از وقتی که اینجا ساکن شده ایم.
بجای اینکه برای در و همسایه خیرات ببریم.
که بابت سگ های ولگرد-جراتش را نداریم-نذر و خیرات را راهی اداره می کنیم.
منطقی است که آدم.
گاهی ته دیگ پلویش تا دیواره های قابلمه بالا بکشد و عسلی -حتی سیاه شود.خورشتش ته بگیرد و
غذاهایش بدمزه-کم نمک-پر نمک-ترش و
ظلمات...چه میدانم -چه مزه ای شود.
بهرحال-
گاهی که به هر دلیلی این اتفاق افتاده است.ایضا وقت هایی که-از نظر تنها خودم-خورشت هاخوشمزه نشدند .یا برنج عطر خوبی نگرفته است.
بشقاب و دیگ و دیگچه به بغل -بجهت امحاء کردن آنچه که طبخ نموده بودیم..
می رویم تهه باغ،یک کنجی خلوتی را انتخاب می کنیم و
بشقاب -قابلمه یا ماهی تابه -را چپو می کنیم.
مثلا پیش آمده-تا برسم روی پله ها- زاغ و کلاغ ها از خوردنش مست کنند و...
ملنگانه -هار هار به دستپخت مان بخندند.
من هم خنده ام می گیرد و
با خنده- از قول سارا بهشان می گویم-تُوفتِ خنده=کوفت خنده.
اما؛
اما قضیه ی خیرات خیلی فرق می کند.خیلی.
حالا هر چه که باشد.
۶ دانگ حواسمان.به طعم و مزه و عطر و بوی میزان و
درستش بوده و -هست.
در نتیجه-با اطمینان کامل خیرات را در ظرف مناسب بقچه پیچ میکنیم و در یشمی می گذاریم.
القصه خیرات در اداره-معمولا صبحانه است.
آش رشته-
لوبیا-
عدسی -
آبگوشت-
لوبیا و کباب-
واویشکا-
املت-
مربای به-
مربای انگور-
میوه-
حلوا-
شیرینی-
ترشی بادمجون و
فلفل-
گاهی هم شوید خشک شده بوده.
.
.
.
خاله جان مراسم شب چله و
چهارشنبه سوری و
شب سال نو رو خیلی دوست داشت.و همیشه منزل آقاجان تدارک می دیدو
همه را دور هم جمع می کرد.
پیش از اینکه سفره شام بی اندازد،از هرچه که پخته و
آماده کرده بود،می کشید و بقچه می بست و
ماشین هر کسی که جلوتر-سر راه بود،او را صدا می کرد و
پیش از راهی شدن-می گفت سفره را بچینین تا برگردم....و آن وقت یا با پدرم-یا با مرد شریف-راهی خانه ی پدرشوهر و
مادرشوهرش می شد.
خدا رحمت کند اموات شما را-مادر شوهرش-ژله خیلی دوست داشت.مثل اجی-به ژله پرکن پَرکَنِی-می گفت.چطور در رقص هله پرکه می رقصند-همان طور خودش را می لرزوند و می گفت-من اینو می بینم-نمی تونم خودمُ نگه دارم و
نرقصم.
-رشت
یلدایِ 1376-
سلام
بانو جونم خوبین؟
مشغول خونه تکونی هستین؟
سلام عزیزمم❤


جون دلم❤
شکر.ممنون از مهربونیت
الان که می نویسم.۱۷ اسفند ۴۰۳_اون گوشه ی دنج خونه تکونی شده.و الباقی تو نوبت اند
خوب باشی عزیزم.خوب و
خوش و سلامت و
سربلند
در شعر و ادبیات ایران ،عشق قامت زنانه ندارد
سلام بر شما
بله؛ به قول استاد: دریغ از ما و تاریخ ادبیات ما، که بهسبب چیرهگیِ دین و دربار، بسا شاعران، هنرمندان یا نویسندهگانِ آزاداندیشِ پارسیگوی را در هالهای از فراموشی پیچانیده است.
https://nawroz-e-man.blogfa.com/post/11
درود فراوان .....با داستان اعتماد بی جا به روزم ومنتظر شما ممنونم.....
سلام و درود بر شما همتباری عزیز و

گرامی ام..به روی چشم خدمت می رسم.
مربای به و به سیب جزو اولین ها و پرخاصیت مرباهاس
جسیکا آلبا کیه دقیقاً؟! چرا داغ مردمو زنده میکنی؟! چرااااااااااا
به به،




دانستنی های شما همیشه بسیار بود و
هست.
مثلا پوست تخم مرغ،
بطری های کوهنوردی...ظروف مسی...
سلام
شما را چه شده است مه اینگونه تصمیم بر عدم حضور گرفته اید؟!
حال آنکه ما دلمان برای عکس های منتخب شما تنگ شده است
(الان متنش یادم رفته،ولی یه جایی به زبون شمالی نوشته بود : من دلم برات میشه ، تو هم دلت میشه؟)
بس است این دوری
سلام و سپاس فراوان ،
یا مثلا ببه نبه.می دیل دائم تره تنگِ.یعنی دل م. مدام و همیشه برات تنگِ.




قربان لطف و محبت و دل مهرورز تون❤❤❤
والا نشنیدم.سمت ما میگن،چی تی دیل ببه ،چی نبه،می دیل تره تنگَ بِه.چه دلت برام تنگ شه،چه نشه،دلم برات تنگ میشه.
قربون تون برم عزیزم
سلام
بانوجان حالتون خوبه؟
سلام به روی بهتر از ماه و
مهتابت عزیزم❤
شکر.
جون و دل تون سلامت باشه گل دخترم❤
سلام سلام


یلداتون با تاخیر مبارک
خب چه خبرا ؟
+پ.ن : همونطور که دیدین این روزا کمتر از قبل به وبلاگ سر میزنم و کامنت ها رو هم دیر به دیر جواب میدم دیگه عذر تقصیر .اما خیلی خوشحال شدم کامنت شما رو دیدم ولی
سلام








سلام آقای امیر گرامی
خیلی ممنون و
سپاسگزارم
همه ایام شما مبارک
شیمی احوال سلامتی-شکر-همینجا هستیم و
بی خبر از شهر و روستا.ولی اما شغال ها و
پرنده ها و جک و جانوران رو داریم.پری شب-به بچه شون-نحوه ی زوزه کشیدنُ می آموختن.بخدا
+
خیلی ممنون از لطف تون.امید که هرکجا باشید خیر و خوشی و سلامتی درکنار و
پیش روی شما و
عزیزان عزیز تون باشه.و متاسفانه؟ اصلا یادم نمیآد؟ کی؟ و چه وقت ؟ براتون کامنت گذاشتم.اما از خوشحال شدن تون خوشحال شدم و
خیلی ممنون از لطف تون
با درود
روز مادر مبارک باشد
درود بر شما
خیلی ممنون و
سپاسگزارم.
خداوند مادر زیبا و
مقتدر شما رو رحمت کنه
با درود
یلدا مبارک
ما دیشب یلدا را دورهمی گرفتیم
چون اکثرا میهمانها شاغل اند برایشان سخت بود جمعه شب بیایند
از طرفی اول جمعه ی همسایه بود
اونا دعای کمیل گذاشته بودند
ما هم کم سر و صدا نشسته بودیم
حالا کلی غذای باد کرده روی دستمان مانده است
از ما دخترها با بچه هایشان بودند
شوهر یکی شون که کلا برای فرار از هرگونه مراسم سفر را ترجیح می دهد
اون یکی هم که دعوتش نمی کنیم چون زیاده از خود متشکر است
بقیه اقوام عیال بودند
همسر هم استخوان ها را همیشه جمع می کنه و میگه سهم سگ های شمال
برنج های نخورده هم میگه سهم پرندگان شمال
ولی پرنده ها هیچ وقت برنج ها را ندیده ام که بخورند !
مطلب طولی شد
شاد باشید در کنار هم و البته سلامت
درود بر شما






می خواست حفظ کند و

...

و خیلی ممنون بابت شادی و

خیلی ممنون و
سپاسگزارم.
همه ایام مبارک شما و
عزیزان عزیزتون باشه
به سلامتی و
خیر و
خوشی-جمع شما همیشه جمع باشد و
خیر و برکت تان بسیار
وَ کُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ (فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا) رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً...
خداوند همه ی درگذشتگان رو رحمت کنه.روح همسایه تون- خانوم مدیر ساختمان شاد.و قرین رحمت الهی.
دعای کمیلُ خیلی دوست دارم.
دلم برای دور هم بودن با سوسن جون خیلی تنگ شده.
و خیلی خوبه که آپارتمان نشینی رو رعایت می کنید.
من همان یک هفته ای که رشت بودم.تا ده صبح- نه جارو کشیدم-نه ظرف شستم-نه پخت و پز کردم.دو طبقه-چهارواحدِ-که جیک هیچ کدام شان در نمی آمد.فقط یک روز-دختر کوچولوی طبقه دوم-گریه می کرد و
می گفت-شربت نمی خورم بابا"
یاد خودم افتادم-که پدرجان به ام چشمک میزد-که یعنی به مامان کلک بزنیم.شربت آموکسی سلین بد مزه بود-قاشق پلاستیکی اش هم-گودی بدی داشت.مامان هم اصرار داشت-شربت را حلقوم مان بریزد.و خاطر شان آسوده -غافل از اینکه کلی مورچه زیر بالش مان منتظرند تا آموکسی برسد
گل دخترها و
نوه های گل سلامت باشند
خان عمو همیشه برای شوهر عمه کوچیکه می خواند-
البته بلانسبت داماد های شما و
هر بزرگواری که خواند:
میوه ای شیرین تر از اولاد نیست
گاوشاخی-
بد تر از داماد نیست.
او هم غش غش می خندید و
میگفت حسین آقا یک بار دیگه بخوان .
برای شوهر خواهرش بخواند.
در خصوص آن یکی که دعوتش نمی کنید-یاد جمله ای که در خصوص خرید شاسی بلند- به قند عسل فرموده بودین افتادم.
خدا عروس و
داماد بهتر از اولاد قسمت گل دختران تون کنه الهی
ما بعد رفتن خاله جان-که یک شب -پس از شب چله بود-دیگه دور هم نشدیم.هرچند زندگی جریان داره و
راضییم به رضای خداوند.اما جای خالیش در جمع..
پناه و توکل به خدا
امید که صبر و
سلامتی به همه ی کسانی که عزیز شونو از دست داده اند ببخشه
بجز زاغ و
کلاغ ها- پرنده ها -گنجشک ها و سینه سرخ ها و پرستوها و بلبل وحشی ... کرم خاکی و عنکبوت و هسته ی انگور هندی و انار و انجیر و انگور میل می کنند.الان تهه باغ ما-چندین خوشه انگور خشک شده است-که پرنده ها-واسه روزهای سرد و بارونی ذخیره کردن.روزهای آفتابی-پِی شکار کرم خاکی و عنکبوت ها هستند.
توی برف اخیر.من براشون گردو شکستم و ریختم.آمدند و
نشستند.خوردند و
پوست گردو را هم با خود بردند.پوست گردویی که- یه قدری به اش-گردو چسبیده بود.
ماه پیش.چند تا سگ-یه بچه ی ۱۲ ساله رو دنبال می کنند.بچه می دوئه-و مقداری که دوئید-بر می گرده-ببینه سگ ها کجا رسیدند-پاش پیچ میخوره و
با پس کله-می افته روی زمین...
علاوه بر تشنج-نخاش آسیب می بینه.
امیدوارم یه فکری واسه این سگ ها و
اون یه کامیون سگی که معلوم نیست؟از کجا آوردند و
رها کردند-بکنند.
گاهی صدای لاب کردن وحشت ناک شون میاد.چند بار-در حین پارس کردن شون-صدای شلیک آمدو
تمام.
اختیار دارید.خیلی هم خوب تصویر کردین.سپاس از وقتی که گذاشتین و
نوشتین
سلامتیی -گنج ارزشمندی که برای ما خواستین.همچنین برای شما و
عزیزان عزیز تون باشه الهی