۴ هزار متر باغ آلوچه ی پدربزرگ و ۴۰ هزار متر-شالیزارهاش+دالان امین الدولهدو اقاقیا ها و بنفشه و پرسیاوش_ یه سری هم .به سرزمین پدری میزنم.
اینجا طرح هادی-مشخص کرده‌_عمو حسن‌.جاده و حریم رودخونه رو +باغ عمه ماه خنم رو= حیاط خلوت خونه اش کرده_
متاسف.رهِ سرزمین مادری پیش می گیرم.
سرزمین مادری رو خیلی دوست دارم.
همسایه هاش.شب و روز و
صبح و ظهر و عصر و
سپیده دم هاش رو-تمام فصول _سرزمین مادری رو دوست دارم.
اونجا-آوای خاله سفیده.هنوز شنیده میشه. نور و مهر جاریِ.حال و هواش همیشه سر ظهره و آسمونش همیشه آبیِ عشقِ.
بالا سر خونه و شالی زارها و استخر آقاجان- بیشتر می مونم.فکر میکنم.به گذشته ها.به باغ مستطیلی و نهال های خوش حالتش.
به آخر اسفند.به نوروز-به توپ در شدن.به سفره عید و
سیب سرخ.
به جشن پایان شالی کاری.به جشن وجین...
به سایه سار خنک و
تماشای دِروگران....
به روزهایی که آقاجان و باباجی از بازار روز برمی‌گشتن...
عطر بوی پارچه ی نو-
قند و نباتی قیچی_ملون و
نون برنجی...
به ساعت طلایی آقاجان.به زمزمه ی قشنگ نانا:"(https://music-fa.com/download-song/31577/)
نانا عمو علی رو چند ماهه باردار بود.شوهرش راهی تهران میشه.که از پسر بزرگش خبر بگیره.ولی هیچ وقت برنگشت.

معمولا کنار دروازه .چشم به راه-می نشست.زمزمه میکرد.
از ابتدا .تا انتهای زمزمه اش.گوشه ی پیرهن شو. سفت تو مشتم نگه میداشتم‌.که گم نشم.
به قول خاله سکینه.سر شما رو درد آوردم.
بعد میرم اونورِ پل.زیارت اهل قبور.اینجا (https://up.20script.ir/file/18df-۲۰۲۴۰۵۲۵-۲۳۰۹۴۴.jpg)رو هم خیلی دوست دارم.
برای خودمم فاتحه می فرستم.سپس ها بالاسر رستوران زندگی زیباست"می مونم و فاتحه ای برای صاحب اش- می خونم.
حالا بنده خدا.از ایتالیا اومده بود و
بنده اصلا ایشان را ندیدم.
بعد با گوگل مپ-میام بالا سر خونه باغ و خدا منو شفا بده صلوات:
حالا این بار-بهشت سکینه می خوام برم.

آقای امیر علی خان؟ یاد مصطفی مسجد تون افتادین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد