<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

جعفری ها رو پاک کردم.همین طور برگ سیر ها و

پونه ی وحشی رو.

فضای خونه-عطر و بوی سیر و جعفری و پونه  گرفته و

طبق معمول-خواب آلود شدم.

و در نتیجه-پتو مسافرتی رو به خودم می پیچم و

پای بساط سبزی پاک کردن-ولو شدم و

پلک هان  اتوماتیک وار  بسته شدند .

  با یه نفس عمیق...شالاپی می رم تهه دره.اماحین رفتن -

به تهه دره رسیدن-- صدای دکتر-توی سرمه.که میگه:

آنهایی 

خوش بخت اند که؛

نه تنها-

 بد و خوب ها شان-بلکه بد و بدتر-خوب و خوب تر-

بد تروُ بدترین هاو

خوبتر و خوب ترین ها شان _با هم

یکی باشه.

وفاجعه آنجاست که؟

(دکتر مسعود غفاری )



 بشنویم


کِی؟ کجا؟ اینو شنیدم؟ یادم نیست؟

جالبه?یادمم نمیاد؟ فاجعه کجاست؟

بهرحال-

فاجعه همون مصیبته و

تنها چیزی که به ذهنم رسید:الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‌.

خداوند رفتگان شما رو رحمت کنه-

به اذن ش-

منو هم ببخشه و

بیامرزه‌.


نظرات 4 + ارسال نظر
داستان کوتاه منصور پنج‌شنبه 29 آذر 1403 ساعت 22:33 http://Mansourgholizadeh89.blogfa.com

با درود ،

شب یلدایتان مبارک .....

درود بر شما،
سپاس بیکران همتباری عزیز و
گرامی

سلام چهارشنبه 28 آذر 1403 ساعت 07:27

با درود
بنده ی خدا اونایی که فامیلی شون جعفری است
اسمشون هم پونه
اونم از نوع وحشی شون
و اسم شهرشون البته سیر جان باشد
من عاشق خوراک مرغ ترش هستم
اولین بار در نوشهر نوش جان کردم
برادر تعریف می کرد
در بیمارستان پدر بیمار اعتراض کرد چرا اینقدر به بیمار ما ماهی می دهید
خندیم گفتم فامیل پرستار بیمار شما ماهی است
بگذریم
آهنگ شاد و تندی بود

درود و
سپاس بیکران بابت تحلیل تون
من عطر و بوی جعفری رو خیلی دوست دارم.ترکیب عطر جعفری با سیر/مثل این می مونه که آقای قربانی بخونند/ساقی به دست باش که این مست می پرست/چون خم زپا نشست هنوزش خمار
نوش جان تان
والا بنده تا حالا تست نکردم.
نور و
نوشهر خیلی زیباست.
خاطره آقای برادر خیلی باحال بود.
سپاس از توجه ی تان

بهار سه‌شنبه 27 آذر 1403 ساعت 17:06

من ذوق و شُکر صدچندان از بیان شما درباره‌ی قسمت خودم از خرید سبزی ها این که دست خدا شدم واسه روزی رسیدن به اون حاج خانوم و حاج آقا م‍ُردم که...
به خودم بود از اون خانوم جوان زیبا با نگاه معصوم و زحمت‌کشیده روستایی ش، ازگیل جنگلی‌های داخل زنبیلش رو هم خریده بودم؛ گفت ببر ترشی شون کن...، انارجنگلی هم...حیف که پروازی رفته بودم و جا نداشتم... اون.وقت برگشتم تهرون، رفتم باغ گیاه‌شناسی کنار جنگلهای هیرکانی، انارجنگلی ها ترک خورده بودند رو درختا و تمنای چیده شدن داشتند و من هی دلم میخواست تخلف کنم و بچینمشون که حیف و اسراف نشن:)

و من دهنم آب افتاد از اون همه خوش‌مزه‌ای که وصف فرمودین...
گیلان سبز پررنگ ه....
از قدیم تفاوت گیلان و مازندران واسه من این بود:)
و همیشه دعا می‌کنم پای تهرونی جماعت اونجا دیگه باز نشه
و عمو وسطی از بچگی تا نوجوانی بهم می‌گفتن گیلان خانوم
دختر نداشتند و مرا بسی دوست...
از همه دعاهای خوبتون بسی سپاس
و شکر به خاطر شما و عکسها و ذوق و قلمتون

خدا نکه عزیززنده سلامت و
دلشاد باشید همیشهبله خانوم بهاردست خدای روزی رسان شدینواقعا شکر و حمد و سپاس.الهی که بحق خود ارحم الراحمینش،خرج و مخارج تون صرف خوشی ها تون شه و
بخشی هم روزی دیگران،به قول مادربزرگ الهی خرج دوا دکتر نکنی عزیز
چیدن انار و ازگیل جنگلی خیلی زحمت داره.خصوصا توی ارتفاعات،شیب دامنه/میوه و سبزی چیدن کار سخت و طاقت فرساییِ.
حتی برای مردمان روستا،شانه و کِتف دردِ وحشت ناکی بجا می مونه...
چه خوب که در باغ گیاه شناسی قدم زدین
امیدوارم گذر تون به باغ گیاه فلاحت/ایستگاه گل گیاهِ لاهیجان/روبه روی موزه ی چای/بی افته.
واما فلسفه ی انارهای ترک خورده در طبیعت،روزی پرنده های بومی و
مهاجرِ.همچنین انگور ها و ازگیل ها،
پرنده هاهسته ی روغنی انگور و انار و انجیر و ازگیل جنگلی رو خیلی دوست دارند.نوک نوک زدن به سیب و گلابی ای که در بلند ترین نقطه ی درخت رسیده رو خیلی می پسندند.
چرخه ی طبیعت،میوه های روی درخت،اسراف نمیشه(اینجا گوشه و کنار جاده ها/مسیر رود خونه ها،انار و گردو و ازگیل رو نمی چینن،میگن سهم پرنده هاست،البته دیده شده که مسافرها،گونی پر کردند..
.).اسراف میوه های پلاسیده،گوشه و کنار میوه فروشی هاست.که آدم از دینش،گریه اش می گیره.

قربان مهر و محبت و
معرفت تون
خیلی ممنون و متشکرم بابت مهری که به گیلان زمین دارینگیلان خانوم جان
خداوند شما و عزیزان عزیزتون همیشه حافظ و نگهدار باشه.
عزیزید و
سپاس بیکران از حضور عزیزشما که لطف و محبت تون بسیار و بنده شرمنده ام بخدا.

بهار سه‌شنبه 27 آذر 1403 ساعت 11:22

عطرش رسید تا تهران
خانوم اجازه؟
اون کدوم فرشته است که تو آسمونتون بالش رو باز کرده؟
کاش یه سری هم به شهر من بزنه
پ.ن: رفته بودم بابل مسافرت، رفتم بازار روز مقابل مسجد جامع، آخرش نتونستم در مقابل اون حجم سبز معطر مقاومت کنم و با یه کیسه پر از اناریجه و اوجی و زلنگ برگشتم...
آخه اول از اون حاج خانوم پرسیدیم این چیه؟
گفت اوجی
برداشتم بوش کردم مست شدم گفته دو بسته لطفا...
بعد یه سبز خوشگل دلبر دیگه بود گفتم این چیه؟
گفت اناریجه....
اسم دل‌برش رو قبلا شنیده بودم اما فکر میکردم بایدم سرخ اناری باشه
بوش کردم مست شدم گفتم تو چی می‌ریزید این رو
گفت با اوجی تو مرغ تورش...
گفتم دو بسته لطفا...
بعد یهو گفت دوختر جان اگه برای مرغ تورش میخوای باید زلنگ هم ببری...
خدای من....
دو بسته زلنگ هم رفت پیش بقیه...
حالا من بودم و پرواز برگشت و بار کابین که یه کیسه سبز معطر بود....
این که با چه دردسری وسط هزار تا کار شستمشون، خردشون کردم و بسته بندی بماند....چه رویاپردازی ها که از مرغ تورش دست پخت خودم نکردم....هعععییی...
اما قصه این بود که وقتی تک تک شون سر از زمین بیرون می‌آوردن، روشون نوشته شده بود روزی من دیدن و بوییدنشونه نه خوردنشون
خدا رو به همون بخش از روزی هم شکر....

به به-تهران

همون فرشته ای که بدون مرگ-به آسمان برده شده.قطعا تو آسمون شهر شما هم هست.و من ازش میخوام به آسمون دلتون سر بزنه.

پ.ن
خدا من
چه خاطره خوش عطر و بویی رو تصویر کردین خانوم بهار
وآنجا که خداوند را شاکر شدین.خیلی دلچسب بود
قسمت شما خرید از آن مادر-آن حاج خانومی که زندگیش از فروش سبزی جات معطرِ... بود عزیزم.و مطمئنم تک تک شون وقتی سر از زمین در آوردن-می دونستن قرارِ وسط هزار تا کار با دستان پر مهر خانوم بهار پاک شن و رایحه ببخشن
خداوند به شما سلامتی و خیر و برکت بسیار ببخشهعزیز.
واما ؛
اوجی-پونه ی وحشیِ-ما به اش می گیم-خَرش.توی کوکوی عدس می ریزیم-ماهی کشم پر-و روی حلوای برنجی-
اناریجه-گیجا واشِ-ساتوری میشه-همراه یه لیوان آب-بخارپز-مابین بخار پز شدن.یک و نیم قاشق آرد گندم-در یک لیوان آب خنک-مخلوط میشه و
به گیجا واشِ در حال بخار پز شدن افزوده میشه.و مقداری نمک و زرد چوبه و
رب انار-
بعد بخار پز شدن-به اش سیر داغ می زنیم. قدری که جا افتاد.مجددن سیر داغ درست می کنیم.یه تخم مرغ توی سیرداغ تفت می دیم و
روی ترش تره ی گیجا واش-کپه می کنیم.تاریز ریز بخورد مواد بره و
همراه کته پلو-ماهی شور یا دودی-همچنین زیتون پرورده و ترب و ترب چه..سرو میشه.
واما آن عزیز دلبر-چوچاقِ که سبزی معطر زیتون پرورده.

و اما مرغ ترش-به نظرم.منظور شون ترش واش خورشت باشه.که در شام ایرانی آقای پژمان بازغی پختند.و خانوم کارشناس از ایشان ایراد گرفتند ک
گفتند طعم غذای گیلانی نداشت.
در صورتی که آقای بازغی پیش از اینکه خورشت شونو بار بزارند.فرمودند.ترش واش خورشت-یه خورشت شرق گیلانیِ.که زادگاهم کیسمِ-که کیسم حوالی آستانه اس و
در کنار سپید رود جاری واقع شده.
می خواستم به اینجا برسم که-والا من خودم-تا حالا مرغ تورش نپختم(ولایت پدری و مادریمم نمی پزن-مرغ ترش ولایت ما-مرغ سرخ شده است-که همراه گوجه و سیب زمینی و بادمجون سرخ شده-توی آب مرغی که با ابغوره مزه شده-بیست دقیقه می جوشه-است- کلا پخت پز تو گیلان تنوعش زیاده.مثلا ویلات پدری-۵ دقیقه با ولایت مادریم فاصله داره.نمی دونن کوکویِ عدس رو چطور می پزن.بجاش کوکوی سیب زمینی رنده شده با پونه ی ساتوری می پزن-واین تفاوت آشپزی -محل به محل-هر پنج دقیقه ب پنج دقیقه متغیرِ-دیگه شرق و غرب و شمال و جنوب گیلان تفاوتش زمین تا آسمونه ).اما-توی بازار محلی..یه خانمی-سبزی هایی که برای مرغ ترش استفاده می کنند رو-با هم مخلوط میکنه و
وسط بازار-اجاق گذاشته-بنا به تفت دادن و سرخ کردن انواع سبزی جات می کنه-که عطر و بوی سبزی مرغ تورش رو آنجا شنیدم.
و خداوند رو شکر بابت آفریدن عزیز چون شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد